درحالیکه به شدت درگیر مفهوم زندگی بودم و از شکست های خودم غمین، آدمهای دور و اطرافم را می دیدم که بعد از تلاشهای مداوم به موفقیت های نسبی دست یافته بودند، اما من هنوز درگیر یک سوال بزرگ بودم که در پایان فرق میان همه ما چه خواهد بود؟ به تماشای این نمایش نشستم. تقابل میان یک موفق و یک بازنده. یک خدای اعتماد به نفس و یک بنده فرو افتاده. اما هر دو به یک پایان رسیده بودند و آن هم چیزی نبود جز خودکشی. تنها تفاوت پایان این دو نفر امید بود. تنها چیزی که شاید قدرت تحمل همه شکست ها را مهیا میکند.
زندگی از آغاز تا پایان به سان یک بازی می ماند که از تمامی امکانات و استعدادها استفاده می کنیم تا به پایان خوبی برسیم. یک بازی برای زنده ماندن و در طول این بازی پوچ همه تلاش ما با تکیه به امید است، که اگر نباشد دیگر این بازی مفهومی در برندارد و در همان مرحله اول امکان حذف از بازی وجود دارد.
هر دو در یک پارک، به ظن خودشان خلوت و بدون رهگذر تصمیم به خودکشی گرفته اند. یکی با کوله باری از موفقیت و دیگری با ظرفی مملو از شکست. در ظاهر برای پایان دادن به زندگی خویش از یکدیگر سبقت می گیرند، اما هر کدام به امید بهانه ای برای جلوگیری از این کار نشسته اند. آنکه موفق است با اعتماد به نفس مطمئن درباره خودکشی صحبت می کند چون با بهره گیری از هوش خود بهترین ابزار را برای این کار انتخاب کرده است، اما دیگری حتی در باب موفقیت در این زمینه شک دارد. یک تفاوت اساسی میان آن دو مشهود است و آن اعتماد به نفس می باشد. یکی به مرور شخصیتی معتمد به نفس برای خود ساخته و دیگری به دلیل شکست های متوالی از این امر باز مانده است و به دنبال شخصی یا چیزی می گردد تا این کمبود را برای او جبران کند. در این پایان به ظاهر غمگین دلیلی برای امید به زندگی پیدا می شود و یک تقابل عشقی شاید چاره کار باشد. هر سه شخصیت با حرف ها و اعمال خویش ثابت می کنند که داستان بر محور خودخواهی پیش می رود و شاید دلیل ناکامی و انزوای اجتماعی عده کثیری از جامعه همین فعالیت بر محور خودخواهی باشد. حتی ممکن است برای خودخواهی خویش بهایی به اندازه جان خود یا کسی دیگر پرداخت کنیم و
... دیدن ادامه ››
یا حتی برای خوشحالی خویش پا روی احساسات خود و دیگران بگذاریم. این یک پایان غم انگیز تر است.
شاید اگر به همه آرزوهایمان برسیم و همه رویاهایمان محقق شوند، در پایان به یک یاس فلسفی برسیم، که عمر خود را صرف رسیدن به رویاهایمان کردیم، در حالیکه رویاهایمان قربانی اهداف پوچ شدند. و اگر هم در مسیر رسیدن به اهداف متحمل شکست شویم، باز رویاهایمان قربانی اهداف مان شدند که به ثمر نرسیده اند. اینجاست که باید میان رویاها و اهداف خویش مرزی مشخص کنیم تا هیچ کدام قربانی دیگری نشوند. و امید تنها ابزاری است که به ما انگیزه ادامه بازی را می دهد.