خوب به نظر من دیدن هر نمایشى یه دلیل میخواد، و چه دلیلى بهتر از اینکه #طراح_حرکت نمایش دوست عزیز آدم باشه، نازنین نانا والاجم
نمایش #روز_بیست_و_یکم
در شروع نمایش، فکور (قهرمان داستان با بازى #ایوب_آقاخانى ) رو به جمعیت مى ایستد و با حالتى تمسخرآمیز و لحنى کوبنده مى گوید: اشرف مخلوقات شمایید؟ وهمین تلنگر خوبى براى مخاطب و براى شروع نمایش است.
اثر در بحبوحه شلوغیها و درگیری های شهریور ۱۳۲۰ در ایران، در زمانى که مردم دچار قحطی شده اند جریان دارد! گریزهایى از نمایش به حال و روز امروزمان بر مى گردد، رواج فساد و فقر در جامعه، تزلزل مذهبیون، و البته حضور پررنگ نماینده روس!!! اما نکته اى که براى من مبهم باقى ماند اینکه قهرمان قصه، دائم الخمرى بود که اگرچه مى توانستى دوستش بدارى، ولى در اندازه ى یک قهرمان نبود!
بازى ها باور پذیر بود، و نمایش از هرجهت ساده بود، از طراحى صحنه تا لباس و... که البته لازمه ى اثر بود.
اما مساله ى آزاردهنده، ساختمان غیر استاندارد و مدیریت ضعیف #خانه_نمایش_مهرگان بود، مسائلى مانند عدم تعریف فضاى انتظار، فاصله ى بسیار کم ردیف صندلى ها، و... و اجازه ى ورود تماشاچیان بعد از ساعت شروع که مخل نظم نمایش بود!
و گلایه ى تکرارى من! این که هر اثرى جاى خندیدن نیست...!!!