در اجرای دیشب، خانومی که ردیف پشت من نشسته بود، موقع روشن شدن چراغهای سالن (که لزوما معادل پایان نمایش نیست :دی) گفتن: "همین؟؟"!!!
و من مدام تو این فکر بودم که مگه قبلا این عبارت زمانی استفاده نمیشد که داستان سروته نداشت؟ یا قصه معلوم نبود؟ یا وقتی هیچ حسی بهت منتقل نشده بود و مثلا چندبار شوکه نشدی و از رو صندلیت نپریدی، میگفتی همین؟ یا اینقدر با شخصیتها ارتباط برقرار نکرده بودی که اصلا نگران نبودی که به سر آدمای داستان چی میاد؟ یا فرض کنین اجرا سی دقیقه بیشتر نبوده و تموم که میشه ساعتت رو نگاه میکنی و میگی همین؟ و یا مثلا وقتی که بازیگرا هزارجور ژانگولربازی روی صحنه انجام ندادن و از گریه صورتشون کریه نشده و به طور مثال رو دستشون شمع خاموش نکردن و برای همین حوصله ات از یکنواختی بازیشون سر رفته و میگی همین؟
برای همین فکر کنم حالا که هیچ کدوم از این گزارهها در مورد صددرصد درست نبوده، و وقتی هر دوتا بازیگر در کنار متن و صدا و نور و کارگردانی جذاب کار در حد اعلای خودشون ظاهر شدن، شمام به من حق بدین که شوکه شدم از شنیدن واژهی: همین؟!!