اگر زندگی در تئاتر را دیده باشید، قطعا انتظارتان از محمد برهمنی و تیمش چسبیده به سقف! و با انتظار بالایی به این نمایش می روید که همینجا باید بهتان بگویم که نترسید، ناامید نمیشوید! اگر هم زندگی در تئاتر را ندیده اید، که خب، یکی از بهترین نمایش های عمرتان را از دست داده اید، ولی اشکال ندارد، لااقل این یکی را از دست ندهید!
بازیها جذاب و روان است، هرچند که استفاده از آکسسوارهای زیاد در صحنه شرایط را برای بازیگران کمی سخت کرده، اما تسلط آنها بر نقشهایشان آنقدر بالا هست که از دیدن بازیهایشان لذت ببرید. در این بین کفه ی بازی اسماعیل گرجی کمی سنگین تر است و بیشتر به چشم می آید.
دکور زیبا و ساده و کارآمد است! نه شلم شوربا است، نه در طراحیش کم کاری شده، همانطور است که باید باشد!
و اما متن! باید قبل از دیدن کار بدانید که نمایشنامه سیزیف عادی و به اصطلاح Straight forward نیست، افرادی که بعد از گذشت بیش از نیمی از کار هنوز ناراحتند که چرا ارتباط بین شخصیتها و حتی دیالوگها را متوجه نمیشوند، چندان دلگیر نباشند و سالن را ترک نکنند، چرا که در حدود یک ربع انتهایی نمایش، پاسخ بسیاری از سوالات خود را میگیرند و تازه از این جا به بعد قطعات پازل کنار هم قرار میگیرند و آن وقت است که میتوانند دردی که بلانژ میکشد را درک کنند. حتی در جای مناسبی از کار، متن به تماشاچی رودست میزند، اما فقط و فقط برای آنکه میخواهد مطمئنتان کند که همه چیز را برایتان روشن کرده و به امید خدا رهایتان نمیکند. با نگاهی به نوشته ی پشت بروشور متوجه میشوید که اگر بخواهید تمام دیالوگهای این دو نفر را درک کنید باید (حداقل) با داستان کلفتها، اتوبوسی به نام هوس و باشگاه مشت زنی آشنا باشید.آن وقت است که میتوان محمد صادق گلچین را برای این متن در نوع خود جالب تحسین کرد.
این را هم باید بگویم که من اجرای
... دیدن ادامه ››
سوم این کار را دیدم و ناهماهنگیهای کمی در اجرا بود که امیدوارم در اجراهای بعدی برطرف شود و نور هم اینقدر در اجرا سربه هوا نباشد.
برای من ماندگارترین صحنه بی شک صحنه ی پایانی است، که به نظرم پاداش کسانی است که تا آخرین لحظه منتظر ماندند و قضاوت نکردند و قاب آخر را نوش جان کردند.