با چشمان کاملا باز!
در دنیایی که بیشتر نمایشها برمبنای ترجمه ی نمایشنامه های خارجی ساخته می شوند و ریسک پذیری تیم های سازنده تا حدی پایین آمده که سراغ متن های تالیفی نمی روند، شاه ماهی عنصر کمیابی است که نه تنها این ریسک را پذیرفته و از عهده ی آن به خوبی برآمده، بلکه موضوعی که انتخاب کرده نیز مهمترین موضوع این روزها و دغدغه ی هر جامعه ای است. چرا از ریسک حرف می زنم؟ چرا که اگر چنین دغدغه ای نداشته باشیم، و یا لایه ی زیرتر داستان را نبینیم (که مگر می شود اینقدر رو باشد و نبینیم؟!) ممکن است - خدای نکرده- فکر کنیم با کاری سطحی روبه رو هستیم.
متن خیره کننده است؛ یک مونولوگ درخشان دارد که می توانست تا ابد ادامه پیدا کند و همچنان لذت ببریم از متن و از اجرایش. در ادامه نیز ناامیدتان نمی کند. هم کشش داستان تا انتها ادامه پیدا می کند و هم لحظه ای موضوع و چارچوب داستان اصلی را فراموش نمی کند. جالب اینجا است در صحنه هایی که از خنده قهقهه می زنید، هنوز هم از خط اصلی داستان جدا نشده اید، و در پس این خنده انگار که از خودتان شرمنده و ناراحت باشید، چرا که می دانید دقیقا به کدام درد می خندید؟! در ناکجاآبادی که پرچمش آبی و قرمز و زرد است، به مفلوکی و تباهی پسران و دخترانش می خندید، و بازی ها و متن به گونه ای است که نمی گذارد از زیر بار این خنده فرار کنید.
بازی ها درخشان است. یک علی شادمانِ مثل همیشه عالی، الناز حبیبی که هروقت از قامت نقش یک دختر خوب خانواده بیرون می آید، عالی است (و چه ساعدهایی هم در دست اشتک میزند!:دی) و باقی تیم هم به اندازه و عالی ظاهر شده اند، به خصوص بازیگران نقشهای پسران. و البته امیر جدیدی که...ای وای، ای وای، ای وای{سه
... دیدن ادامه ››
بار دست چپش را روی پای چپش میکوبد!*} امیر جدیدی مسحورکننده ظاهر شده، چه در بازی، چه در ادای کلمات. چه وقتی ابراهیم است و دلتان برایش کباب است و چه وقتی که کیسان است و از حرفهایی که میزند از او ترسیده اید، بینظیر است، وقتی دارد سرنوشت پدرها و مادرها را برای بچه ها تعریف می کند، آنقدر هم روایت روان و باورپذیر است و هم بازی درخور است که فقط دوست دارید فریاد بزنید: بسه! بابا! بسه! بابا!*
خلاصه که چنانچه از این نمایش پیدا است تیم سازندگان این اثر چشمشان را روی خیلی چیزها نبستند، حداقل این است که ما هم با چشمانی کاملا باز به دیدنش بنشینیم!
.
* : بخشهایی از نمایش!