من خیلی در مورد کار نمیخوام نظر بدم، چون علی رغم اینکه تلاش زیادی براش شده بود، به نظرم در کارگردانیش و طراحی لباسش کمی کم کاری شده بود و این موضوع به چشم میاومد. من ترجیح میدادم بیشتر به موقعیتهای نمایشنامه بخندم تا لحن بازیگرها، که برای این منظور برای من همون دو قسمت سقوط خدا و اشتباه خواندن پیغام توسط پستچی عالی و کافی بود.
بحث من در مورد مخاطبینی هست که پنج شنبه شب گذشته به دیدن این اجرا نشستند؛ کل ردیف پشت سر من خانمهای میانسالی نشسته بودند که به نظرم در یک دورهمی تصمیم گرفته بودند به یک تئاتر کمدی بروند، اما به جای تئاترهای سینما گلریز اشتباهی از سالن مولوی سردراورده بودند. چشمتون روز بد نبینه! کاش فقط بلند حرف میزدن، یکیشون تلفنش رو سر اجرا جواب داد(!) و دو نفرشون دو بار با صدای بلند، به نظر خودشان، نمک پراکنی کردند. (در صحنهای که دستگاه ظهور خدا خراب شده، یکیشان فرمودند که صلوات بفرستین! اگه تیوال ایموجی داشت اینجا از استیکر اون خانم که دستشو کوبونده رو صورتش استفاده میکردم، حالا که نداره لطفا خودتون تصورش کنید!)
فکر نکنید که تذکری نگرفتند، از سراسر سالن نگاه های چپ چپ و صداهای هیس هیس به سمتشان روانه بود و تاثیرخاصی نداشت، به شخصه بعد از اجرا بهشان عرض کردم که خانومها شما امشب رو برای همهی ما زهر کردید و به همهی مخاطبین امشب مدیونید! (این قسمت آخر رو از جملهی رضاجان بهبودی قرض کردم و باید بعدش هم اضافه میکردم که پنج نفر بیان برای من بسه:)) )
و همیشه بعد از چنین اتفاقاتی من به این فکر میکنم که آیا اینکه همهی افراد جامعه رو تشویق کنیم به دیدن تئاتر کار درستیه، و یا اینکه باید به این برسیم که تئاتر برای همه است و باید بهای این فرهنگ سازی رو بدیم؟ به قول نویسنده، "مشکلاتی دارم من" :))