در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | عباس الهی درباره نمایش فاصله کانونی: نمایش بر سه پایه موسیقی، کلام و پرفورمنس است که موسیقی بیش از دو دیگر
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 02:15:56
نمایش بر سه پایه موسیقی، کلام و پرفورمنس است که موسیقی بیش از دو دیگر به چشم می آید. آیا موسیقی راوی همانی است که کلام پیش و پس از خود روایت ... دیدن ادامه ›› می کند. شاید خیر. اما با آن متضاد یا متنافر نیست. موسیقی در این کار نقش آماده کننده ذهن مخاطب برای شنیدن کلام پسین و فراهم آورنده فرصت برای رسوب و نشست کلام پیشین خود را دارد. با این مقدمه می توان گفت که کلام علیرغم سهم کمتر زمانی در زیر سایه موسیقی نمی ماند و همچنان عنصر اصلی نمایش است؛ البته اگر فرض گرفته شود که " صدا، تنها چیزهای نیست که می شنوی بلکه سکوت هم هست؛ نبود صدا؛ انتظار صدا". تنها قسمتی که هم اندازه دو بخش دیگر نیست، بخش اجرای بازیگران یا پرفورمنس است که بجز در بخش اول نمایش، همراه و هم اندازه دو جز دیگر نیست. مشکلی که کمتر به بازی بازیگران باز می گردد بلکه بیشتر مربوط به کارگردانی کار در طراحی پرفورمنس است.
شروع نمایش در تاریکی همراه با موسیقی پر تپش تداعی تولد بود، آغاز نمایش، آغاز هر نمایش. با روشن شدن صحنه، کل دکور نمایان می شود. دکور یک آپارتمان مبله است که جمع همه حداقل های زندگی این دوره زندگی انسان است. بعلاوه یک سری گلدان با گیاهان خشکیده (تنها المان زنده مرده در دکور). این می رساند که با محیط زیست ماشینی انسان معاصر روبروییم. جلوتر هم گفته می شود که دریاچه ای خشکیده و ماهی های آن زوال یافته اند. گیاهانی که پس از خشک شدن آب داده می شوند و ماهی که از دهان یکی از ماشین ها بیرون می افتد و قرار است سینک روشویی حکم دریاچه حیات آن را بازی کند.
در اولین قسمت نمایش شاهد روزمرگی دو انسان هستیم که سیزیف وار خود را تا دامنه زیست انسانی خود بالا می برند و دوباره به درون تخت غلت می خورند و دوباره و دوباره. تا جایی که در پس این تکرار در بی زمان بی مکان، شروع به زمزمه نغمه خود می کنند "حتمن قفلی هست که با کلید این آهنگ گشوده می شود". سپس سوال دیگری مطرح می گردد که "نغمه حیات را چه کسی با من اموخته است".
در اینجا نقش دوم موسیقی به چشم می آید که گویا زبان سخن و پل ارتباط بین نوع بشر و همچنین جهان پیرامون است. کاراکترها در مواجهه با انها انعکاس موسیقی خود را می شنود و در ذیل همین ارتباط و انعکاس آواهاست که به مسیر شناخت خود و دیگری راه می افتند و پاسخکی برای پرسش نخستین یافته می شود. هر چند که این انعکاس ها به دلیل ناهمواری سطح آینه ها مخدوش است.
نمایش شاعرانگیی دارد که بیشتر محصول کلاژ کلام و موسیقی آن است و اگر طراحی بازی ها کامل تر و همگام تر با این دو بخش بود حتمن یک کل و مجموعه بهتری شکل می گرفت. نویسنده در پی نمایش چندین دغدغه انسان امروز (روزمرگی، تنهایی، ناتوانی در برقراری ارتباط، محیط زیست و ...) به طور همزمان است که گاهی در طرح آنها پیوستگی متن دچار اخلال می گردد و متن نیاز به ویرایش برای یافتن یکدستی بیشتر است. نمایش در کل و بخش اول به طور خاص روند کندی دارد که مناسب و متناسب نمایش است چراکه زندگی سیزیفی و همچنین سیر مسیر اگاهی همین سان سخت و کند می گذرد. نمایش در طرح سوالات بنیادی خود به دنبال بیان فلسفی آنها نیست تا بتواند برای همه مخاطبان خود طرح مساله نماید تا بتواند یک چالش ذهنی ایجاد کند.
عباس عزیز لذت بردم از خواندن متن ات و خوشحالم که نظرات ارزشمندت را در مورد نمایش به اشتراک گذاشتی
باهات موافقم که موسیقی در این نمایش رنگ مهمی دارد و البته مانند هر نمایشی که قرار است موسیقی نقش مهمی ایفا کند نقشش را در ایجاد آمبیانس ایفا می کند.. اما در اینجا به رغم ادعای هنرمندان اثر؛عوامل سه گانه متن؛ موسیقی/اصوات؛ پرفورمنس به عنوان سه رکن مستقل رژیم برابری ندارند و در هم برایندی یکسان تولید معنا/اندیشه نمی کنند. اتفاقا من روایت کلامی و متن را که اجراگران انرا بیان می کنند غالب و چیره دیدم.. به نحوی که به نظرم تمرکز غالب بر سر دنبال کردن روایت است که بیشتر درغالب شاعرانگی ادبی شنیده می شود و کمتر به شاعرانگی اجرایی منتهی شده است...
به نظرم وقتی در اجرایی به موسیقی وزن /سهم برابر متن و پرفورمانس داده میشود صرفا نقش پیش آگهی حسی و خبری ندارد و ای بسا از این وظیفه فاصله می گیرد. در فاصله کانونی موسیقی/ اصوات در شروع اجرا و موقعی که آن مرد در خواب است از جمله اصوات معناساز و مساله ساز معدود و محدود ... دیدن ادامه ›› در روند ماجرا/اجرا است و بسیار کارکردی و متمایز از کارکرد روتین موسیقی در نمایشهای معمول . . نمونه ساده و کمیاب و البته تکرار شده دیگر وقتی است که سازها جیغ پرنده دریایی را به گوش می رسانند و کارکرد انضمامی محتویی در ارتباط با کل اجرا پیدا می کند...به هر حال به نظرم آمد سه ضلع متن, صدا ،اجراگران مثلثی معنارسان نشده بود
طرح پرسشهای فلسفی یا وجودشناختی از دل کلیت اجرا و تیاتریکالیته بیرون نمیزند بلکه بیشتر محدود و محصور در ابراز لاینهای متن شنیده می شود
درود و ارادت به تو دوست خردمندم
۰۵ مهر ۱۳۹۷
ابرشیر گرامی
مرسی که خوندی و ممنون از نظرت
با شما موافقم که هسته و جز اصلی مورد نظر کارگردان متن و کلامه. متنی که تلاش می کنه مساله خودش رو به زبان ادبی و شاعرانه بیان کنه و اینکه بازی/پرفورمنس بازیگران متن رو به خوبی یا کامل همراهی نمی کنه.
در مورد موسیقی، اینکه تنها نقش آمبیانس رو داشته باشه چندان مورد نظر من نیست. به طور مثال اگر پرفورمنس مناسب تری با متن برای این کار در نظر گرفته می شد، در ترکیب با موسیقی (موسیقی که آمبیانس نبوده بلکه مکمل پرفورمنس باشد) بسیار کارا و اثرگذار می بود.
موسیقی به عنوان آمبیانس ... دیدن ادامه ›› در کنار متن (همزمان یا پس از آن) سبب تکمیل روایت متن یا عمق بخشی به دریافت یا حس آفرینی متن می شود که نمونه خوبش همان است که گفتی و متاسفانه تعداد آن در کار زیاد نیست.
علیرغم موارد بالا، به نظرم موسیقی ناکارامد نیست، چرا که بسترسازی برای متن شعرگونه را انجام می دهد. مثل دکلمه ای در قاب موسیقی. که اگر نبود کار به سطح یک شعر خوانی بلند و محزون افت پیدا می کرد.
همین فضای موسیقایی بود که من رو از حس تماشای یک تیاتر در مفهوم آشنای آن به یک فضای فانتزی ذهنی برد که چند نفر در حال قدم زدن بلند بلند شعر می خوانند، آواز می خوانند و شعر و آواز یکدیگر می شوند. این چیزی بود که برای من جالب بود و از این جهت این کار رو برای من یک تجربه حسی دارای ارزش کرد.
۰۷ مهر ۱۳۹۷
عباس ارجمند البته من هم موسیقی این کار را ناکارامد ندیدم بلکه منظور نظرم عدم هم برآیندی و سنتز کامل معنا از سه گانه متن اصوات و‌پرفورمنس بود.
بسیار ممنون از شما دوست اندیشه ورزم. لذت بردم از خواندن نظرات با ارزش ات و خوشحالم لذت حسی خوبی از اجرا داشتی که به راستی این لذت ناب از رازهای مانایی عشق به تاتر است
۰۷ مهر ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید