نمایش بر سه پایه موسیقی، کلام و پرفورمنس است که موسیقی بیش از دو دیگر به چشم می آید. آیا موسیقی راوی همانی است که کلام پیش و پس از خود روایت
... دیدن ادامه ››
می کند. شاید خیر. اما با آن متضاد یا متنافر نیست. موسیقی در این کار نقش آماده کننده ذهن مخاطب برای شنیدن کلام پسین و فراهم آورنده فرصت برای رسوب و نشست کلام پیشین خود را دارد. با این مقدمه می توان گفت که کلام علیرغم سهم کمتر زمانی در زیر سایه موسیقی نمی ماند و همچنان عنصر اصلی نمایش است؛ البته اگر فرض گرفته شود که " صدا، تنها چیزهای نیست که می شنوی بلکه سکوت هم هست؛ نبود صدا؛ انتظار صدا". تنها قسمتی که هم اندازه دو بخش دیگر نیست، بخش اجرای بازیگران یا پرفورمنس است که بجز در بخش اول نمایش، همراه و هم اندازه دو جز دیگر نیست. مشکلی که کمتر به بازی بازیگران باز می گردد بلکه بیشتر مربوط به کارگردانی کار در طراحی پرفورمنس است.
شروع نمایش در تاریکی همراه با موسیقی پر تپش تداعی تولد بود، آغاز نمایش، آغاز هر نمایش. با روشن شدن صحنه، کل دکور نمایان می شود. دکور یک آپارتمان مبله است که جمع همه حداقل های زندگی این دوره زندگی انسان است. بعلاوه یک سری گلدان با گیاهان خشکیده (تنها المان زنده مرده در دکور). این می رساند که با محیط زیست ماشینی انسان معاصر روبروییم. جلوتر هم گفته می شود که دریاچه ای خشکیده و ماهی های آن زوال یافته اند. گیاهانی که پس از خشک شدن آب داده می شوند و ماهی که از دهان یکی از ماشین ها بیرون می افتد و قرار است سینک روشویی حکم دریاچه حیات آن را بازی کند.
در اولین قسمت نمایش شاهد روزمرگی دو انسان هستیم که سیزیف وار خود را تا دامنه زیست انسانی خود بالا می برند و دوباره به درون تخت غلت می خورند و دوباره و دوباره. تا جایی که در پس این تکرار در بی زمان بی مکان، شروع به زمزمه نغمه خود می کنند "حتمن قفلی هست که با کلید این آهنگ گشوده می شود". سپس سوال دیگری مطرح می گردد که "نغمه حیات را چه کسی با من اموخته است".
در اینجا نقش دوم موسیقی به چشم می آید که گویا زبان سخن و پل ارتباط بین نوع بشر و همچنین جهان پیرامون است. کاراکترها در مواجهه با انها انعکاس موسیقی خود را می شنود و در ذیل همین ارتباط و انعکاس آواهاست که به مسیر شناخت خود و دیگری راه می افتند و پاسخکی برای پرسش نخستین یافته می شود. هر چند که این انعکاس ها به دلیل ناهمواری سطح آینه ها مخدوش است.
نمایش شاعرانگیی دارد که بیشتر محصول کلاژ کلام و موسیقی آن است و اگر طراحی بازی ها کامل تر و همگام تر با این دو بخش بود حتمن یک کل و مجموعه بهتری شکل می گرفت. نویسنده در پی نمایش چندین دغدغه انسان امروز (روزمرگی، تنهایی، ناتوانی در برقراری ارتباط، محیط زیست و ...) به طور همزمان است که گاهی در طرح آنها پیوستگی متن دچار اخلال می گردد و متن نیاز به ویرایش برای یافتن یکدستی بیشتر است. نمایش در کل و بخش اول به طور خاص روند کندی دارد که مناسب و متناسب نمایش است چراکه زندگی سیزیفی و همچنین سیر مسیر اگاهی همین سان سخت و کند می گذرد. نمایش در طرح سوالات بنیادی خود به دنبال بیان فلسفی آنها نیست تا بتواند برای همه مخاطبان خود طرح مساله نماید تا بتواند یک چالش ذهنی ایجاد کند.