در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | علیرضا پرهان درباره نمایش سیزیف: تقلایی در تفحس نور رفتن و بازگشتن. همچون صحنۀ آغازین نمایش. پنجره ا
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 18:18:41
تقلایی در تفحس نور

رفتن و بازگشتن. همچون صحنۀ آغازین نمایش. پنجره ای که باز می ماند تا زمانی که استنلی زمزمه میکند "جلوی نور را بگیر". جستجویی بیهوده. مثل پوچی مادر بودن در کلیشه ای ترین نقطۀ زندگی. درست مثل "سیزیف". هر بار ناگزیر از سقوط، سنگ خویش را تا همانجایی میرسانی که بر پیشانی ات حک شده است. بازی در کالبدهایی که مرز میانشان از یک تور سفید و سیاه فراتر نیست در دل اتاقی که ذاتاً از برای "گریم" بنا شده است تا بلکه با جان یافتن در نقش های دیگر، پنجرۀ بسته و کاغذ دیواری های پاره اش را از یاد ببرد و کسی که پرواز را در پشت خود یدک میکشد، بال هایش تنها تا سقف خانۀ خودش او را بالا می برند و هربار ناچار از سقوط، مرگ را نیز از روی عادت پشت سر می گذارد.
ایدۀ نمایش خوب است و شریف. بابت آن تمرین شده است و مشخصاً انرژی زیادی هم از عوامل گرفته است. لیکن موردی مهم قابل ذکر است . من اسم آن را می گذارم "وحدت در کثرت!". کثرت میشود طیفی از ایده پردازی های مکرر برای ادای هر دیالوگ و یا خلق هر لحظه از نمایش و در مقابل، وحدت میشود هارمونی کل اثر در یک قاب. دو سال پیش نمایش "پسران تاریخ" به صحنه برده شد که سیزیف نیز بسیار وام دار آن است. حضور عوامل مشترک در این دو نمایش و البته توجه داوران فجر به این فرمِ روایی، نوید حضور آثاری این چنین را میداد. تصور کنید یک پازل هزارتکه دارید که هر تکه اش زیباست، لیکن پس از چینش در کنارهم، تصویر منسجمی را ارائه نمی کند. احتمالاً شما از چیدن این پازل (آنهم به دلیل کثرتِ مقولۀ زیبایی شناسی اش) لذت می برید ولی در گذر زمان آنچه برای شما باقی ... دیدن ادامه ›› مانده است وحدت یک قاب عکس کامل است که عدم انسجامش رفته رفته غبار فراموشی را نصیبش میکند. نمایش سیزیف برای گذر از هر لحظه اش یک ایدۀ فرمالیستی هم برای ادای دیالوگ و هم برای کنش بازیگر دارد. بگذریم از اینکه ذات این نگرش، ماحصل ترس از کسالت مخاطب است که یکی با بازیگر ستاره آن را پر میکند، دیگری با کمدی های مکرر و یکی هم با تکثر در ایده های لحظه ای. به عقیده من اصولاً ترس از کسالت مخاطب هیچ دستاوردی برای هیچ مولفی در طول تاریخ هنر نداشته است، جز آنکه مولف از بکارتِ جهان بینی خود گذر کند. سیزیف پازلی هزار تکه است که هر قطعه اش برای جذب صددرصدی مخاطب ایده پردازی شده است. این فرمول از دو جنبه به اثر لطمه میزند. جنبه کوتاه مدت که در خود اثر مستتر است، عدم توجه به سکوت است. نمایش با ایجاد قرادادِ ریتمی تند و پرتنش در ذهن مخاطب، توقع او را از دریافت هر لحظه خط کشی میکند و آنجاست که نمایش با اولین سکوت از ریتم می افتد. مثلاً پس از تکرار دیالوگ "من بلانشم" در نیمه دوم نمایش، همزمان با سکوت صحنه، از صدای تماشاگران مشخص است که گویا با آنتراکت مواجه شده اند! و جنبه بلندمدت آن اینکه آثاری اینچنین وابسته به فرم های لحظه ای، بیش از آنکه محتوای خود را در ذهن مخاطب حک کنند، گونه ای از بازیگری را در خاطره تماشاگر باقی می گذارند به شکلی که با دیدن بازیگر مرد سیزیف، به سرعت معلمِ پسران تاریخ در ذهنتان تداعی میشود. دقیقاً بلایی که کارگردان برای کاراکتر خود ترتیب داده است (بازیگری که در نقش خود مانده است) گریبان خود و تیم بازیگری اش را گرفته است. حتی اگر مولف مدعی عامدانه بودن این فرآیند باشد، نه توجیح پذیر است و نه از ذات این نقص می کاهد و اینجاست که تماشاگر اتفاقاً خیلی سریع از این دست نمایش ها اشباع میشود. چون در ذهن بشر سیالیت محتوا در برابر سیالیت شکلِ اجرایی بسیار گسترده تر است. تماشاگر می تواند قرن ها آثار رئالیستی را تحمل کند ولی کمتر از نیم قرن از فرم های آنارشیستی گذر میکند. البته این بدان معنا نیست که پرداخت به جنبه های اکسپرسیونیستی و فراواقعی بد است، اتفاقا اینها مکاتب مورد علاقۀ من هستند ولیکن وحدت در انتقال پیام (حتی بدون هیچ دغدغه ای) در این دست آثار حتی بیش از آثار کلاسیک ضروری است. این همان خطری است که نمایش پسران تاریخ به مدد متن حدوداً منسجمش از بیخ گوش رد کرد ولی به گمانم سیزیف در چنبره اش اسیر شد. شاید الان درد آن را نچشد ولی در بلند مدت امکان اجرای این فرم را از دوستان و هم کیشان خود سلب کرده است، به نوعی هیچ تضمینی در استقبال مجدد مخاطب در آینده از اثری با این رویکردِ اجرایی نیست. اما نقطۀ بسیار امیدوار کننده ای که روزنۀ نور را از پنجره ای نیمه باز بر مولف و عوامل این نمایش می تاباند (همچون صحنۀ آغازین سیزیف)، عشق آنها به تئاتر و تمرین بلند مدت شان برای رسیدن به صحنه است. تئاتر تنها در دل تمرین های بی انتهاست که جانِ حقیقی خویش را می یابد. در میان خستگی های جسم و روان است که ناگاه کلیدی تازه را کشف میکنی و شاید نگاه خود را از نگاه تهیه کنندۀ خود نیز جدا کنی! و عطای "زندگی در تئاتر" را به لقای چپاولِ جیبِ ما "بینوایان" نبخشی!

با این حال تماشای نمایش قطعاً ارزشمند بوده و در این وانفسای تئاتر، بسیار قابل احترام است هرچند که نیازی نیست که تماشای اثر را پیشنهاد کنم. نمایش به درستی تماشاگر خود را جذب کرده است و خوشحالم که این اثر (چه در سلیقه من باشد و چه نباشد) به مدد تمرین طاقت فرسا و شبانه روزی اش توانسته مخاطب خود را راضی نگه دارد. به امید موفقیت های روز افزون
گزینه "گزارش" رو فشردم. دلم می‌خواد تصور کنم یکی از کارکردهای گزینه گزارش این باشه که به تیوال گزارش کنیم که "خواندم و دوست‌دارم و نظردهی" تکافوی احساسات یا نظریات کاربران رو نمی‌کنند.
آقای پرهان عزیز، با هزار مکافات یه گزینه "خیلی دوست دارم" شخصی ساختم و فشردمش.
۲۲ آبان ۱۳۹۷
جناب بولو
سپاس از حسن توجه تان
۲۲ آبان ۱۳۹۷
اقای پرهان عزیز بزرگوار من هم چندی پیش در همین صفحه بسیار عامیانه و ساده نقد کوتاهی بر این نمایش نوشتم که کاملا در تایید فرمایشات شما بود و بی نهایت از خوانش نظر شما مشعوف شدم که نظرم با نوشته بسیار محترم و وزین شما از لحاظ برداشت و مفهوم در یک راستا ست و با اجازه شما یک نکته کوچک اضافه میکنم.
به نظر من نکته کمتر دیده شده و مورد نظر من این است که : هدف از نگارش یا نقل و پیدایش افسانه سیزیف انتقاد و یا اظهار پوچی نهفته در تکرار اعمال عبث این دنیاست و شاید در خود ماندگی بازیگر و در قدمی پیشتر تماشاگر مسحور شده و متعصب این نمایش عدم توجه به این همین جانمایه پایه اثر باشد
۲۲ آبان ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید