طلعت: " سکوت شد، ظهر شد، صدای طبل خوابید، زنجیرا همه وایستاد، صدای اذون امد،که یه بغض انداخت تو گلوم"
تلاش یک زن بی سرپرست برای بی گناهی حامی زندگیش، حق یا ناحق، که مجبورش می کنه ازش طرفداری بکنه... .
برای بار دوم این نمایش رو دیدم... و چقدر در دل این داستان حرف بود، جذاب و دوست داشتنی...،
پیشنهاد می کنم حتما این اجرا رو ببینید و از دست ندینش... .