در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | شیما قدیری درباره نمایش بالستیک زخم: از کسایی دعوت به خوندن نوشته م می کنم که رفتن نمایش رو دیدن و دوست ندا
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 06:57:49
از کسایی دعوت به خوندن نوشته م می کنم که رفتن نمایش رو دیدن و دوست نداشتن. کسایی که لذت بردن، واقعا نوش جونشون. من نمی خوام با حرفهام خسته کنم ... دیدن ادامه ›› کسی رو.
مردم ما و اصلا مردم همه ی دنیا، جوونای ما و اصلا جوونای همه ی دنیا، اکثریت شاهد دردها و رنج ها، ظلم ها و ناکامی هایی در دور و اطراف یا در زندگی خودمون هستیم. هرکسی بخواد فقط کافیه یه نگاه به دور برش بندازه، با چهارتا آدم حرف بزنه تا خیلی راحت بتونه بگه واقعا دنیا عجب جای ناعادلانه و کثیفیه. اما این وسط مگه قرار نیست هنر ما رو تکمیل تر کنه، مگه قرار نیست به ما یاد بده که وسعت و عمق تفکر می تونه قدرتی برای تحمل و درک رنج های بشر به ما بده، مگه قرار نیست با هنر بتونیم یاد بگیریم که آدم های رنج دیده رو درک کنیم و اگر خودمون یه روزی جای اونا قرار گرفتیم، بتونیم بالغانه تر رنج بکشیم؟ به نظر من این اصلا تنها وظیفه ی یک هنرمند هست. بعضی وقت ها انقدر این بُعد از هنر برام واضحه که وقتی نمایشی با تمامی قوا میره که این درک از هنر رو ازم بگیره، واقعا عصبانی میشم. اما یاد گرفتم عصبانی شدن راحت ترین کار دنیاس و به جاش بیام حرف بزنه. آقای کارگردان، مگه قرار نیست شما به قضیه فکر کنی و بعد واسه ما چیزی که از فیلتر ذهن و فکر شما به عنوان یک هنر گذشته رو به اجرا در بیاری؟ من چرا باید بیام نمایشی ببینم از بچه بازی های آدم ها، از تیکه کلام های بی ربط و بی اساس، از اداها و رفتارهایی که به نظرم انقدر ابکی بودنش تو چش میزد که فقط و فقط کاری که برای بچه های کم سن و سال درست شده می تونست انقدر حس وحشتناک انسانی رو الَکی نشون بده. دکور نمایش و صدای پشت صحنه حسی القا می کرد، اما دیالوگ های بازیگرها پر از زیاده گویی بی مورد بود، حتی حرکات اون ها هم فقط ملغمه ای از اغراق و باز هم به طرز ملال آوری بی محتوا بود. من می دونم که اینا هست توی جامعه، دارم هر روز می بینم، شما قرار نبود روی صحنه واسه من از ادا و اطوار بگی، قرار بود بگی پشت این اداها هم چیزی هست، حتی ناراحت کننده، اما هست. عوضش گیر دادی به یه سری چیزای بی محتوای دیگه. من اگر می خواستم انقدر بدون داشتن فکری برای ایجاد دغدغه، رنج و درد جامعه رو ببینم، هنوز هم به دیدن سریال های کانال سه ادامه می دادم. نمایش نامه ای که شما ازش اجرا روی صحنه آوری، بیرونی ترین و حتی نپخته ترین شیوه ای از بیان یک درد بود که من از داستان شما دیدم. چرا فکر کردی با انتخاب این رنج و گره زدنش به چهارتا دیالوگ و عربده و تکون های شدید رو صحنه، واسه من عمل فکر کردن فراهم کردی، رنج جامعه رو بردی یه قدم عقب تر از مردمک چشم من؟ آیا نمایش بویی از هنر به عنوان راهی برای مواجه های متفکرانه با درد داشت؟ چرا فکر کردین ببیننده تمایل داره نتیجه ی اولین سطح از نبوغ هنری شما رو ببینه، چرا به این فکر نمی کنین که ببیننده می خواد ببینه شما چه جوری اتفاق رو پس از یک جریان فکری میاری روی صحنه؟ چرا نرفتی ببینی بقیه که ژانر وحشت میسازن از وقتی که ایده به ذهنشون میرسه تا وقتی فیلم یا تئاتر رو به اجرا در میارن، چه روندی رو طی می کنن؟ شاید هم رفتی دیدی، اما صادقانه بگم، به نظرم بازم نفهمیدی و لازم هست که بری و بیشتر بفهمی (با لحن سخاوت مندانه گفتم که اگر انگ بی سوادی رو به خودم زدین، بگم آره میدونم من بی سوادم، اما ادعایی نکردم که حرفی برای گفتن دارم و از ملت نخواستم به خودشون زحت بدن، پول خرج کنن برای کالای فرهنگی ذهن من!) حرف برای گفتن زیاده، اما دیگه همین جا تمومش می کنم، چون هرچی بیشتر میرم جلو اعضای جامعه ی هنری تئاتر (واضحه که بعضی ها، اما به نظرم حتی اکثرا) واسم بیشتر میرن زیر سوال و بعد فقط به این فکر می کنم که نا امیدی آخه اصلا ارزشش رو داره که من دو دستی خودم رو ببرم سمتش یا نه!
م ح خ این را دوست دارد
چیزی که در فرمایشات شما نظر من رو به خودش جلب کرد استفاده کردن کلمات درد و رنج در کنار هم بود. البته که مشکلات و گرفتاریها و دردها در همه جوامع به حد وفور وجود داره و به نوعی با زندگی بشر عجین شده است و راه گریزی هم از آن نیست ولی نوع برخورد ما با این دردهاست که نشان دهنده بلوغ و رشد فکری ماست مگر میشود انسانی زندگی کند و درد رو تجربه نکه ولی اونجایی که اجازه میده این دردها تبدیل به رنج و ملالت بشه و شروع کنه به رنج و عذاب کشیدن مشکل شروع میشه و من فکر نمی کنم هدف از زندگی رنج کشیدن باشه یا رنج کشیدن نشونه رشد و بلوغ فکری باشه! اینکه ما بتونیم با نقط ضعف گرفتاریها و دردهامون بشینیم و بپذیرمشون و اجازه ندیم تبدیل به رنج و ملالت بشه اوج رشد و بلوغ فکریه و اگه هنر بتونه این بستر رو فراهم کنه چه خوب! ولی باید یادمون باشه هیچ عامل بیرونی نمیتونه کاری برای ما انجام بده و ما باید تغییرات رو از خودمون شروع کنیم و از درون خودمون ادم ها معمولا در برابر تغییر مقاومت می کنند و سعی می کنند شرایط موجود رو حفظ کنند اعم از اینکه براشون مفید بوده یا نبوده ، چون اگه بخوان تغییر کنن حجم زیادی از اضطراب وارد زندگیشون میشه که معمولا تحملش براشون سخته و می چسبن به همون زندگی رنج آور و ملال آور ... دیدن ادامه ›› خودشون.
اینکه من عصبانیتم تبدیل به خشم نشه و غم و اندوهم رو تبدیل به افسردگی نکنم دردهامو تبدیل به رنج کشیدن نکنم یه سبک زندگی یا life style هست که مسئله مهم حال حاضر در جوامع رشدیافته و در حال رشد می باشد.
۲۲ دی ۱۳۹۷
آقای مدیری، من موافقم با اینکه نوع برخورد ما با این دردهاست که نشان دهنده ی بلوغ فکری ماست. من این رو کاملا می پذیرم. صحبت بنده در مورد موضوعی بود که توی این نمایش راجبش صحبت شده بود. همانطور که اشاره کردم، ما در زندگی اجتماعی ( و اصلا نه شخصی، هرچند غیر قابل جدا کردن، اما منظورم از زندگیه اجتماعی اینجا می تونه مثلا شنیدن اخبار یا دیدن صحنه ی تصادف یا حضور توی نمایشی که داره از داستان یک تجاوز و عواقب بعد از اون صحبت می کنه) نمی تونیم دردها و رنج ها رو نادیده بگیرم. من برای بلوغ فکری و شخصی خودم بهتره اول به قول شما یاد بگیرم که به معنای حقیقی میزان آسیب پذیری از دنیای اطراف رو به حداقل برسونم، که همین باعث میشه بتونم رشد کنم. حرف شما کاملا درسته که فرد برای بلوغ باید یاد بگیره از ناراحتی به سمت افسردگی نره، بتونه تغییر کنه و خیلی چیزای دیگه. اما در مورد کسی که تصمیم میگیره یه اتفاق ناراحت کننده رو بیاره روی صحنه ی نمایش، این آدم در برابر چیزی که داره به مخاطبش می فهمونه مسئوله، چون واقعا داره درد رو در قالب هنر به ما میگه که در ساده ترین کلام اول نخوایم چشممون رو روی واقعیت ها ببندیم و بعد یاد بگیریم که چه جوری باید وجود درد و رنج در جامعه (مثل اتفاقی که توی این نمایش افتاد: دختری به علت اتفاق ناعادلانه ای که براش افتاد، تاب نیاورد و دست به خود کشی زد) رو بپذیریم. من از خودم انتظار دارم عاقلانه به لایف استایلم شکل بدم، اما روی صحنه ... دیدن ادامه ›› ی تئاتر دمبال چنین چیزی نیستم. اگر شما چنین فکری دارین (صرفا به خاطر حرفهایی که زیر متنی نشوتید که من نظرم رو درباره ی یک نمایش گفته بودم) به نظرم اشتباه می کنین.
۲۳ دی ۱۳۹۷
خانم قدیری ضمن تشکر از اینکه نظرتون رو راجع به نمایش به اشتراک گذاشتید به نظر من نکته مهمی که در رابطه با زندگی اجتماعی و جامعه مطرح هست نوع کنش ما نسبت به جامعه و اتفاقات آن است که غالبا ابزاری عقلانی هست ویا باید باشد اما در مورد مسائل شخصی خصوصی و خانوادگی غالبا کنش احساسی ارزشی میباشد اگر جای ایندو عوض شود یعنی فرد در جامعه دنبال کنش احساسی و در زندگی شخصی و خانوادگی اش کنش ابزاری داشته باشد مدام به ملالت و سرگشتگی میرسد و نمی تواند واقعیت دنیای پیرامون را به درستی ادراک کند و مدام به اشتباه می افتد و چه بسا دست به کارهای نامتعارف از قبیل خودکشی کشتن پدر برادر و ... بزند.
۲۳ دی ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید