رخوت را نشان دادن یک چیزی است، بازی رخوت آمیز کردن یک چیز دیگر.
گاهی بازیگر چنان رخوت و بی انگیزگی را بازی می کند که بازیگر را به وجد می آورد. اما در انتظار گودو (گی دی) تماشاگر را به وجد نیاورد. حداقل در اجرای روز 3 بهمن.
پلاتوی قشقایی به همراه گروه اجرا و تماشاگرانش همه به انتظار گی دی هستند. انتظاری خسته کننده، بی سرانجام. تماشاگران بی حال و گاه در حال خمیازه کشیدن. البته کسانی که متوجه زبان بازیگران می شدند، گاهی می خندیدند. جالب بود استفاده از زبانی که درصد زیادی از تماشاگران آن را متوجه نمی شوند و تعداد اندکی می فهمند و می خندند و بقیه تماشاگران به آن ها خیره می شوند و حرص می خورند که چرا آن ها نمی فهمند! انگار نمایشی هم این طرف در حال روی دادن بود.
خانمی که بازیگران را هدایت می کرد. حتی در حال اجرا. دیالوگ های درست را به آن ها گوشزد می کرد. گاه درخت می شد، گاه درخت را روی زمین می چسباند و گاه...
گاهی هم بازیگر دیالوگ سختش را آسان می کرد و می گفت. اما از چشم خانم پنهان نمی ماند.
قرار نیست همه از همه ایده های نماش حسام لک آگاه شوند یا به برداشتی آگاهانه از نمایش برسند. حسام لک در انتظار گودوی خودش را، در انتظار گی دی، را اجرا کرد. هر که لذت برد، نوش جانش و هر که بدش آمد، حرص بخورد از پولی که داده!
بازی بازیگر نقش لاکی، به شدت قوت داشت...