در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | فراز شیخ حسنی درباره نمایش اگر از نو شروع کنیم: نمایشی که میبینید ممکن است هیچ تاثیری روی شما نگذارد، اما اگر 20 سالتا
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 21:46:30
نمایشی که میبینید ممکن است هیچ تاثیری روی شما نگذارد، اما اگر 20 سالتان باشد ممکن است دنیایتان را تغییر دهد!!
این نمایش، کار قشنگی بود که کارگردان ... دیدن ادامه ›› کار، امیر سربیشه نسبتا بخوبی تونست از پس کار بربیاد. داستان، مجموعه ای از چند جوان است که بشدت روی هم تاثیر میزارند و این تاثیر زندگی آن ها را دچار تغییر خواهد کرد.
کارگردان در چیدن بازیگر و دادن نقش مناسب به بازیگران، بسیار شایسته عمل کرده و هر کس در جای خود مشغول ایفای نقشش بود. اجراها با اینکه بازیگران مشهوری در آن بازی نمیکردند، نسبتا حرفه، روان و قابل قبول بود. هیچ کس مصنوعی بازی نمیکرد. همه یجوری تو نقششون غرق شده بودند و از چنین گروهی، اصلا انتظار همچین بازی نداشتم.
در ده دقیقه ابتدایی تماشاچی دچار سردرگمی در نمایش خواهد شد. نمیتواند خود را در دنیای نمایش پیدا کند و حوصله سر بر میشود. با این حال ابتدا فکر میکنید که با یک داستان رئال طرف هستید اما بعد از ده دقیقه ابتدایی نمایش، متوجه میشوید که با یک داستان سورئال درام طرف هستید و تازه خودتون رو در جریان پرشتاب وقایعی میبینید که کمی طنز هم در اون میتوان پیدا کرد.
داستان هرچه بیشتر جلو میرود کشش و گیرایی بیشتری پیدا میکند تا جایی که زمانی که 15 دقیقه از نمایش گذشته، کاملا دوست دارید ببینید انتهای ماجرا به کجا میرسه.
سه بازیگر در نقشهای ساشا، الکساندر و کاساندر، به حدی طبیعی بازی میکردند که تماشاچی، از حرص داستان شروع به دندان قروچه میکند.
شخصیت نیمه منفی کاساندر به حدی جذاب بازی میکرد که آدم دوست داشت بره وسط سن و سر دختره رو بکوبه به زمین!!
شخصیت ساشا جوان، آتقدر دقیق، خوشتیپ و با اعتماد به نفس بالا تعیین شده بود که تماشاچی نا خودآگاه عاشق وی میشد. با این حال این فرد بدلیل سن کم و جذابیت بیش از حدش نمیتوانست دلبرکان دور و برش را کنترل کند و ساشای میانسال، اینجا به کمکش می آید در حالیکه داستان نهایتا نمیگوید چه بر سر شاسا می آید و اینجا ما را در انتخاب سرنوشت آزاد میگذارد.
داستان دست نخورده است. بخوبی فرهنگ عجیب غرب را گوشزد میکند. دلبرکانی که در اطراف یک پسر خوشتیپ میچرخند و پسرک خامی که نفر به نفر آن ها را از دست میدهد بدون اینکه بداند چه کار باید کند.
بتی در نمایش، کمی دست و پا بسته بود یا اینکه نوشته با کاراکترش چنین کرده بود. بتی در برابر کاساندر، عکس العمل محکمی نشان نمیداد، برای بدست آوردن عشقش نمیجنگید و گاه با رقیب عشقی خود در حیاط منزل، خوش و بش هم میکرد در حالیکه انتظار تماشاچی، صحنه های درگیری این دو نفر با هم است، تنها صحنه محکم برخورد این دو نفر، از کنار هم رد شدن با بی تفاوتی کامل بود. در نهایت بتی نسبتا راحت از کنار عشقش گذشت و ساشا رو به حال خود رها کرد. اما واکنشهای نهایی بتی کاملا حرفه ای بودن بازیگر رو نشون میداد.
بله ساشا در جهنمی که خودش به پا کرده بود رها شد چون در مدیریت دلبرکانش هیچ واکنش درخوری نمیتونست نشان بده.
و داستان وقتی پیچیده تر شد وقتی دختری بیمار به نام مویرا وارد داستان شد و تماشاچی که بین زیبایی، اخلاق و منش بتی و کاسندر، در حال انتخاب بود، ناگهان با یک طوفان مواجه میشود. دختری که امیدی به زنده ماندنش نیست و ساشا دقیقا عاشق همین مویرا بود.
نکته مهم نمایش که بازیگر ساشا جوان و مویرا به خوبی تونسته بودن به تصویر بکشن، علاقه شدید این دو نفر به هم و البته از دید تماشاچی، کاملا مخفی و عکس نشان داده شده بود.
مامی لو پیر هم بخوبی تونسته بود نقش خودشو ایفا کنه. یه پیرزن آروم، فهمیده و عاقل که آدم میتونست راحت حرکت بعدی کارکتر رو تشخیص بده و این یه نکته مثبت بازیگر نقش مامی لو است.
برگردیم به ساشا ،
شاید ساشا بین این سه نفر واقعا نمیتونسته انتخاب درستی داشته باشه و تماشاچی با اینکه از دست ساشا، حرص میخورد و دلش میخواهد سر ساشا را به دیوار بکوبد، اما یک لحظه خودش رو جای ساشا بگذارد حق را به وی میدهد!
در نهایت باید گفت این نمایش بهش خیلی کم لطفی شد. تماشاگر زیادی نداشت اما نوشته، کارگردانی و بازی های زیبایی شاهد بودیم، اون هم در سالنی که چندان هم شناخته شده نبود.
با امید موفقیت برای این کارگردان و گروه نمایشش.
امیر سربیشه این را خواند
فرزاد جعفریان، محمدرضا و جهان این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید