سلام و خسته نباشید به گروه جوان و با استعداد اکوان دیو.
اینکه در تئاتر ما، چالش های فانتزی در پردازش متون داخلی بسیار کم اتفاق می افتد، بحثی علی حده است که در این مقال نمی گنجد، لیکن تلاش برای بیان روایتی عاشقانه با رگه های کمیک، آن هم بنا نهاده شده بر داستان های اسطوره ای کشورمان- که متاسفانه مهجور و مورد بی مهری است- به خودی خود و سوا از غنای کار قابل تحسین و ستایش است. روایتی شاهنامه ای با بیان محاوره ای و البته با ایجاد پاری فضاهای نقالی، و گنجاندن طنز -چه پیش بینی شده ، چه بداهه- بسیار خوشتر از هر نوع دیگر روایی، بر جان می نشیند. تقریبا تمام کار فرمال است و در عین بی نظمی، به طرز چشمگیری منظم و خط کشی شده است. بازیها گاه آنقدر مخاطب را درگیر می کند که از حال خود بی خود می شود و گاها صدای خنده های بی اختیار در سالن شنیده می شود.با تمام رک گویی و طنز اجتماعی نهفته در لایه های پی رنگ آن ،به ورطه کلیشه و شعار نمی افتد و بی ادعا کار خودش را می کند. با وجود فضای کمدی و پر شر و شور کار- که با حرکات فرم درست و حساب شده زیبایی بصری دو چندانی به نمایش داده- در نهایت، ماجرای عشق بیژن و منیژه ما را به سوگ عاشقانه های ازدست رفته تمام دوران ها می نشاند و برای شکوفه ای که سالهاست گویی زمین را فراموش کرده، بر گونه هامان نم می زند. باشد که شاهد اینگونه متن های ساده اما درخشان و فاخر در عرصه تئاتر بی ادعای کشورمان باشیم.
شادکام باشید و پیروز