یادتان هست اولین بار کجا دستتان را گرفت و بوسید؟
من تمام آن را با جزئیات به خاطر دارم...
فرق نمیکند کجا باشی! گوشه ی دنج مترویی خلوت یا وسط چهارراه ولیعصر! در هر صورت ، دیگر نه چیزی میبینی و نه چیزی میشنوی!
حالا اگر از حدیث دست ها بگذریم ، با چشم ها چه کنیم؟
چشم ها را که دیگر نمیتوان نادیده گرفت!
آنها میتوانند پاها را سست کنند...
اصلا شاید برای همین است که زنان حق ورود به ورزشگاه را ندارند!
احتمالا بالایی ها از آن همه چشم میترسند!
حالا
... دیدن ادامه ››
ول کن این همه حرف را
بیا ، من از چند ایستگاه آن طرف تر میآیم که تو را ببینم
لطفا موقع ساز زدن ، بیشتر مرا نگاه کن و بیشتر به من فکر کن !
من راه درازی را برای دیدنت طی میکنم ها...
حواست به فالی که در کلاهت میاندازم باشد ...
خوش است خلوت اگر یار یار من باشد
نه من بسوزم و او شمع انجمن باشد
روا مدار خدایا که در حریم وصال
رقیب محرم و حرمان نصیب من باشد
عاشقانه های خیابان را ببینید و کیف کنید !
بازی سیما تیرانداز شما را از جای بلند خواهد کرد
دیالوگ های الهام پاوه نژاد شما را به گوشه رینگ خواهد برد
اشک های ژاله صامتی سکون و بی حرکتی را تقدیم تان خواهد کرد
و صدا ...
صدای رضا یزدانی کار را تمام میکند ...
با نگاه تو، تازه فهمیدم ، سر این چشما ، جونمم میدم
تو بخوای از من ، مرگم آسونه ، جز تو چی دارم ، من دیوونه