چقدر این نمایش رو دوست داشتم!
چند جا در نمایش حس کردم یه چیزی به اعماق قلبم نفوذ کرده!
لازم به ذکره این کار منو به شدت یاد نمایش "پروانه الجزایری" انداخت (از لحاظ موضوع که عبارت است از "ناتوانی در تشخیص واقعیت و قصه" ،تلاقی زمانها و مکانها، صحبتهای راوی از بلندگو در ابتدای نمایش.. سردرگمی تماشاگر در بین سناریونویسی یک نویسنده.. پایان باز و در نهایت هم تشابه در محل اجرای هردو که هامون بود!)
از قضا اون کار هم خیلی دوست داشتم..
به همگی عوامل خسته نباشید میگم و براشون موفقیت های بیشتر آرزومندم.
پ.ن: خوشحالم که فاطیما بهارمستِ بازیگرِ تیاتر، کاملا متفاوت با کاراکتر بچگیش ظاهر شد و دیگه نه تنها از اون لوس بودن و نچسبی گذشته خبری نیست بلکه توانمندی و جذابیت قابل قبولی از خودش ارائه داد. به نظرم با همین فرمون جلو بره در آینده کارهای خوبی به نمایش خواهد گذاشت.