در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | حسن فضلی درباره نمایش سه اپیزود از یک اتود: همانطور که از نام اثر پیدا است_« سه اپیزود از یک اتود»_ ما با یک تئاتر
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 08:46:01
همانطور که از نام اثر پیدا است_« سه اپیزود از یک اتود»_ ما با یک تئاتر متفاوت رو به رو هستیم که پتانسیل تبدیل شدن به یک اثر تجربی را دارد. پتانسیل ... دیدن ادامه ›› را به این دلیل می گویم چون نکاتی که در ادامه قرار است به آن اشاره کنم به درستی در این اثر انتخاب شده منتها به دلیل تجربه و تمرین کم آنطور که باید و شاید سر جای خود قرار نگرفته اند!
اساسا به کار بردن و چسباندن واژه ی تجربی روی آثاری که وجه تمایزی بسیاری با آثار رایج بدنه دارند کمی سخت است و اشتباه برانگیز! به این خاطر که قرار نیست هر اثری که متفاوت است تجربی نیز باشد، همینطور قرار نیست اثری هم که تجربه ی اول کارگردان است تجربی باشد! غرض از باز کردن این بحث اشاره کردن به یکی از ویژگی های مهم تئاتر تجربی یعنی رویکرد آزمایشگاهی و پژوهشی آن است. در اینجا ما با یک گزاره سر و کار داریم و آن آزمودن است، در چنین نگاهی معمولا مولف برآیندی از کاری که قرار است انجام دهد ندارد و مدام در حال آزمون و خطاست، او فرم ها را آزمایش می کند تا ببیند چه می شود و از نتایج آن به فرم های جدید دست پیدا می کند که پیش از این نبوده و تجربه نشده است، کار او شبیه کسی است که خمیری در دست دارد و مدام در حال شکل دادن خمیر است، شکلی ساخته می شود، خراب می شود، ساخت می شود، خراب می شود و... این کار تا زمانی که فرد احساس کند شکل ساخته شده یک ساختار و یک فرم جدید دارد ادامه پیدا می کند، پس علاوه بر گزاره ی آزمودن اینجا به یک گزاره ی دیگری هم برخورد می کنیم و آن دانش است و یعنی فرد نسبت به فرم جدیدی که پیدا کرده دانش دارد و بر آن مسلط است.
اثر نام برده اقتباسی از نمایشنامه ی نظارت عالیه ژان ژنه است. این اثر روابط سه زندانی به نام زاغی، موریس و لوفران را روایت می کند که یکی از آن ها یعنی زاغی قتل کرده و منتظر حکم اعدام است. فرد قاتل از نظر قدرت در جایگاه بالاتری از دو زندانی دیگر یعنی موریس و لوفران قرار دارد، موریس کوچک است و ارتباط خوبی با زاغی دارد، لوفران نیز نامه های زاغی را برای زنش می نویسد. موریس ارتباط لوفران با زاغی را مخدوش می کند و لوفران نیز او را خفه می کند!
طبق خلاصه ی نمایشنامه ما با سه زندانی در یک زندان رو به رو هستیم! اما در این اثر نه زندانی ها زندانی اند و نه زندان زندان است، اینطور که پیداست کارگردان متن را همچون خمیری که مثالش گفته شد بازی داده و به وسیله ی آن به فرم تازه ای دست پیدا کرده است که از متن اصلی فاصله دارد، صحنه ای که در طول نمایش می بینیم یک صفحه ی مربعی شکل سفید است که سه بازیگر در آن قرار دارند و نگهبان نیز بیرون آن است، این صفحه بار ها توسط بازیگر ها جا به جا می شود و ماهیت مکانی اش تغییر می کند، گاهی می توان گفت تبدیل به اتاق شده است، گاهی کشتی، گاهی رستوران و... بسته به تخیل مخاطب مکان می تواند تعریف شود ولی آن چه که اهمیت دارد فضای حصر و زندان است، سه نفر در یک محیط بسته هستند! حرکات بازیگر ها مهندسی شده است و هر کدام به اندازه ی مشخص حرکت کرده و در جای معین شده می ایستند، انگار اینگونه به آن ها دستور داده شده یا انگار حرکات برخاسته از اراده ی آن ها نیست. حتی می توان گفت که آن ها سه موش آزمایشگاهی هستند که در یک فضای بسته دستخوش آزمایش قرار گرفته اند که تصویر پوستر اثر موید این فرضیه است. همین عامل است که آن ها را از سه زندانی نمایشنامه دور می کند و تبدیل به شخصیت هایی دیگر می کند که هر کدام از ما می توانیم برای شان فرضیه ای داشته باشیم، آن سه نفر ماشین وار دیالوگ می گویند و آنچه می گویند و تعریف می کنند اهمیت چندانی ندارد، آنچه برای مخاطب مهم است نسبت آن سه نفر با یکدیگر در یک فضای بسته است که منجر می شود یکی دیگری را حذف کند! و این مساله نه از طریق رویداد و قصه بلکه از طریق فرم به مخاطب منتقل می شود! عواملی دیگر مثل نور که عامل تفکیک محیط بیرون و داخل مربع است و همینطور موسیقی که با استفاده از عناصر صحنه و سکوت جریان پیدا می کند نقش اساسی را در خلق فضای ساخته شده ایفا می کنند، نکاتی که گفته شد تلاشی بوده است که عوامل کار انجام داده اند و جهانی تازه را خلق کرده اند که نسبتش در سه بعد حائز اهمیت است، اولی نسبت بازیگران با خود، دومی نسبت بازیگران با یکدیگر و در آخر نسبت بازیگران با مخاطب است.

pooriya ahmadian و علیرضا پرستو این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید