با کمی تاخیر
اول از همه چیزی که نظرم رو جلب کرد سوژه ساده و بکر و در عین حال خاص نمایش بود که از طرفی من رو یاد نظریه وراثت در مکتب ناتورالیسم انداخت و از طرف دیگر به طور جداگانه نظریه ای رو مطرح کرد که از نظریه وراثت بیشتر قابل درک و تامل بود، بشر رفتارهای والدین رو چه درست و چه غلط به ارث نمیبرد بلکه به طرز کاملا ناخودآگاه آن رفتار را از والدینش می آموزد (زیراکس میکند) و در ناخودآگاهش ثبت میکند تا در موقعیتی نسبتا مشابه آنرا خصوصا در زندگی زناشویی و یا رابطه دوستی اش به کار گیرد.
گذشته از سوژه، نوع اجرای خاص و ریتم تند نمایش آنرا جذابتر کرده است. چرخش به دور دایره کائنات، چرخش در جهت عقربه های ساعت و سپس در جهت عکس آن، دویدن برای فرار از گذشته و یا برای فراموش کردن آن و در نهایت قرار گرفتن در موقعیت نسبتا مشابه.
یکی از بخش های چشمگیر و دوست داشتنی اجرا بخشی بود که بازیگران مانند فیلمی که با سرعت تند به عقب زده شده است مجددا آنچه که در طول نمایش
... دیدن ادامه ››
دیده بودیم را با ریتم تند و زبان معکوس اجرا میکردند و بر تاثیرگذاری هر چه بیشتر یک رفتار و یک کلام تاکید میکردند.
نوع اجرای متفاوت و ریتم تند حاکی از این بود که اگر همین سوژه با متن و اجرای رئالیستی به روی صحنه میرفت مشخصا تاثیرگذاری و جذابیت کمتری برای مخاطب داشت.
کلام آخر اینکه ما با درام روانشناسانه ای مواجهیم که سعی در نمایاندن گوشه هایی از زندگی شخصی یکایک مان دارد تا ما را به خودشناسی برساند.