گفتگو از کیارش وفایی
منتشر شده در سایت ایران تیاتر به تاریخ 22 دیماه
گفتوگوی ایران تئاتر با فریدون ولایی کارگردان نمایش «کَر»
همیشه مرزها شنوا یا ناشنوا بودن انسان را ممکن میکند
ایران تئاتر: اهمیت شناخت انسان در شرایط متفاوت فضایی را ایجاد میکند تا دگرگونیهای به وضوح عیان شده و هر تمایز دلیلی بر فاصله واقعی و خیالی انسانها نسبت به بکدیگر باشد. اصولا این لازمهها از جهاتی شبیه به یک رویا و از زاویهای دیگر واقعیتی تو در تو است که هر لایه آن عنصر تغییر را تداعی میکند. شاید بتوان گفت جهان انسانها یکی از مرموزترین مکانهایی که در هستی قرار دارد و به یقین کره زمین همچون موجودات روی آن تمایزهای زیادی نسبت به کرات دیگر را
... دیدن ادامه ››
رقم میزند.
فریدون ولایی در نمایش «کَر» در مقام نویسنده و کارگردان کوشیده است جهان انسانها را با هزارتوهای بیشمارش به تصویر بکشد تا از این طریق بتواند مرز بین خیال و واقعیت را به حداقل رسانده و تحلیلی متمایز را ارائه کند. اهمیت این کنش نیز در راستای میل و نیاز انسان به جهان درون و بیرون یکی از مزیتهای جهان این اثر است که تاکید به آن نیز خرده فلسفههایی از باور را عیان میسازد. نمایشنامههای «پی آواز حقیقت»، «غزل آخرین انزوا»، «فهم فراموشی»، «ققنوس سربی» از جمله آثاری هستند که او به نگارش در آورده است. همچنین این نویسنده نمایشهایی چون «خورشید شام»، «آنالیز»، «پایکوبی در بلندی»، «آوازی نرم برای جهان»، «سایهها و باد»، «دایره»، «کَر» و... را در مقام کارگردان روی صحنه آورده است. حال به بهانه اجرای نمایش «کَر» در سالن سایه تئاتر شهر که تا هفته ابتدایی بهمنماه ساعت 17:30 روی صحنه است با وی گفتوگویی انجام دادهایم که در ادامه میخوانید.
ضرورت آنکه در دوران معاصر اکثر نویسندگان و کارگردانها به جهان انسانها و باورهای آنها برای نگارش و تولید آثارشان میپردازند چیست؟ آیا این نگاه برگرفته از دغدغههای شخصی آنها میآید و یا دلایل دیگری دارد؟
مهمترین دغدغه یک هنرمند به معنای واقعی کلمه باید تمرین و ممارست واکنش و توجه به کنشهایی باشد که در جهان پیرامونش جریان دارد. جهان اطراف ما سرشار از اضطرابها و تشویشهایی است که به راحتی نمیتوان از کنار آنها عبور کرد. لذا زمینه و زمانهای مقتضی ایجاب میکند که نگاه کنکاشگری به دغدغههای اکنون داشته باشیم. حال هر زمان و مکانی فرزند خودش را تربیت میکند و نگاه بنده چه تلخ و چه شیرین حاصل شرایطی است که باعث به وجود آوردن موقعیتهای حاضر است. بنابراین واقعیت موجود اساس توکل و اندیشهام را شکل میدهد و در این صورت است که نمیتوانم به آن چیزی که نیست فکر کنم و به آنچه که هست شکل دیگری بدهم. تعریف شرایط از حوزه اختیارتم بعنوان خالق اثر خارج است و در اینجا تنها میتوانم روایتگر شرایط موجود شوم. در واقع بنده روایتگر شرایطی هستم که در جهان پیرامون رخ میدهد. سنجش جریان حاکم برای اجتماع و زاویه نگاهم بعنوان خالق اثر مسئلهای است که تنها مربوط به بنده است و شاکله اثرم را تعیین میکند و آن را در اختیارم قرار میدهد. حال این موضوع به نوعی شکل میگیرد که به صورت خواسته یا ناخواسته بعنوان جزئی از این کل میشوم و میتوانم جریانی از شکل کلی داشته باشم. هنرمند تافته جدا بافتهای از اجتماع حاضر نیست، زیرا در کنار سایر اعضای جامعه با دیگران به زیستن خود ادامه میدهد. لذا بنده بعنوان خالق یک اثر هنری به نوعی زمان و مکان واحدی را دیگران تجربه میکنم. در واقع دادههای یک جامعه منجر به تحلیل اطلاعات آن جامعه توسط خالق اثر هنری میشود که در طی این پروسه تاریخ تحلیل جامعه حاضر در قالب یک اثر عیان خواهد شد. البته هر درام که نوشته و به روی صحنه میرود به نظرم بخش مهمی از تاریخ یک جامعه را مکتوب میکند.
حال با توجه به این تعریف تصور میکنید مخاطب در این راستا با چه رویکردی میتواند با اثری اجتماعی روبرو شود؟ آیا صرفا درباره این موضوع تنها مسائل و دغدغههای انسانی دخالت دارد که مخاطب بتواند با جزئیات اثر بهتر ارتباط برقرار کند؟
تمثیل حضرت مولانا در آینه دیوار صیقل شده توسط صورتگران چینی همواره یکی از تمثیلهای به یادماندنی است که به نظر میرسد درامنویس زمانی که به سمت خلق یک اثر دراماتیک میرود باید به آن نگاهی اندازد. حال هر اثر هنری آینه تمام نمایی برای افراد جامعهای است که قرار آن اثر در مسیر نگاهشان قرار بگیرد.یکی از رازهای ماندگاری اثر هنری این است که آن اثر آفریده شده از جنس همان مخاطبهایی باشد که سهمی در شکلگیری آن داشته باشند. لذا زمانی که به اشتراکهای یک اثر فکر میکنیم طبیعتا آمال، آرزوها، خواستهها و یا دغدغههای طرف مقابل را نیز باید حائز اهمیت باشند تا بتوانیم به معنای مشترکی منجر شود. با توضیح باید اشاره داشته باشم که در نمایش «کَر» در نقطهای ایستادهایم که مخاطب نیز در آن نقطه میایستد و این خود گویای آن است که اثر و مخاطب جدا از یکدیگر نیستند، بلکه قرار است حرکت گروه نمایشی و مخاطب در نقطهای مشترک ایجاد شود. در واقع در این نمایش هیچ قضاوتی صورت نمیگیرد و تنها منعکس کننده موقعیتی خواهیم بود که به نظرم همه به آن دچار شدهایم و مخاطب جز این موضوع مورد دیگری را در صحنه نخواهد دید. بنابراین محتمل است که نه مخاطب ما را قضاوت خواهد کرد و نه ما مخاطب را داوری نخواهیم کرد. علاقه دارم در اثری که تولید میکنم مخاطب خود را ببیند که این خواسته در نمایش اتفاق میافتد. توجه به وجوه مختلف دغدغه انسان معاصر برای دوری از چند پارگی و رسیدن به انسجام وحدت گفتمان از جمله نکاتی بود که سعی داشتهام در این اثر به آن اشاره کنم تا نگاهمان یه سویه و تک بعدی نباشد. طبیعتا دغدغههای انسانی موجود در این اثر یکی از ابعاد به اشتراک گذاشته شده با مخاطب است و این نمایش مسائل دیگری در خود دارد که باید به آن پرداخته شود. روانشناسی رفتاری شخصیتها در تعامل با دیگران که نشات گرفته از روانشناسی جمعی جامعه است موضوعی دیگر از موارد مورد اشاره بوده که تعریف جامعهشناسانه از رفتارهای فردی را به تصویر میکشد. حال این مهم یکی از مباحث شکل میدهد که منجر به گسست روابط در خانواده موردنظر است. مسئله نشنیدن در این نمایش گفتمان افراد با یکدیگر را از مسیر خود خارج کرده و هر انسانی در عصر تنها در ذهن خود زندگی میکند و این مصیبتی است که عصر حاضر با حضور خود در چمبره تکنولوژی، صنعت و انباشت اطلاعات کاذب برای افراد بشری رقم زده است.
جهان متن نمایش «کَر» ساختاری دارد که در آن جزئیات با داشتن اهمیت نسبت به کلیت روایت تاثیرات قابل توجهای را فراهم میآورد تا فضاسازی اثر یکی از اهرمهای روایی باشد. علت این تصمیم را میتوان به جهانبینی و دغدغههای شما نسبت به جهان پیرامون که به شخصیتها منتقل کردهاید قلمداد کرد؟
نمایشنامه «کَر» روایت جزئیات دغدغهها، آمال و اشتغالهای کاذب شخصیتهایی است که در نهایت در مجموعهای منسجم به کلیتی در فرم و محتوا منتهی خواهد شد. هر کدام از شخصیتها جهان خاص خود را دارند که در آن زندگی میکنند، اما این زندگی در کنار دیگران جریان دارد و هیچ کسی برای دیگری اهمیت پیدا نمیکند و هر شخص دنیای خود را تجربه میکند. کنار هم بودن به معنای با هم بودن نیست و این مسئله شرایط خطرناکی را به وجود آورده است که منشا آن برای همه مبهم جلوه میکند. شاید ناآگاهی حاصل از شرایط و موقعیت جاری و یا میراث به جا مانده از گذشتگان این اتفاق را رقم زده است. لذا نکتهای که وجود دارد این بیخبری شرایط حاصل شده را پیچیدهتر کرده است. اکنون مسئله ما چگونگی پیدایش این فاجعه نیست، بلکه نحوه برخورد و رفتار متقابل ما با این فاجعه است که جهان نمایش «کَر» را شکل میدهد. فضاسازی اثر دقیقا به سمتی میرود که بتواند عامل فاجعه را ترسیم کند. این نمایش ساختاری سینوسی دارد که نشان دهنده علائم حیاتی شخصیتهای اثر و به طبع از آن کلیت جهان نمایش را در اختیار دارد. حرکت آدمهایی که در یک مسیر مشخص و لابیرنت تعیین شده مسیر رفت و برگشت بیهودهای را تداعی میکند که ابتدا و انتها ندارد. ریتم و تمپو نمایش نیز نشانگر آن حرکت سینوسی است تا تصویرگر نبض کلیت نمایش باشد با وجود اینکه هنوز میزند، اما افت و خیزهای خودش را دارد تا در لایههای بعدی به یک گروتسک برسد. قطعا در این مسیر جهانبینی خالق اثر در روابط بین شخصیتها دخالت دارد، اما این موضوع به آن معنی نیست که شخصیتها در جهان خود زندگی نمیکنند. بنده اعتقادم بر آن است که پس از خلق اثر مرگ مولف حتمی است و آنچه روی صحنه اتفاق میافتد حاصل گفتمان شخصیتها و جهان آنها است که مولف تنها در خلقشان دست دارد.
مزیت آنکه جهان اثر با دادههای متن نمایشنامه به شکل مستقیمی تحت تاثیر جهان شخصیتها است چیست؟ آیا این تمرکز در روایت سبب شده است که مخاطب بیشتر بتواند با زندگی آنها در نمایش ارتباط برقرار کند؟
معتقد هستم در یک اثر دراماتیک موقعیت نمایشی به درستی و صحیح خلق میشود همه چیز در راستای آن جهان خلق شده حرکت کرده و به انسجام میرسد. موقعیت خلق شده در نمایش «کَر» تمام شخصیتها را با خود درگیر میکند و در نهایت اثر با رویکرد تعامل بیشتر با مخاطب مواجه خواهد شد. جهان شخصیتهای این اثر، جهان متعارفی است که مخاطب با آن همذات پنداری کرده و از این طریق با مسئله اصلی نمایش نزدیکی پیدا میکند تا به یک چالش نهایی دست پیدا کند. در واقع تمام دغدغه بنده آن بوده که جهان شخصیتها در راستای کشف جهان نمایش توسط مخاطب قرار بگیرد تا از این مسیر به یک فهم مشترکی از موقعیت ایجاد شده در نمایش برسد.
موقعیت مکانی در این نمایش یکی از کارکردهای مهم در روایت است که باعث شده هر شخصیت به فراخور نیاز و تاثیرش در روایت ماجراها و اتفاقهای خود را از درون و بیرون تشریح کند. دلیل این موضوع فارغ از بحث روایی چه کارکردهایی با خود به همراه داشته است؟
برونریزی شخصیتها از آن اتفاقهای دراماتیکی است که باید جهت ایجاد تغییر و تحول در کلیت اثر صورت بگیرد که در این نمایش به شکل صریح در راستای خلق کنش کلان اثر رخ میدهد. لذا هر کدام از شخصیتها برای خود جهان متفاوتی از دیگری را متصور میشود که به آن اصرار دارند. اصرار در واگویه داستان خود توسط شخصیتها به جوهره درام این نمایش باز میگردد که از آن به مسئله نشنیدن دیگران تاکید دارد که بحران اصلی اثر است.
موقعیت محور بودن اثر در درام از جمله تصمیمهای درستی است که در ازای به وجود آمدن اتفاقی آن را وضعیت مبدل میسازد تا از آن بعنوان محرکی برای پیشبرد روایت استفاده کند. تصور میکنید مواردی چون کنش و واکنشها از سوی شخصیتها و ارتباط آنها با فضای نمایش تحت تاثیر این عنوان است؟
بادی در خانهای افتاده و موقعیتی خطرناکی را برای افراد خانه رقم زده است. حال وقتی باد شدید است طبیعتا گفتمان دچار مشکل شده و اختلال در شنوایی ایجاد میشود. مسئله مهم برای بنده درباره این پدیده طبیعی در ازای شنیدن و نشنیدن در جریان این باد ناخواسته است که مانع از به وجود آمدن گفتگو خواهد شد. گفتگو یک امر دو سویه است، در حالی که جهان نمایش معرف گفت تا گفت است که نمود بیشتری پیدا میکند. لذا تخیل بنده از این پدیده و تبعات آن موجب زایش نمایشنامه «کَر» شد. حال در این موقعیت باید شخصیتهایی وجود داشت که موقعیت موجود با بحرانی نشات گرفته از این محرک شکل دراماتیک ببخشد. بنابراین چنین دادههایی سبب شد تا عناصر موجود با چنین مشخصاتی تعریف شوند. بدیهی است که در این مسیر باید به کنشهایی پرداخته میشد که بتوانند محرک جریان اصلی درام باشد و در این میان حضور شخصیتها و جهان ذهن و روابط بین آنها ساختار کلی را به وجود آورد.
تصویرسازیها و برونریزی شخصیتها نیز برگرفته از موقعیتهای نمایشی است که قادر خواهد بود با داشتن فضای قابل درک مخاطب را بیشتر از یک شاهد با خود همراه سازد. دلیل آنکه این طراحی را در جهان نمایش به کارگرفتهاید چیست؟
در طراحی فضا باید به نکتهای دست مییافتم که همزمان با جریان درام و موقعیت شکل گرفته مسیر درست را مشخص کرده تا در خدمت فرم و محتوا قرار بگیرد. ایده اصلی در نمایش آن بود که این درام باید ارتباط مستیمی با یک پنجره در خانه شخصیتها داشته باشد. در واقع پنجره برزخی میان جهان درون و بیرون است. لذا جهان ذهنی و واقعی که شخصیتها با خود به همراه دارند در این طراحی نمود پیدا کرده و ما به آنچه که قصد داشتهایم دسترسی پیدا کردهایم.
جهان اثر در مرزی بین خیال و واقعیت بنا نهاده شده تا شخصیتها بتوانند آنچه که در زندگی نمایشی خود تجربه کردهاند را برای سایرین شرح داده و حتی در مواقعی از آنها دفاع کنند. علت این رویکرد از نوع رفتارهایی است که برای آنها در نظر داشتهاید و یا اقتضای روایت این موضوع را طلب کرده است؟
هر اثر هنری اگر برای مخاطب یا موقعیت مکانی و زمانی خاصی خلق شود تاثیر و گیرایی چندانی نخواهد داشت. ایجاد محدودیت و گزینش مخاطب برای یک اثر هنری قابلیت چندانی ندارد و به طور حتم رسالت خود را از دست خواهد داد. لذا دلیل آنکه داستان نمایش «کَر» در این جغرافیا رخ میدهد سببی برای عدم وجود چنین داستانی برای جوامع دیگر نیست، بلکه اصولا پرداختن به یک مسئله درونی در یک جامعه نباید وحدت گفتمان و یا ارتباط با جوامع دیگر را از خود صلب کند.
تاکید جهان اثر به هویت انسانها و همچنین خواستههای آنها که شخصیتها بعنوان نمونه ما به ازایی این موارد را در رفتار و حرفهایشان بیان میکنند اشاره دارد. آیا این گزینش از سوی شما بعنوان نویسنده و کارگردان نوعی نگاه جهانشمول است؟
شخصیتهای اثر در فضایی بین خیال و واقعیت زندگی میکنند. حال جهان خیال، جهان ذهنی آنها است و در صدد کوچ از دنیای خیال و رویا به جهان واقعی میآیند. در واقع دنیای خیال آنها مملو از ایدهآلهایی است که در واقعیت به آنها دست نیافتهاند که این موضوع نقصی بزرک را برای هر شخصیت رقم زده است. لذا شخصیتها خواهان تغییر و تحول هستند، اما شرایط و وضعیت به وجود آمده آنها را به یک ایستایی رسانده است. لذا بر اساس گاهی صدای ذهن هر شخصیت را میشنویم و فراتر از آن حتی اگر گفتوگویی بین آنها رخ بدهد مجدد صدای جهان ذهنیشان را خواهیم شنید. شخصیتها بر این باور هستند که غوطه ور شدن در جهان خیال آسان و محسوستر از واقعیتی است که بجز درد و محنت چیزی برایشان نخواهد داشت. بنابراین آنها دائم در حرکت بیم واقعیت و خیال هستند تا به سمت ایدهآلی که میخواهند خیز بردارند تا وضعیت خود را تغییر دهند.
آمبیانسها و نریشنهای موجود در نمایش از دیگر موارد روایی است که به شکل جلوههای صوتی تاثیرات قابل توجهای را در روند رفتارها و واکنشهای هر شخصیت در جهان اثر دارند. آیا این تاکید به نوعی گویای فضای ذهنی شخصیتها است که در روندی موازی بین خیال و واقعیت زندگی میکند؟
شاهپیرنگ نمایش «کَر» بر اساس کشمکشی که شخصیتها با عامل بیرونی پیدا میکنند بنا نهاده میشود، اما در طول نمایش این خرده پیرنگها هستند که به کنش موجود سمت و سو میدهند و آن را به جریانی تا مرز ضد پیرنگ تبدیل میکنند. لذا هر کدام از شخصیتها با داستانهای مینیمالیستی که دارند بخشی از روایت را به جلو هدایت کرده و در حالی که با عامل بیرونی در کشمکش بوده به شدت محصور جهان ذهنی خود هستند. خرده پیرنگها بر اساس طراحی که دارند منجر به رعایت موتیفی در کلیت داستان شدهاند تا اثر به یک هارمونی ساختاری دست پیدا کند.
خرده پیرنگهای طراحی شده در جهان متن با رویکردی دراماتیک به جهان اثر وارد میشود تا بتوانند جهان معاصر و انسانهای اکنون را به شکلی مورد اشاره قرار بدهند با این دانسته که نوسانهای ریتم نیز تحت تاثیر آن قرار میگیرد. آیا این موضوع برگرفته از تئاتر مدرن است؟
روایت حاضر در این نمایش که یک روایت مدرن و ساختارشکن از یک موقعیت دراماتیک است ساختار مدوری دارد و همانگونه که از اتمسفر موجود در اجرا مشخص است درام در یک بیوزنی و اندامواره یک سازه واقعی اتفاق میافتد که این مسئله ایجاب میکند در حالی که داستان اثر نسبت به یک واقعیت ملموس شکل میگیرد، اما جهان ذهنی مشتق از واقعیت سهمی بزرگی در این پیکره دارد. بنابراین جهان ذهنی شخصیتها بخشی از واقعیت درونی آنها است که در قالب خیال و تصور بروز پیدا میکند.
آیا میتوان شخصیتهای این نمایش را بعنوان راوی تعریف بدهیم که اتفاقهای جهان پیرامون خود را با تاسی گرفتن از واقعیتها پیش روی مخاطب شرح میدهند؟ انسجام موقعیتها چه تاثیری در این تعریف نسبت به دادههای جهان اثر دارد؟
هر انسانی در این جهان روایت خود را از این جهان اثر داشته و شخصیتهای این نمایش روایت خود را از جهان پیرامون خود دارند. لذا آنها جز از واقعیت ملموس پیرامون خود که قطعا تجربه افراد بیرون از درام نیز است شرح دیگری را روایت نمیکنند. حال در این نمایش جهان داخل و خارج درام روایتی همسان از خود و هم نوع دارند که جدا از یکدیگر نیستند. صدا و سکوت صحنه نمایش «کَر» و صدا و سکوت بیرون از صحنه این اثر نیز خواهد بود که بیشک تاثیر و تاثری نسبت به هم خواهند داشت. به نظرم وجود این هم پوشانی است که واقعیت یکسان و همسان داخل و خارج از صحنه را تعریف میکند.
شیوه اجرایی شما بعنوان کارگردان با در نظر گرفتن چه نکاتی شکل گرفته است؟ میزانسنها تا چه اندازه از این تمهیدات تاثیر گرفته است؟
از ابتدا قرار بر آن نبود که نمایشنامه «کَر» یک نمایشنامه ابزورد باشد، اما شرایط متن به گونهای پیش رفت که به این مفهوم منتهی شد. حال در بخش کارگردانی تا زمانی که طراحی در ذهنم تهنشین نشود امکان طراحی و میزانسن برایم وجود ندارد، بنابراین از طراحی صحنه به ایده کارگردانی خواهیم رسید. لذا در این راستا طراحی حرکت و نور نیز شکل نهایی به خود گرفت. مهمترین مسئله در زمینه کارگردانی که میتوانستم به آن فکر کنم ریتم اثر بود که همسان با ایده ذهنیام باید شکل درستی به خود میگرفت. زیباییشناسی در خلق تصاویر با استفاده از نشانهگان آمبیانسها و همچنین جلوههای صوتی که کلیتی منسجم در فرم را به نمایش بگذارد از اولویتهای کارگردانی بنده بود.