سیاه: کود نریختی پای نهالِ قبراق هنر تا مُفنگی شد / ثروت و سخاوتت هزینهی تهاجم فرهنگی شد...
ای بابا مسعودخان؛ تو رُ خدا یواشتر داد و بیداد کن. دُوّمن خون کثیفِتم آلودهتر نکن. بخشش از بزرگانه. آخه چرا اینهمه بدبینی؟ عینک خوشبینی بزن خوشریخت شی بابا. پنجمَن حالا گَندهکاریه که شده. به قول شاعر آب را باید شست. چشم را جور دیگر باید دید. اولّن خودمونیم ولی آخه مرد هم انقدر شاشدستپاچه؟ دِلگُنده باش...
«از نمایشنامه هچل / محسن رهنما»