سفر پارسه - بخش چهارم
تازه اول سفره و من از بالا و پایین رفتن پله ها پا درد گرفتم ولی همچنان قهوه را دوست دارم.
اینبار سریع و چند تا در میون پله ها رو بالا میرم و دروازه ی خشایارشا رو رد می کنم. به یک سالن کوچک میرسم که احتمالا مسقف بوده و بعد از اون یک ورودی به جایی شبیه یک دالان. الان دیواره ی کوتاهی ازش باز سازی کردن ولی جایی خوندم که این دیوارها تا بالای ستون ها ارتفاع داشته. این دالان با عرض حدود ۱۰ متری و درازای حدود ۱۰۰ متری در دو طرف اتاق هایی داشته. حدود ۱۰ اتاق. در انتهای این دالان وارد فضای پارسه میشم. دقیقا نمیدونم که چه قسمتهایی از پارسه مسقف بوده و چه قسمت هایی روباز. دروازه ملل و دالان تقریبا در منتهی الیه شمال غربی پارسه س. و بعد از گذشتن از اون باید به سمت راست و جنوب پیچید تا به بناهای دیگه رسید. اما برای من قسمت جذاب، سمت چپه. این قسمت همون قسمت همیشه ناتموم پارسه س که صبح از بیرون هم دیدمش. این قسمت احتمالا هرگز شاه و شازده و بزرگی به خودش ندیده. احتمالا فقط کارگرا و هنرمندا و مهندسا توش رفتن کار کردن و هنر ورزیدن و فکر کردن. هنوز بوی مردم میده تا تاج و تخت و عود و مگس پران. هرگز شکوهی به خودش ندیده. پر از ستون و تکه های سرستون و چیزهای ناتمومه. هماهای بی بال. گاوهای نیمه کاره. ستون های تراش نخورده. برای من خیلی جذابه و هر بار وقت زیادی رو توش می گذرونم. و سکو های جشن های ۲۵۰۰ ساله رو روی این قسمت ساختن که هنوز وجود
... دیدن ادامه ››
داره.
به هر حال به سمت راست می پیچم و روبرویم با حدود ۶۰ متر فاصله کاخ صد ستون که در واقع بی ستون است رو میبینم. اخرین دو ستون رو اوایل دوره پهلوی اول به آمریکا و موزه شیکاگو بردن. میگن ابعاد این تالار درست ۵۶۸ سانت در ۵۶۸ سانته و ده ردیفه ده ستونه داره. صد ستون. ولی الان فقط ۱۰۰ پایه ستون مونده. که خودش جالب توجهه. روی هر کدوم از این پایه ستون ها یک شکل حکاکی شده که ظاهرا نامفهومه. میگن برای این بوده که بتونن قطعه ی بعدی رو که باید روش بزارن، شناسایی کنن و بفهمن از کدوم طرف و جهت بذارن روش. جالبه. گویا اینجا کوشک شاهی بوده که به حرمسرا، صندوق خانهو خزانه و قسمت های اندرونی راه داشته و بهنوعی ساختمای اصلی محسوب میشده. ستونهایی با سرستون شیر و گاو داشته و فر ایرانی، همون حلقه ی بالادار، از سقفش آویزون بوده. بعدها روی این حلقه ی بالادار سر یک بزرگزاده ی هخامنشی میاد و بدل میشه به فروهر. الان اما کفش خاک و شنه و سقفش آسمونه. و بین زمین و آسمون، هیچی نیست.
نمی دونم این بنا در زمان خودش چقدر شگفت آور بوده یا نبوده. حدود ۲۰۰۰ سال قبلش تمدن عظیم مصر و سومر وجود داشته. تمدن عظیم دره ی سند. و ۲۰۰۰ سال بعدش تمدن اینکا. و ۵۰۰ سال بعد از اون نیویورک و شیکاگو و شهرهایی با ساختمان های عظیم و جمبوجت و فضاپیما. و البته خیلی جاها و چیزهای دیگه. یا ابولهول که نظریه هایی مبنی بر قدمت ۱۲۰۰۰ ساله ش وجود داره. از یک تخته سنگ یک تکه. آیا همبستگی بین این اتفاقات وجود داره؟ نکته ی جالبش برای من اینهکه غیر از دورانمعاصر، همه ی این تمدن ها با اعتقادات اجین بوده. ظاهری یا باطنی. ولی نیروی محرک خودش رو بر اساس اعتقادات تامین می کرده. فراعنه ادعای خدایی داشتند و اینکاها. هخامنشیان فر ایزدی داشتند و از طرف اهورامزدا بودن. گویا ایمان چیزی رو در آدمی بیدار می کنه که هیچ چیز دیگری تا دیروز نتونسته تاثیر مشابهی روی آدم داشته باشه. امروزه اما دانشمندان و مخترعان الزاما اعتقدات قویی ندارن. بسا خیلی ها اساسا این موضوعات رو قبول ندارن. شاید به این علت باشه که برای اولین بار در تاریخ، نیاز های اولیه شون تامینه و مستقیما می تونن به دانش فکر کنن. اما در گذشته این افراد باید زندگیشون رو فدای اهدافشون می کردن و در فقر و مشقت زندگی می کردن تا بتونن علایقشون رو شکوفاکنن. که هنوز هم در برخی ممالک و باورها این روند ترویج میشه.
-آقا دستشویی فقط همون پایینه؟
-اره ولی اگه سرپاییه، می تونی بری پشت اون دیوار. مواظب باش اردشیر نبیندت.
ای قهوه، دوستت دارم.