حسادت واژه ی کمیست برای وقت نفس کشدنتان روی تنِ سن نمایش.انقدر جذاب و لحظه ای که بر آورد هر دم اش نکته ای جالب در بر داشت. ارتباط با تماشاچی ها کمک شایانی به تیاتر بینها کرد تا تیکه تیکه به قسمتهای قبلی فکر کنند و برای ادامه جریان داستان نفسی تازه کنند.من از درد بی صدایی و ضعف بیان در کل آثار نمایشی درد مندم. موسیقی با صدای بلند هم مزید بر علت شد تا گاهی صدای افراد درست نرسد.
به هر شکل الان سالن ها خلوتند شاید ولی اگر سالن پر باشد و بشود انشا الله دقیقا ردیف انتهایی صدایی جز بیس و چلو نمیشنیدند.
زحمات اتاق فرمان هم ستودنیست.
سرجمع دستمریزاد که چراغ نمایش خانه را روشن و تبلور هنر را هستی بخشیدید.