زمانی که در حال تماشای تئاتر حاد بودم، در یک موقعیت حادی قرار گرفته بودم که اون هم به علت حدسهای غلطی بود که قبل از دیدن اجرا زدم. پیش خودم گفتم آخه تو چهل دقیقه سه تا بازیگر قراره چه چیزی به من بگن؟ تا اینکه وارد سالن شدم و دیدم نه خیر! از طراحی صحنه هم خبری نیست. دریغ از یه صندلی که بازیگر بشینه روش! اجرا شروع شد و رفته رفته متوجه این شدم که کل گروه، چه نویسنده، چه کارگردان و چه بازیگران میخوان به من بگن:
ببین اجرا چهل دقیقست! طراحی صحنه هم نداریم! بازیگرا هم گریم عجیب غریبی ندارند! خب! ولی قراره مغزت منفجر بشه از بازیها! قراره حیرت کنی از اینکه با دودسیگار برات طراحی صحنه میکنم! قراره چهل دقیقه میخکوبت کنم به صندلی و نذارم یه لحظه هم خسته بشی! بله اینجوریاس!
البته که من از تماشای این تئاتر راضی بودم اما شخصیتهای فرعی توی روایت ول شده بودند. شخصیت پریسا یکی از اوناست. به قول روزبه بمانی نیازی به اضافهگویی نیست وقتی میشه با یه جمله کل طبقهی اجتماعی اون شخصیت رو توصیف کرد و من دنبال اون جمله بودم که...