در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال محمد مصحفی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 15:01:58
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
کهبد تاراج را درست بعد از تماشای یاماها دنبال می‌کنم و از این بابت خوشحالم. قلم کهبد به جان آدم می‌نشیند و مثل رفاقتی کهنه، انگار چند سال است که او را می‌شناسی؛ بس که نزدیک به ادبیات جایی که در آن زندگی می‌کنم می‌نویسد. دقیقا بعد از تماشای هر تئاتری که از کهبد تاراج می‌دیدم و شروع به تعریف از آن می‌کردم همه آدرس غلام‌رضا لبخندی که را که خیلی وقت پیش روی صحنه برده بود را به من نشان می‌دادند و چه حسرتی بود برای منی که طرفدار کارهایش هستم و آن را ندیدم. از شدت کنجکاوی و علاقه ابتدا نمایشنامه را خواندم و حالا موفق شدم که غلام‌رضا را با بازی بی‌نظیر بهروز پناهنده ببینم. راستی من چقدر دیر تینو صالحی را کشف کردم! چقد خوب است و چه کیفی ‌می‌دهد بازی زیبایش را تماشا کنی؛ حالا می‌خواهد شاهرخ ضرغام باشد یا مجید غلامی!
غلام‌رضا لبخندی تئاتری درباره‌ی غلام‌رضا کوران کردیه یا همان خفاش شب خودمان است که که از سال ۷۱ قتل‌های زنجیره‌ای خود را شروع کرد. از همان ابتدای ورود به سالن، تو را درگیر خود می‌کند و یقه‌ات را می‌گیرد که کجا؟ تا زمانی که در حد مرگ از این اجرا کیف نکردی نمی‌گذارم پایت را از ایرانشهر بیرون بگذاری!
همه چیز به اندازه است و تو را خسته نمی‌کند و در یک جمله
اگر دنبال تماشای یک تئاتر خوب هستی بهتر است
غلام‌رضا لبخندی را از دست ندهی.

کهبد تاراج این را دوست دارد
سلام
ارادت
ممنونم از شما??
سال ۷۶ صحیح است
۱۶ تیر ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

این حق را دارم از خودم خجالت بکشم که چند سال در محله‌ی پیروزی زندگی کرده‌ام و اسم شاهرخ ضرغام به گوشم نخورده است. تئاتر سگک روایت‌گر زندگی شهید شاهرخ ضرغام است که از او به عنوان حر انقلاب یاد‌ می‌شود. کسی که قبل از انقلاب رفتاری لات‌مأبانه داشت اما پس از انقلاب متحول می‌گردد و در جنگ به شهادت می‌رسد. به اعتقاد من رضا بهرامی و کل گروه با دو ریسک بالا سگک را به روی صحنه آورده‌اند: اول اینکه اجرا رفتن در شرایط کرونایی، خود بار سنگینی بر دوش گروه است و دوم اینکه بحث‌های داغ سیاسی در حال حاضر جامعه و برداشت های غلط و نادرست بعضی افراد نظرات به سمت صفر یا صدی بودن کشانده‌ است‌.
طوری که نصفی از تماشاچیان بسیار لذت بردند و نصفی دیگر که به طور کلی نمایش را نمی‌پسندند. اما مگر می‌شود طراحی صحنه‌ی خلاقانه رضا بهرامی را نادیده گرفت؟ مگر می‌شود قلم کهبد تاراج را دوست نداشت؟ به طور کلی تئاتر را بسیار دوست داشتم اما گفتن چند نکته را نیز لازم می‌دانم. نماز یک رکعتی و ایستاده-نشسته‌ی
مینا خانم(با بازی بی‌نظیر مرجان قمری) و جا به جا گفتن ذکر‌های بعد از آن را درک نمی‌کنم اما الحق که مادر شهید بودن را به خوبی نشان داد. و اینکه شاهرخ قصه، بزرگ شده‌ی دوران پیش از انقلاب است و هر قدر هم که از شاه بدش بیاید بعید بدانم که خیابان‌ها را به اسم جدیدشان بگوید‌ و به جای خیابان شاه یا فرح‌آباد بگوید جمهوری و پیروزی. وقتی که وارد سالن می‌شوید با پارچه‌های سفید مچاله شده و پخش و پلا روی زمین مواجه می‌شوید که بیانگر حال آشفته و منفور شاهرخ قبل از انقلاب و قبل از جنگ است که رفته رفته صاف می‌شود به آرامش می‌رسد و سر انجام به کفنی به همراه پلاک بدل می‌شود. طراحی صحنه‌ی خلاقانه‌ و کارگردانی رضا بهرامی نقطه‌ی قوت این اجرا و بازی‌های نسبتا ضعیف بازیگران به ترتیب ورود به صحنه نقطه‌ی ضعف آن است.

 


رضا بهرامی و حسین تاجیک این را خواندند
کهبد تاراج و مهریار عیدی این را دوست دارند
ارادت
امیدوارم مجالی برای یک نشست نقد و بررسی باشد که بخشی از ذهن و استدلال خودم را توضیح بدهم شاید بخشی از ابهام ها برطرف بشود و قطعا نیاز دارم سوالات شما عزیزان را بشنوم تا برای من درس و تجربه ای زیبا باشد.
سپاس از نظرتان?
۲۲ خرداد ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
قبل از هر چیز باید بگویم که اجرا رفتن در این شرایط سخت بی‌تماشاگر کرونایی دل بسیار بزرگی می‌خواهد، تا تمام سختی‌هایش را به جان بخری و پای همه چیزش بایستی. هر کسی از تهیه کننده و کارگردان و بازیگر و... که در این شرایط چراغ فعالیت‌های هنری را زنده نگه داشته‌ است، کار بزرگی انجام می‌دهد. پس قبل از هر چیز به علی‌رضا اجلی و کل گروه بابت این شجاعت تبریک می‌گویم.
لوله روایتگر طبقه‌ی کارگر است و قصه از آنجایی شروع می‌شود که به دلایل نامعلوم و غیر منطقی‌ای کارگران بی‌کار می‌شوند. بین‌شان تفرقه می‌افتد، نانشان آجر می‌شود و سر آخر تا مرز بی‌آبرویی پیش می‌روند. و مثل همیشه اگر صدای کسی بر طبل رسوایی‌ مسببین این امر بکوبد صدایش را در نطفه خفه می‌کنند. پرفورمنس بی‌نظیر و بازی بازیگران، اجرای به یادماندنی‌ای در خاطرتان ثبت می‌کند و دیالوگ‌ها و لحن روایت، متناسب و درخور اجراست. یک تئاتر نمادین و کم دیالوگ برای درک بهتر درون‌مایه‌ای که کمتر کسی جسارت بیانش را دارد. می‌شود با خیال راحت لوله را دید و بغض کرد و تاسف خورد که هر آنچه به نمایش گذاشته شد، بر اساس واقعیت بود.

برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اتول سورون یه نمایش کمدی و تقریباً موزیکاله که علاوه بر اجرای پرتحرک، دیالوگ‌ها و شعر و آواز‌های بسیار زیادی داره که خب کار بازیگران را سخت می‌کنه اما اولین غافلگیری، بازی بسیار خوب بازیگران این تئاتره. یه جورایی یه اقتباس از زمان پادشاهی محمد‌علی شاهه که وقتی در حال گردش با اتول بود، همزمان هم به جونش سوقصد می‌شه و هم مجلس به توپ بسته می‌شه. نیمه‌ی ابتدایی کار بسیار قوی شروع می‌شه و قصد داره حواس مخاطب رو به خودش جمع کنه و من بخش روایت نامه‌ آوردن چاپار رو خیلی دوست داشتم و بامزه بود. برام عجیب بود که وقتی متن خوبه چرا برای گرفتن خنده از تماشاچی‌ها لا به لای دیالوگ‌ها به ترانه‌ی تتلو که تو فضای کار نیست اشاره می‌شه. کارگردانی و اجرای کار خلاقانه بود و از همان ابتدا نظر همه رو جلب کرد.(اجرا با پارچه‌ی سفیدی که حتی یک لحظه هم آروم قرار نداشت)
نکته‌ی مهم دیگه اینکه در دل این اجرا، می‌شه نقالی و روحوضی که شاید کمتر کسی این نوع اجرا رو به خاطر داشته باشه یا براش مهم، دید. به نظرم همیشه لازم نیست تئاتر پیچیده و عجیب غریب باشه، گاهی لازمه که حال آدمو خوب کنه و بدون مسخرگی خنده بهمون هدیه بده.

زمانی که در حال تماشای تئاتر حاد بودم، در یک موقعیت حادی قرار گرفته بودم که اون هم به علت حدس‌های غلطی بود که قبل از دیدن اجرا زدم. پیش خودم گفتم آخه تو چهل دقیقه سه تا بازیگر قراره چه چیزی به من بگن؟ تا اینکه وارد سالن شدم و دیدم نه خیر! از طراحی صحنه هم خبری نیست. دریغ از یه صندلی که بازیگر بشینه روش! اجرا شروع شد و رفته رفته متوجه این شدم که کل گروه، چه نویسنده، چه کارگردان و چه بازیگران می‌خوان به من بگن:
ببین اجرا چهل دقیقست! طراحی صحنه هم نداریم! بازیگرا هم گریم عجیب غریبی ندارند! خب! ولی قراره مغزت منفجر بشه از بازی‌ها! قراره حیرت کنی از اینکه با دودسیگار برات طراحی صحنه می‌کنم! قراره چهل دقیقه میخکوبت کنم به صندلی و نذارم یه لحظه‌ هم خسته بشی! بله اینجوریاس!
البته که من از تماشای این تئاتر راضی بودم اما شخصیت‌های فرعی توی روایت ول شده بودند. شخصیت پریسا یکی از اوناست. به قول روزبه بمانی نیازی به اضافه‌گویی نیست وقتی می‌شه با یه جمله کل طبقه‌ی اجتماعی اون شخصیت رو توصیف کرد و من دنبال اون جمله بودم که...







نیلوفر ثانی این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اگه بخوام تئاتر دلچسب محمدرضا مالکی رو در یک جمله شرح بدم، باید از عادل تبریزی کمک بگیرم. این‌طور که:
زندگی در لانگ‌‌شات یا مرگ در کلوزآپ نوستالژی نیست!
حالیست که دیگر نیست!
همین که پا به سالن بذارید و گوشی‌تونو سایلنت کنید، از زمانی که چراغ سالن خاموش می‌شه، جناب مالکی میاد دستتونو می‌گیره و می‌بره تو دل سینما. همون‌جایی که بوی پیراهن یوسف می‌آد... همون‌جایی که بلند می‌شی به افتخار جمشید هاشم‌پور توی پرانتز جمشید آریا ? کف می‌زنی...
و درست تو همون لحظه می‌فهمی که پسر من کی وقت کردم انقدر پیر بشم؟ مگه چند سال از دیدن فیلم عروس گذشته؟
مگه من چند سال پیش هامون و اتوبوس شب عمو خسرو رو دیدم؟
فکر می‌کنم ارزششو داره که بعد یک ساعت حال خوب، به همراه کلی خنده و در نهایت یه چمدون دلخوشی تو دستت، وایسی برای محمدرضا مالکی و تمام بازیگران و هنرورانی که عاشقانه نقش‌های کوچکی را بازی‌کردند، ولی هرگز دیده‌نشده‌اند تا از آنها قدردانی شود و سینما همیشه مدیون آنها خواهد بود، دست بزنی!








معنی مردن برای نسل ما تعدیل شد
مرگ با رگبار به رویای ما تبدیل شد
هیچ کس باور نخواهد کرد چندیدن نسل بعد
ما نجنگیدیم جنگیدن به ما، تحمیل شد!
#روزبه_بمانی
خدا می‌داند که چقدر از تماشای این اجرا لذت بردم. لحظه‌ی ورود، زمانی که نوازندگان را در کنار سازهایشان روی صحنه دیدم از ته دل خوشحال شدم؛ ... دیدن ادامه ›› چون قرار بود بعد از مدت‌ها اجرایی همراه با موسیقی زنده ببینم. چه زخمه‌ای زدند بر آثار مانده از زخم‌های قدیمی... چه غوغایی به پا کردند بازیگران درخشانشان... دست روی چه موضوع عمیقی گذاشتند...
چه طراحی صحنه‌ای و عجب میز تعادلی! [میز تعادل دقیقا همون مغز متفکر همه‌ی اتفاقات قصه بود. همانطور که در عکس‌ هم مشاهده می‌کنید کاملا در حالت تعادل قرار داره!]
سربازان همیشه عروسک خیمه‌شب بازی مغز متفکر هستند و در عین حال همگی قربانی. چه زیبا گقتند که آزادی ما در گرو همزیستی مسالمت‌آمیز ماست...
حرفی نمی‌ماند جز تقدیر و تشکر بابت چندین ماه تمرین برای یک اجرای سنگین و چند زبانه!
امیدوارم موفق به دیدن این تئاتر زیبا بشید.




نمایش خوبی بود و حال خوب و خوش‌مزه‌ای داشت. به نظر من اولین چیزی که بعد از اتمام نمایش با خودتون می‌گید اینه که چقدر بازی‌ها خوب و درجه یک بود ... دیدن ادامه ›› و قطعا نقطه‌ی قوت این نمایش بازی‌های بازیگران بود. به عنوان اولین اجرا اجرای خوبی بود اما در دو جای نمایش (روشن کردن تلویزیون و باز و بسته کردن در) صدا با اجرا سینک نبود که مورد قابل توجهی نیست اما راه رفتن و حضور دلقک جشن تولد (همساِیه) در وسط نمایش در راهروی دکور رو نفهمیدم که چرا و به چه علت انجام شد.ولی در کل یه خسته نباشید حسابی به تمامی عوامل و بازیگران کار.
خیلی لذت برم از این نمایش و خوشحالم که بستر خوبی برای انتقال حرفای مهمی به مخاطب انتخاب شده بود. ((دین آیین رحمت الهیه که شما از اون برای رسیدن به مقاصد خودتون استفاده می کنید...))
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
انقدر درگیر قصه بودم و انقدر خوب منو همراه خودش برد که زمان برای من همون یه دقیقه که خودش گفت گذشت. بسیار زیبا و بسیار دلنشین. خسته نباشید حسابی
حمیدرضا مرادی و امیر مسعود این را خواندند
سجاد افشاریان و نمایش گریزلی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید