زیبایی شناسی کشتن
وقتی در هنر، مرگ به امر والا بر کشیده میشه قطعن مقوله ی کشتن هم به نوعی دغدغه ی هنرمند تبدیل شده، میل به خود کشی یا دیگرکشی اگر در عالم واقع بسیار نادره اما در ذهن آدمی بارها اتفاق افتاده و همین امر باعث شده که مقوله ی قتل در اثار هنری،ادبیات و فیلم وسینما و حتا نقاشی، به نسبت بیشتر بروز و ظهور داشته باشه تا در ندرت هایی که در عالم واقع میبینیم و این موضوع قطعن به سویه ی تاریک و ناشناخته ی وجود آدمی برمیگرده،وجهی که از سمت شناخته شده ی ما بسیار وسیعتره و اینجاست که هنر این سویه رو به امر والا درمیکشه
چه بسا قاتلینی که در هنر از شخصیت های اخلاقی شناخته شده تر و حتا مقبولترند و مرگ قهرمانان یا ضدقهرمانانی که از زندگی کردنشون بیشتر در ذهن مانده اند
کمتر اتفاق میفته در اثر هنری بخصوص هنرهای نمایشی و سینما صحنه ای از کشتن یا مرگ نباشه و این در دوران متاخر حتا بسا بیشتر دیده میشه شاید هرچه دنیا متمدن تر و اخلاقی تر و زیباتر میشه امیال تاریک اون بیشتر به ناخوداگاه پس زده میشه و در بزنگاههایی مثل هنر بیشتر بروز پیدا میکنه وسهم خاهی بیشتری میکنه از اخلاقی که اونو حل نکرده بلکه پس زده اگر از اواخر قرن نوزدهم تا اواخر قرن بیستم قتل ها مهندسی شده و با انگیزه های خاص بود اگر ناشی از اضطرابهای درونی و یأسهای دنیای مدرن بود و اگر خشونتش انکار میشد و اگر قبیح به نظر میومد اما در قرن جدید به کار روزمره تبدیل شده دنبال توجیه یا علت نیست با
... دیدن ادامه ››
خون و خشونت بسیار بیشتری انجام میشه شاید چون امر اخلاقی دیگه اخلاقی نیست شاید امر اخلاقی مطلق پس زده میشه و هزار شاید دیگه ولی نمیشه انکار کرد که مرگ وکشتن ظرفیت های بالایی در پرسشگریِ فکری و فلسفی و اخلاقی در خودش داره و اون موقعیت نامتعادلیه که با حل کردنش با استعلای امر پیشین به سمت موقعیت با ثبات امر جدید میشه حرکت کرد اما هرچه هست در این موضوع نمیشه تردید کرد که کشتن هرچه در واقعیت برای ما تعجب اور و دردناکه در ادبیات و سیبنما و تاتر به امری بدیهی تبدیل شده،ترومایی که میشه نشونش داد و درباره ش حرف زد اما نمیشه بطور کامل حلش کرد چون قسمت بزرگیش هنوز در قسمت تاریک ما قرار گرفته
با این مقدمه باید بگم این اثر قطعن درباره ی میل به کشتن و ویرانگریست که از جنبه ی ذهنی و فردی و روانی به موضوع میپردازه و جنبه های اجتماعی و سیاسی درش کمرنگه و در نهایت خودش بیشتر در روابط خانوادگی به واکاوی پرداخته و قطعن مدیون روانکاوی فرویدی و مقوله ی ناخوداگاهه. داستان از ابتدا تا انتها روایت قتل(یا میل به قتل) پدر و مادر بدست دختر(فرزندان) خانواده ست با باسازیهای مداوم روایی(نوعی رجعت های پیاپی و نامنظم از نظر زمانی به گذشته) که توسط دخترخانواده به همراه همزادهای ذهنی دختر(فرزندان دیگر خانواده) صورت میگیره زاویه ی روایت فقط از دید دختر(فرزندان) صورت گرفته دختری که به نظر دچار اختلال سایکوتیکه پس میشه نتیجه گرفت که از ابتدای تعریف ماجرا تا قتل و تمام روایتی که پیش چشم ماست میتونه اتفاق نیوفتاده باشه و ما هم بعنوان مخاطب فقط مهمان هذیانگویی یک دختر روان پریش هستیم که در دنیای درونی خودش با شخصیتهای ساختگی و والدین و همسایه های ساختگی زندگی میکنه و همگی روایت همین دنیاست و این به نوعی ابزورد ماجرا کمک میکنه
بطور حتم این قتل از اون قتلهای ماندگار در ذهن یا در ادبیات نیست تاریخ مصرف داره و بیشتر به دنیای مدرن اواسط قرن بیستم نزدیکه و روایتی ابدی و ازلی مطرح نمیکنه حتا روایت گره های خانوادگی هم تازگی نداره حتا شخصیت ها هم به دنیای امروز نمیرسن اما ظرفیت های خوب روایی جهت بازی و کارگردانی در خودش داره
هرچند که اخباری از قتلهای خانوادگی در این اواخر در جامعه ی امروز ما بگوش رسیده که بسیار فجیع و شوکه کننده بودن و هر چند دیدن اثر ممکنه مارو یاد این قتل ها بیندازن اما بیهوده ست که این اثر در درمان ترومای جمعی این قتلها به ما کمکی بکنه چون از نظر بعدزمانی و ریشه های حدوث امر، اصلن از یکسان نیستند قتلهایی که در اینجا ریشه در فقر،نابرابری،ناآگاهی،بی عدالتی فکری و فرهنگی و قومی و جنسی و جسمی،تعصبات کور شبه مذهبی و فرهنگی و سایکوز ناشی از آنومی خاص جامعه ی ایرانی-خاور میانه ای ما داره هیچ نسبتی با قتل درماتیزه شده ی فرویدی دختری مستاصل که دچار سایکوز دراماتیکه نداره و فقط در سطح ما رو یاد قتلهای دیگه میندازه و نه بیشتر پس بنظرم هیچ سایکو درام جمعی با دیدن اثر اتفاق نمیفته حتا بازیها و شخصیت ها هم چیز تازه ای بجز کلیشه هایی که دایم دیده شده و به نوعی کهنه-گی رسیده برای تماشاگر نداره و حتا تلاشی در استعلای این موضوعات و بالا کشیدنشون به زمان حال نمیبینیم هرچند مقوله ی وفاداری به متن قابل احترامه اما با این نوع وفاداری نباید انتظار چیزی شبیه سایکو درام داشت و باز هرچند که مقوله ی وفاداری به متن با توجه به تیغ بی رحم سانسور از حسرتهای بزرگ تماشاگران و کارگردانان و بازیگران تاتر امروز جامعه ی ماست و وفاداری در متون بی خاصیت(منظورم این اجرای به تمام معنا شریف نیست بلکه یک اعتراض کلی قابل درک است) و بی خاصیت کردن متون باارزش با نام برداشت آزاد چیزی از اجرای آثار مهم ادبی جهان برای تاتر ما باقی نگذاشته
در مورد اجرا باید چند نکته رو(به نمط مطالب انتقادی مذبور) که توجهم رو از دید یک تماشاگر غیرحرفه ای جلب کرد مطرح کنم
انتخاب متن هوشمندانه بوده چون متن ظرفیت های لازم برای نشان دادن قدرت بازی و صحنه و کارگردانی رو داره ضمن اینکه به موضوع جذابی میپردازه هرچند کمی دچار کهنگیه و کارگردان میتونست با تمهیداتی متن رو به سمت ناخوداگاه امروز تماشاگر متمایل بکنه
موسیقی های درون اجرا میتونست نباشه چون کارکرد بیشتر موسیقی ها بعنوان پاساژی برای تنقس تماشاگره تا پیشبرد اجرا و حالت ایجاد تلقین دیدن یک فیلم رو داره تا در خدمت یک اجرای صحنه ای کما اینکه در همچین اجراهایی میشه از افکت های صوتی بیشتر بهره برد تا حس متشنج اتمسفر حاکم بر صحنه رو افزایش داد
استفاده از نورپردازی جهت خلق فضای اثر خوبه اما بنظر کافی نمیاد
صحنه کمی در هم ریخته ست و استفاده از جسدها در گوشه ی پایین صحنه توازن صحنه رو به هم زده و وزن صحنه شیب زیادی به سمت کنار صحنه داره که تماشاگر رو از همراهی بازیگرها و بخاطر سپردن فضای صحنه در لحظاتی باز میداره و حتا بنظرم در عنصر روایتی هم میتونست حذف بشه تا تعلیق بهتری ایجاد کنه
آزادی زیادی به بازیگرها داده شده بخصوص لولا که توازن و هماهنگی بین دو بازیگر دیگه رو کم میکنه
صحنه ی بازی پلیسی که قرار بوده کمی طنز داشته باشه نچسب از کار دراومده و اتمسفر کلی اجرا رو خوب تغییر نمیده یا حفظ نمیکنه
اجرای چرخشی نقش های پدر و مادر توسط سه کاراکتر بسیار خوبه و ایده ی جالبی بوده
استفاده از عروسکها برای پیشبرد درام و همچنین بعنوان نمادهای موهوم و ذهنی خیلی خوب اما ناکافیه
صحنه ی حداقلی قرار بوده در خدمت بازیگری بیشتر باشه و با بازی خلا صحنه پر بشه اما جز اشفتگی زیاد از حد چیز خاصی حاصل نمیشه و حتا بنظرم نیمی از همین صحنه ی فقیر هم کاربرد نداره(وجود قفسه ها در کنار صحنه) و میز در مرکز صحنه جز برای اثبات اینکه زیرسیگاری روی صندی باشه و گلدون در روی میز کاربرد چندانی نداره و نقاط عطفی در حول اون با ازادی شکل نمیگیره بلکه اجباری در استفاده از اون دیده میشه
استفاده از دو بازیگر جدا برای نقش والدین خوب نیست و کاش سه کاراکتر اصلی همون صحنه رو اجرا میکردن که به در هم تندیدگی شرایط فکری و روحی بازیگر لولا در ذهن تماشاگر بهتر عمل میکرد
استفاده از توالت فرنگی برای کوکا کار هوشمندانیه
بازیها خوبه اما متوازن نیست (منظور گرفتن حال و هوای متشنج صحنه و اثر و اجرا نیست منظور دقیقن چیدمان درست برای رسیدن به این هدفه) بازیها اوج های خوبی داره ولی در جاهایی از ریتم میوفته بجز بازی کنترل شده ی به-با دو بازیگر دیگه دچار هیجانزدگی از نقش های خاص خودشون هستن بخصوص لولا اما صداقت و زجر و تمرین برای بازیها کاملن قابل تقدیره
در کل چون از اجرا راضی بودم و جرا رو دوست داشتم نظرمو نوشتم از بازیگران که بسیارزحمت کشیدن و کارگردان که بنظر با استعداد و هوشمنده و عوامل اجرا طراح حنه و لباس و دستیاران و کسانی که زحمت کشیدن بابت به روی صحنه بردن این کار در این شرایط سخت کرونایی تشکر میکنم(یادم رفت از طراحی خوب پوستر هم تشکر کنم)