امتیاز واقعی این فیلم دو و نیم است.
مادر از سینمای فرهادی تاثیر گرفته مخصوصا جدایی نادر از سیمین.
نیمه ی اول فیلم کاملا به این جنس سینما وفادار
... دیدن ادامه ››
است هم در قصه ، هم در دکوپاژ هم میزانسن و حتی جنس و رنگ تصاویر ، ولی در نیمه ی دوم ، زمانی که می خواهد برای خودش گفتمانی دست و پا کند اتفاقا به دام تطویل می افتد و درست از اینجاست که فیلم رو به افول می رود.
داستان فیلم کلیشه است اما نظری با انتخاب زاویه دیدی جدیدتوانسته این کلیشه را تا حدودی رفو کند.
مادری از شیراز به تهران می آید تا جلوی سقط جنین دختر نوزده ساله اش را که ناخواسته باردار شده بگیرد ولی نه تنها که موفق نمی شود دختر و پارتنرش را راضی به ازدواج کند بلکه خودش نیز از جایی به بعد به دلایلی نامعلوم ! ( مهاجرت پسر و یا تیم ملی هند بال بانوان نمی تواند دلایل متقنی برای این تصمیم باشد ) با دخترش همراه می شود و در نهایت دخترش بدون کمک مادر ( نیازی به حضورش نبوده ) موفق می شود از شر بچه اش خلاص شود.
انتخاب زاویه دید مادر در این داستان ، انتخاب درخشانی است ، مادر که پس از وقوع فاجعه رسیده در بیشتر پلان ها شاهد است ، یا شاهد ارتباطاتی که در پی کشفش است یا شاهد بحران هایی که به اراده ی خودش ( مسئله ی ازدواج ) پیش آورده است، اتفاقا تماشاگر هم تا اینجا با مادر سمپات است و از منظر او وقایع را دنبال می کند ، به طور کلی این شکل از مسئولیت پذیری و داستان هایی با این مفاهیم حلقه ی مفقوده ای در ادبیات دراماتیک ایرانی است ، درامی که فاجعه را نشان نمیدهد بلکه تحلیل می کند و اثراتش را بررسی می کند ، این لحن نیمه ی اول فیلم است که اتفاقا خوب است و با ریتم کند و اطلاعاتی که قطره چکانی به مخاطب می دهد هم خوان است، اما در نیمه ی دوم فیلم ، درست زمانی که روابط و مسائل و بحران ها کشف شد ، رویداد های دراماتیک به سمت کلیشه می رود و اینجا دقیقا نقطه ای است که قصه دیگر تحلیلی نیست و خاصیت گزارشی به خود می گیرد. که دست کنم دو نمونه ی درخشان از این دست داستان ها پیش از این ساخته شده فیلم چهارماه، سههفته و دو روز به کارگردانی کریستیان مونجیو محصول ۲۰۰۷ رومانی و هرگز به ندرت گاهی همیشه که در سال ۲۰۲۰ توسط الیزا هیتمن نوشته و کارگردانی شده است.
زمانی که لحن فیلم گزارشی می شود و به سمت ملو درام می رود دیگر قاب های پر از سکوت و ایستایی که روی شخصیت ها می ماند کارکرد خود را از دست می دهد زیرا تفاوت بین گزارش و تحلیل از این است که در تحلیل مخاطب می خواهد که مسائل را در ذهنش حلاجی کندو نیاز به سکوت دارد ، اما در گزارش مخاطب به دنبال پیش آیند است و می خواهد بداند که در نهایت چه اتفاقی قرار است در داستان حادث شود و ریتم کند و قاب های ایستا مناسب این شکل از سینما نیست.
مادر دو پاره است ، نیمه ای درخشان و نیمه ای معمولی
بازی ها خوب است و دوربین همانی است که کارگردان طلب کرده و فقط ضعف قصه گویی و شخصیت پردازی است که به فیلم ضربه زده
مادری که مشخصا در آموزش پرورش کار کرده ، سنتی است یا حداقل به سنت ها پایبند است چرا سیگاری است ؟
چطور به راحتی با دخترش همراه می شود ؟
پدر کیست؟ و فشار او برای دامن زدن به این بحران به چه میزان است ؟
پسر کیست ؟ عاشق است ؟ بی مسئولیت است ؟ بلاتکلیف است ؟
هم خانه ی دختر چرا به مادر خبر داده که دختر باردار است ؟
آیا شخص مبتلا به صرع می تواند فعالیت های ورزشی سنگین در حد انتخابی تیم ملی انجام دهد ؟
اگر دختر بیمار نبود چه توفیری می کرد ؟
تمامی این سوالات درست زمانی شکل می گیرد که فیلم خاصیت تحلیلی اش را از دست می دهد .
سوالاتی که پاسخ قطعی ندارند!