فرهاد: میدونی زندانیا هیچ موقع به اندازه وقتی پشیمون نیستن که دلتنگ کسی میشن و نمیتونن ببیننش؟
پروانه: یه جور میگی زندانیا، انگار خودت پشیمون نیستی؟
فرهاد: نه نیستم.
پروانه: چرا؟!
فرهاد: با تو آشنا نمیشدم اگه خلاف نمیکردم.
***
فرهاد: حالا که موهاتو کوتاه کردی می تونی مثه نوجوونیات بری استادیوم فوتبال ببینی!
پروانه: استادیوم نمی رفتم که فوتبال ببینم. می رفتم فرهاد مجیدی رو ببینم!
فرهاد: بیچاره فرهاد که چقدر براش رقیب می تراشی...
***
پروانه: این چه طور دوستداشتنیه که برای رسیدن به هم باید خلاف کنیم؟