فانتری لایه لایه ایی که درست مثل یک نارگیل سبز تو را درگیر باز کردن هر لایه اش میکند و در آخر به جای آب شیرین و مغز سفیدش یک خشکی تلخ دارد. خالق غایب و مخلوق گرفتار در دست فاسد و تهی نماینده خالق. عروسکانی که نماینده یک جامعه هستند و گیر کرده در خیمه شب بازی خر کننده نماینده خالق و دنیایی که واقعیتی است در خیالی واقعی تر کلا در شب و بدون روز پر از فریب . کاری کامل و پر کشش برای هر کسی که داستان پینوکیو را کودکانه ندید و انسان شدنش را به پاس خوب بودنش نگذاشت، بلکه یک طغیان دید. کارلویی که باید تصمیم بگیرد در کدام لایه میخواهد بماند؟ هر چه بیشتر فکر میکنم این کار برایم لذت بخش تر است. درست است نرسیده به قله درست در یک قدمی قله، جایی که قرار است چشم انداز را ببینیم، ببینیم که گرفتاری است یا رها شدن ول میشویم ولی لذت بخش است. بازی هایی عالی و مسلط، دیالوگ هایی که باید با دقت گوش کرد ، نور درست، صحنه و چینش خوب و ساده اش همه باعث شدند از دیدن کار لذت ببرم. بسیار از همه عوامل ممنونم.امیدوارم کارهای خوب بیشتری از شما ببینم. و در آخر خیلی خوشحال شدم که اسم شخصیت اصلی داستان برگرفته از نویسنده پینوکیو بود. ژپتو در دلم نشست و تمام این نوشته یک هزارم چیزی بود که دیدم و لذتش را بردم.