در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال سورنا نیک | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 04:07:28
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
در مورد جلد اول به دلم ننشست. هر چقدر زور زدم ارتباط بگیرم نشد که نشد،برخلاف جلد دوم. زمان کار حس کردم در جلد اول کمی‌ بیشتر از حدش شد، نمیدانم شاید اشتباه کنم. ترکیب جای بد نشستن و گرمای ساختمان و حرف زدن آقا و خانم ردیف دوم پشت صندلی دو و سه و دیر آمدن ده دقیقه دو نفر و عکس گرفتن‌ نفر سمت راستی من( صندلی شماره یک ردیف بی من‌بودم) در قسمت کناری ترکیب سختی را برایم درست کرد و تمرکزم را کشت.
من نمیدانم هنوز توی بوتیک تئاتر ها میتوانیم نظر دهیم؟ میتوانیم دست تکان دهیم و با انگشت اشاره کنیم؟ میتوانیم چون نور صحنه نمیرود با دوست پسرمان چت کنیم؟ میتوانیم دست بزنیم همراه گروه و نمایش و اوووو اوووو بکشیم؟ اگر‌میتوانیم یا مجاز است لطفا دوستان به من بگویند‌ نه خودم‌را اذیت کنم نه اینجا طلب کار باشم. جلد دو را در صفحه خودش مینویسم.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
مرد بالشتی را دیشب دیدم.
فیلم‌تئاترش را البته، جایی از نمایش دیالوگی بودی که میگفت: من مرد بالشی را خیلی دوست دارم. جواب این بود که من هم. الان منم هم مرد بالشی را خیلی دوست دارم.
وای این همه نوا و غم
وای این همه ساز و اشک
وای این همه زخم و آه
با فیلم تئاترش اول خنده هایم اشک ریختم.
نمیدانم اگر امروز اجرا می رفت چه میشد!؟ اصلا اجرا میرفت؟
برای من که با موسیقی زنده ام و موسیقی محلی همیشه پر از غصه و قصه برایم بوده است عجیب دل نشین بود، حتی از قاب نمایشگر‌ روی مبل راحتی بعد از نزدیک به ده سال. هنوز هم همان حرف ها را دارد
هنوز هم همان روزگار است حتی بدتر
اولین نمایشی بود که روی صحنه دیدم و و اونقدری کیف کردم که دوباره دیدمش و جالبه که تا الان تنها نمایشیه که تو سالن اصلی تئاتر شهر دیدم
۲۴ تیر ۱۴۰۱
پویا فلاح
اولین نمایشی بود که روی صحنه دیدم و و اونقدری کیف کردم که دوباره دیدمش و جالبه که تا الان تنها نمایشیه که تو سالن اصلی تئاتر شهر دیدم
حسرتم‌این بود که چرا زودتر نمایش دیدن رو شروع نکردم‌که این کار رو کارهای دیگه رو زنده ببینم. باز خوب که نمایشش هست
۲۶ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تیوال را باز میکنیم منتظر فروش بلیط آلنده نازنین مینشینیم و راس ساعت دوازده نه یک دقیقه بعد تر راس ساعت وارد میشویم. نیمی از سالن مشکی است نیم دیگر نارنجی و ته اش مانده برای ما. لعنتی ها تماشاگر چرخه اصلی تئاتر است، تماشگر‌ نباشد تیوال و سالن و عواملش و گروه اجرا و خلاصه تئاتر نیست. چه وضعی است که میگویند آن نیم خوب سالن، آن نیم اول تا کمرِ سالن را میهمان و عوامل و سالن دار و که و که و که برداشته اند؟ تکلیف چیست؟ تیوال که خیلی وقت است پاسخ هر انتقاد یا سوالی را با در دست بررسی است میدهد، سالن دار که جواب خدا را هم نمیدهد عوامل هم که میگیوند ما بی تقصیر هستیم. پس تقصیر کیست؟نکند همه اش کار عوامل کله سیاه غربی ست؟
به گمونم کار، کار انگلیسی هاست ! :)
۲۱ تیر ۱۴۰۱
Fahime Naseri
این اتفاق توى این نمایش احتمالا به خاطر دود و سیگار هست.
من این نمایش رو یک بار دیدم کل سالن تا ته آدم نشسته بود بخاطر این نیست. بزرگواران مهمان و عکاس و ... دعوت میکنند مابقی هم سالن یا باجه ایی میفروشد یا میدهد مهمان و دوستان و ...
نصف سالن اگر‌خالی بود بخاطر دود و سیگار و پیپ بود
۲۱ تیر ۱۴۰۱
محمد شمالی
به گمونم کار، کار انگلیسی هاست ! :)
اصلا بعید نیست 😀
۲۱ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دوشنبه هفته قبل با جمعی از دوستان از نوای آسمانی پسر‌ خلف استاد شجریان، همایون عزیز لذت بردیم. در عالی بودن کار هر چه بگویم کم گفته ام. شبی خاطره ساز شد و در پایان مرغ سحری که جزو قطعه های اجرایی نبود در جان نشست و صد البته جای خالی استاد شجریان چقدر بیشتر حس شد و دلتنگ تر شدیم.
اون جعبه شیرینی رو بیار که الآن وقتش رسیده 😅
انشاالله که به حول و قوه الهی شهرزاد نیست، نوفل نیست، تو ایرانشهر باشد که عالی است و ....
کاشف به عمل اومده تیاتر شهر نمی دونم چقدر منبع ام موثق ؛)
۳۱ خرداد ۱۴۰۱
حیف اون دکور فقط جاش تو سمندریان درست بود
کل دکور باید عوض بشه

حیف حیف حیف
۰۳ تیر ۱۴۰۱
سپهر
حیف اون دکور فقط جاش تو سمندریان درست بود کل دکور باید عوض بشه حیف حیف حیف
آخ آخ چه حیف …
۰۳ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
فکر‌نمیکردم هیچ وقت بعد از مدتی طولانی که دست و دلم به نوشتن نظری یا متنی یا هرچیزی نمیرفت، برای دیو و دلبر برود و بنویسم. به لطف تماشاگران فهیم و عزیزی که با گوشی های همراه مجهز به آخرین تکنولوژی تصویر برداری از زوایای مختلف سالن در اینستاگرام‌ در استوری، پست، آی جی تی وی تهیه و پخش کردند نمایش را دیدم. کار سبکی میخورد باشد، حداقل از بینوایان و الیورتویست که دیدم؛ نظر چند دوست هم همین بود. امیدوارم هرگز این تماشاگران عزیز و فهیم همیشه موبایل به دست در صحنه را در صحنه های تئاتر های جدی و درست و حسابی نبینم.
متاسفانه تالار وحدت که باید فخر تئاتر این مملکت باشد شده جولانگه این قشر تماشاچی
۲۹ خرداد ۱۴۰۱
آذین حجازی
کتاب خواندن و آگاهی کلید رشد یک جامعه پویا هستند . با فرمایشتان کاملا همگون هستم
زنده باشید
من‌ امیدوارم از این روزهای خاکستری که رو به سیاهی میورد خلاص شویم و کم کم روزهای خوب را برای تئاتر و هنر ببینیم. عقیده دارم همیشه هنر پیروز میشود هرچند بهایش سنگین باشد
۲۹ خرداد ۱۴۰۱
سورنا نیک
زنده باشید من‌ امیدوارم از این روزهای خاکستری که رو به سیاهی میورد خلاص شویم و کم کم روزهای خوب را برای تئاتر و هنر ببینیم. عقیده دارم همیشه هنر پیروز میشود هرچند بهایش سنگین باشد
آمیین
۲۹ خرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با بیان کارهای جدی و درام و پرچالش به زبان طنز معمولا به مشکل میخورم ولی دیشب از اجرا لذت بردم! کمی مشکل صدا وجود داشت و چندتایی دیالوگ واضح بیان نشد، صدای موزیک بر خوانش و حرفای بازیگران قدرت بیشتری داشت. طراحی نور و صحنه چیز خاصی نداشت و لباس در عین سادگی هوشمندانه بود. به هر حال از سالن با حال خوب خارج شدم.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
این نمایش را یک بار دیگر قطعا میبینم! نه برای اینکه عالی بود ، نه برای اینکه هیجان زده ام کرد و نه برای هر چه که خوب بود‌‌. عکاس داشت، قصه تکراری خراب کردن حال نمایش ، عکاسی که انگار دو دستیار یا همراه داشت و در وسط ردیف یک هر‌چه نباید در سالن انجام میدادند را کردند و ابایی هم نداشتند! هم حرف زدند، هم واتس‌اپ و پیامک نگاه کردند هم هر عکسی که گرفتند را ده بار چک کردند! آقای کارگردان، جناب مسئول سالن ، فرد محترمی که اطلاع داری از بودن یا نبودن عکاس خواهش میکنم بگو چه وقت عکاس نیست من باز این نمایش‌ را به تماشا بشینم و حسی که صد نشد را صد کنم! هیجانم ناقص ماند.
بگذریم از بحث تکراری عکاس و تماشاگر و هرچه که بود؛ این نمایش اولین تئاتر‌ امسالم بود و چقدر خوب سالی که با نمایشی این چنین خوب شروع شود. به جز شخصیت نصرت که از نظرم میتوانست به عنوان یکی از کلیدی ترین شخصیت ها بهتر باشد همگی‌ گروه خوش درخشیدند، از بچگی در حین دیدن لحظه های دوست داشتنی هر‌نمایشی از ورزشی تا سینمایی و ... سعی کردم سیصد و شصت درجه فضا و جزئیات را تصور کنم و ببینم و از هر جایی که امشب تصورم رفت دیدم که نور پردازی چقدر چشم نواز بود و مناسب. طراحی لباس کامل و حساب شده بود، طراحی مینی مال صحنه هم خوب بود و دیالوگ ها و تسلط گروه در بالاترین حد. کاری اقتباسی از دورانی از تاریخ که هزار مدلش را در طنز و درام دیده ایم و خوانده اییم و شنیده اییم ولی بسیار جذاب. انتهای کار فهمیدم افشین زمانی نقشی که اجرای سال قبل بر عهده کسی دیگر بوده و این اجرای دوباره نیست را خودش بازی کرده، در واقع در دو نقش که عجیب خوب بود در هر دو نقش .بیشتر تعریف نمیکنم شاید هیجان دیدنم باعث شود اغراق زیادی کنم و خوش آیند نیست. فقط بگویید عکاس کی نیست من بیایم و حس خوب ناقص مانده ام را کامل کنم. با تشکر از همه عوامل از کارگردان و بازیگران که میشود هر کدام را نقد خوب کرد و خط ها راجع بهشان نوشت. نقد از منِ تماشاگر ساده باشد برای دیدن دفعه دوم.
شاید برای کسی اسپویل شود مطمئن نیستم و گزینه گفتگو را میزنم!
.
.
.
نسخه ایی که مد نظر شماست موجود نمی باشد. تکرار مکرر ، بی نظمی که میخواهد بگوید نظمی هست ولی نظمی نیست، دویدن عده ایی در پی چیزی که وجود ندارد ، نمایشی که نسخه اصلی آن معلوم نیست در دست منجی مصلوب شده است یا راستی ذبح شده و هنوز شروع نشده تمام میشود و بازیگران منتظر شروع آن هستند، ترسناک و شاد، پر امید و نا امید، باورمند و غیر قابل باور و ... ، نگاه های خیره ایی که نظاره گران را می پاید و تحرک و تحرک و تحرک و موسیقی مهلک . گمشدگانی که کورکورانه دنبال میکنند و میدانند نمایش تمام نمیشود، به انتهای کار نمیرسند صحنه ایی که ته ندارد و مارپیچی بزرگ است و تسئوسی در کار نیست و سر در گمی و استرس و گیجی که شما را تا نود و نه درصد میبرد و ول میکند و هی تکرارش میکند. دیالوگهای قابل فهمی که وجود داشت و باید دقت میکرد در کجا و چه زمانی روایت میشود. کاری که تمرکز زیادی طلب میکند و همه اینها خوب بود و عالی میشد اگر به صد می رسید. دوستش داشتم و نداشتم، برایم یک پارادوکس خوب بود و خوشحالم پرونده تئاتر دیدنم در این سال با ارور بسته شد. حالا که شب عید است بی بو و بی رنگ و فقط ترافیک و در هم بودن و گرفتاری و صدا و داد نصیب ما میشود چرا ارور را ... دیدن ادامه ›› نپذیریم؟ حس میکنم مغزم دچار ارور شده است و ارور 404 را میدهد. اگر هدف کار همین بود و چیز هایی که نوشتم به نظرم طلا نه ولی نقره حق اش است. به هر حال راضی ام که من فوتبالی در روز دربی به تماشای این کار نشستم. مغزم میگوید بس کن تکرار و دویدن و بی نظمی بس است.
در سلیقه من نبود ولی تسلط بازیگر خانم و تعادل داشتن در زمان و دیالو و موضوع خوب بود. با تاخیر خسته نباشید و به امید دیدن کارهای بیشتر از گروه .
قبل از اینکه تئاتر دیدن مثل کتاب و ورزش و خیلی چیز های دیگر بشود جزیی جدایی ناپذیر در زندگی ام ، اوایل تابستان سال قبل بود که میثم گفت : کرونا چه کرد و چه نکرد و چه شد که اجرای شما مثل همه ی چیزهایی که کرونا هوا کرد ، هوا شد و ... . با تعریفش قرار گذاشتم که روزی اجرای کار اگر اتفاق افتاد حتما ببینم. امشب تلاش این جوانان و بازی پر اعتماد به نفسشان را دیدم. درود آقای خطیبی برای نا امید نشدن و تلاش دو ساله و زحماتتان، از کار لذت بردم، جایی درون ذهنم برای همیشه به خوبی نگهش میدارم و به یاد می آورمش. اما تیم بازیگران؛ تلاش و پشت کار و اعتماد به نفس و تسلطشان امیدوار کننده و نوید بخش نسل جوان خوب و روزاهای خوب تر برای تئاتر است، بازی بعضی از بچه ها کیفورم کرد، در مورد حجم صدا و کنترل صدا جا برای تمرین بیشتر هست ، قطعا روز به روز پخته تر و بهتر میشود همه چیز. امیدوارم روزهای سخت پیش روی این جوانان باعث دوری آنها از هنر و تئاتر نشود، روزهای کنکور و سختی دانشگاه و سربازی و ازدواج و هزاران مشکل کوچک و بزرگ باعث دوری و رفتن از صحنه هنر نشود.حرف کوتاه کنم ممنون برای خاطره خوبی که ساختید و زحمت و تلاشتان، برای تک تک شما عزیزان آرزوی موفیقت و سلامتی دارم مخصوصا کسانی که مصدومیت برایشان پیش آمده و گرفتار آسیب شده اند. به امید دیدار مجدد و کارهای بیشتر و عالی تر و درخشش تک تک شما عزیزان.
یادم رفت بنویسم. یه خانم عکاسی جلوی ما بود لباس مشکی مخملی شلوار لی آبی کم رنگ
اگر نظرات میخونی و این نظر منم میبینی یا کسی میشناس ایشون رو بابت عکاسی حرفه ایی ، درجه یک ایشون ازشون تشکر کنه. باورم نمیشد عکاسی انقد بی صدا و بی حرکت عکاسی کنه. کاش از شما یاد میگرفتن. ممنونم خانم واقعا ازتون میخواستم توی سالن تشکر کنم که سریع رفتن بیرون.
۱۶ اسفند ۱۴۰۰
مهرنوش مومنی
چقدر خوش‌بحالتون بوده که عکاس هم از نوعِ ناآزارش نصیبتون شده ??
حیف رفت نشد بگم بهش تو چه گوهری هستی و خدا کاش مثل تو رو زیاد کنه
۱۸ اسفند ۱۴۰۰
سورنا نیک
یادم رفت بنویسم. یه خانم عکاسی جلوی ما بود لباس مشکی مخملی شلوار لی آبی کم رنگ اگر نظرات میخونی و این نظر منم میبینی یا کسی میشناس ایشون رو بابت عکاسی حرفه ایی ، درجه یک ایشون ازشون تشکر کنه. ...
خیلی ممنونم??✨
۱۹ اسفند ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
او و دوستانش یادآور روزهای خوب و خاطرات ارزنده ایی برای من هست و خواهد بود، سه شنبه هفته ایی که گذشت باز اجرای این گروه را دیدم و لذت بردم. فکر کنم همیشه طرفدار شما بمانم.
از مریضی کرونا برای من اولش از دست رفتن بویایی به یادگار ماند بعدترش برگشتن حس بویایی بسیار قوی که عذاب آور است و ....
ترکیب بوی گاز برف شادی، گیاه معطر، مه مصنوعی، عطر مردانه و زنانه تماشگران ساعاتی سخت با سردرد عصبی و ضربان بالا را نصیبم کرد، راستش از دیالوگها خوشم نیامد، دوست ندارم تراژدی ها و سختی ها و جدی ها با طنز امروزی همراه شود، نمایش مورد علاقه ام نبود ولی نمیتوانم چشم به زحمت بازیگران ببندم، موسیقی خوب و دکور خوب تر از این نمایش برایم به یادگار ماند و دوازده نفری از دوستان همراه ام که از این کار و نمایش لذت برده بودند و این برایم راضی کننده است. خسته نباشید به عوامل و بازیگران و گروه موسیقی.
کاش بویایی من هم با قدرت بیشتر بر میگشت
کلا ضعیف شد دیگه!
۱۴ اسفند ۱۴۰۰
سورنا نیک
سید جان ردیف میشه در طول زمان برای من بلافاصله بعد ازدوره مریضی برگشت و انقد حساس و قوی برگشته که تغریبا اکثر عطر ها و حتی صابون ها و شامپو ها باعث سر درد شدیدم میشه.چیزی که دیشب بیچاره ام کرد ...
انشالله خدا از بویایی تو بگیره بده به ما که همه چی متعادل شه :دی
۱۴ اسفند ۱۴۰۰
سید حسام حجازیان
انشالله خدا از بویایی تو بگیره بده به ما که همه چی متعادل شه :دی
آمین :))))))
۱۴ اسفند ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ما کجا ایستاده اییم؟ کجای داستان؟ سمت چه کسی؟ خائنان و همدستان قاتلشان؟ عاشقان مجنون؟ عاقلان دیوانه نما؟ موشهای ترسو نابودگر؟ هملت تو کجا ایستاده ایی؟
نمایشی دلچسب و یا بهتر بگویم بهترین نمایش این ماه که دیدم. بسیار لذت بردم از بازی های محشر، از کاخ_کلیسای دکور. از دیالوگ ها ، از موشی جان، گویا همه چیز دست به دست هم داده بود که از پنج شنبه تا به الان لذت دیدن این کار همراه ام باشد. از عوامل بسیار ممنونم بی شک کلمات نمیتواند احساسی خوبی که داشتم را بیان کند به امید دیدن کارهای بیشتر. با آرزوی موفقیت
چقدر خوب که دوستش داشتی و بهت خوش گذشته❤️❤️??
۱۳ اسفند ۱۴۰۰
امیرمسعود فدائی
چقدر خوب که دوستش داشتی و بهت خوش گذشته❤️❤️??
خیلی دو دل بودم برای دیدنش ولی خوشحالم که دیدم
۱۴ اسفند ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
فانتری لایه لایه ایی که درست مثل یک نارگیل سبز تو را درگیر باز کردن هر لایه اش میکند و در آخر به جای آب شیرین و مغز سفیدش یک خشکی تلخ دارد. خالق غایب و مخلوق گرفتار در دست فاسد و تهی نماینده خالق. عروسکانی که نماینده یک جامعه هستند و گیر کرده در خیمه شب بازی خر کننده نماینده خالق و دنیایی که واقعیتی است در خیالی واقعی تر کلا در شب و بدون روز پر از فریب . کاری کامل و پر کشش برای هر کسی که داستان پینوکیو را کودکانه ندید و انسان شدنش را به پاس خوب بودنش نگذاشت، بلکه یک طغیان دید. کارلویی که باید تصمیم بگیرد در کدام لایه میخواهد بماند؟ هر چه بیشتر فکر میکنم این کار برایم لذت بخش تر است. درست است نرسیده به قله درست در یک قدمی قله، جایی که قرار است چشم انداز را ببینیم، ببینیم که گرفتاری است یا رها شدن ول میشویم ولی لذت بخش است. بازی هایی عالی و مسلط، دیالوگ هایی که باید با دقت گوش کرد ، نور درست، صحنه و چینش خوب و ساده اش همه باعث شدند از دیدن کار لذت ببرم. بسیار از همه عوامل ممنونم.امیدوارم کارهای خوب بیشتری از شما ببینم. و در آخر خیلی خوشحال شدم که اسم شخصیت اصلی داستان برگرفته از نویسنده پینوکیو بود. ژپتو در دلم نشست و تمام این نوشته یک هزارم چیزی بود که دیدم و لذتش را بردم.
??????✌?
۰۷ اسفند ۱۴۰۰
محمد مجللی
ممنونم برای توضیحتون??? من تو دور اول اجرا و اون اوایلش دیدم کار رو و اون موقع ماه نبود چقدر دلنشین تر باید شده باشه دم تیم اجرایی برای انعطاف پذیری و خلاقیتشون گرم
اینکه با وجود موفق بودن اجرای قبلی، هنوز هم به فکر بهتر کردنش هستن و ایده پردازی میکنن، لذت تماشای کار رو برای من بیشتر کرد.
خیلی دلنشین تر شده ?
۰۷ اسفند ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نزدیک به ده خط برای عکاسان نوشتم و اینکه چطور در شرایط حساس کنونی باید صدای دوربین را بست و عکسها را چک نکرد و چه چه و چه. حتی گفتم که مجموعه ی هزاردستان مرحوم حاتمی انقدر شات نخورد و ثبت تصویری نشد. از خاطراتم نوشتم و دوران مارادونا و آرزوهایمان و ... . نمیدانم چه شد که پرید . باز خلاصه تر نوشتم و نشد و ارسال شد ولی در جایی گم شد و بر روی نظرات کار ننشست بگذریم. دو عکاس شاید سالن را با زمین فوتبال اشتباه گرفته بودند و که کل کار صدای شاتر و نور صفحه دوربینشان لذت دیدن کار را برایم ، برایمان زهر مار کردند. من در مواقع بیکاری نشسته ام نظرات قدیمی اعضا را خوانده ام برایم قابل نیست که از سال نود و هفت اعتراض بوده و کسی رسیدگی نکرده یا گوش نکرد یا هر توجیهی ، آیا در سالن بر سر عکاس کار به تشنج و دعوا نکشیده ؟ واقعا هیچ دلیلی قابل قبول نیست حتی معذرت خواهی های خشک خالی . مارادونا در خاطرات من اعجاز زمین مخملی سبز بود ، آرژانتین و خاطرات ناپل و بارسلون و جامهای جهانی بود و شاید از این به بعد حضور عکاسانی که کفری ام کردن و لذت دیدن و مرور خاطرات و حواشی منحصر به فردش را گرفتند فقط یکی از عکاس های کار که اقایی با کلاه بودند رعایت کردند و حرفه ایی عکاسی کردند و به قول معروف دمشان گرم بگذریم فکر کنم غر زدنم بس باشد اما کار: برای کسانی که اطلاعات فوتبالی ندارند یا دنبال کنند فوتبال نیستند شاید گیج کننده باشد از ترکیبش با داستان های دیگر و اسامی و فلسفه لذت بردم، بازی ها قوی و کامل بودند و لباس و دکور مختصر مفیدش جذاب ؛ نور مناسب بود و داستان از شروع یاد آور خاطرات و داستانها و ... بود. دیالوگهای معرفی شخصیت چیز خاصی نداشت برای من ، هر کسی عضو کانالی، صحفه ایی یا دنبال کنند مرحوم صدر و عادل و فوتبال و روزنامه های ورزشی باید یا عینن شنیده بود یا مشابه به همان ها بود. ولی برایم یک چیزی گم بود یا شد! نمیدانم شاید زیاد غرق در خاطرات شدم ، شاید مزاحمت عکاسان و زور زدنم برای تمرکز بیشتر باعثش شد یا شاید واقعا کم بود ، نمیدانم. در کل خسته نباشید برای اجرا و سلط و بازی از شما و همه عوامل تشکر میکنم.به امید کارهای بهتر و دیدار مجدد
متاسفانه کاممون رو تلخ کردند حسابى امشب، واقعا این همه عکس به چه کارى میاد؟؟؟
۰۲ اسفند ۱۴۰۰
سورنا نیک
سید جان منم همین عقیده رو دارم شاید هرگز حل نشه حتی
تنها راهکار اینه که یه سانس به خبرنگارو عکاس بدن و در سانس های دیگه اجازه عکاسی ندن
این خوبه باز
جشنواره موسیقی نوبر بود، نمیدونم چرا الان یادم افتاد
آخه ارکستر سمفونی دیگه خیلی حرکت نمیکنن نوازنده ها، ثابتن! عکاس های بسیاری بودند ازو اول تا آخر یه تک در حال عکاسی بودن، سوالم این بود از یه زاویه ای همه عکس چرا میگیره
۰۴ اسفند ۱۴۰۰
سید حسام حجازیان
تنها راهکار اینه که یه سانس به خبرنگارو عکاس بدن و در سانس های دیگه اجازه عکاسی ندن این خوبه باز جشنواره موسیقی نوبر بود، نمیدونم چرا الان یادم افتاد آخه ارکستر سمفونی دیگه خیلی حرکت نمیکنن ...
شاید علم و پیشرفت به جایی رسیده که میشه با عکاسی موسیقی ام ضبط کرد و برای ثبت در تاریخ میخواستن مجاهدت کنن
۰۵ اسفند ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دوم : من یک استادیوم رو حرفه ایی در گذشته بودم؛ روزهایی را به یاد دارم که در سپیده دم هوای سرد زمستانی پیاده تا امام حسین میدویدم تا مینی بوس های فیات داغان استادیوم آزادی برسم و از پنج صبح در تاریکی و سرما منتظر شروع بازی در پنج عصر باشم، باور کنید انقدر در طول این جابجایی تکان نمیخوردم که نفرات پشت سر من تکان میخوردند و سندروم پای بیقرار داشتند! کاش دوستان کمی رعایت میکردند. نکته بعدی برای دوست عزیزی بود که تغریبا هر لحظه که نمایش حساس و جدی تر از قبلش بود گزارش لحظه ایی میداد و فک کنم نمایش نامه را در وات ساپ برای شخص غایبی میفرستاد. کاش این دوست عزیز درک میکرد که نور صفحه گوشی چقدر تمرکز و ذهنیت افراد دیگر را میتواند خراب کند.
به هر حال اکوئوس در دلم نشست، جایی که همیشه به خوبی از آن یاد میکنم. از همه عوامل سازنده تشکر میکنم که به بهترین نحو ممکن نمایش را به اجرا درآوردند و یادگاری جالبی در پایان برای ما داشتند.
بابت اتفاقات پیش‌ اومده ازتون عذر میخوایم
متاسفانه این مسائل دست ما نیست
۰۴ بهمن ۱۴۰۰
سورنا نیک
همیشه این وقتا برام این سوال پیش میاد مگه نشستن جقدر کار سختی هست و چقد تو توی زندگی روز مره ات فعالی که نمیتونی دو ساعت ریلکس بشینی ؟ و جوابی پیدا نکردم براش هنوز
کاش وقتی نمی‌تونن شرایط رو تحمل کنن اصلا نیان. پسرک صدبار پاهاشو با بیت موزیک کوبید دیگه برگشتم گفتم بسه تا پارتنرش زد بهش و آروم شد بعد برای جابجایی و پا رو پا انداختن صدبار دیگه وول خورد. من واقعا رعایت می‌کنم چون خودم حساسم می‌فهمم نباید آدم‌هارو آزار بدم ولی یه سری واقعا.....
کاش وقتی استحقاق حضور تو سالن تئاتر رو ندارن پا نمی‌شدن بیان
۰۶ بهمن ۱۴۰۰
پرستو جمشیدی
کاش وقتی نمی‌تونن شرایط رو تحمل کنن اصلا نیان. پسرک صدبار پاهاشو با بیت موزیک کوبید دیگه برگشتم گفتم بسه تا پارتنرش زد بهش و آروم شد بعد برای جابجایی و پا رو پا انداختن صدبار دیگه وول خورد. من ...
دست خودش نبوده اینطور که داری میگی
فکر کنم عصبی بوده طرف!
اما باید بفهمه که کارش میتونه آزار دهنده باشه و نمایش نیاد حداقل
۰۶ بهمن ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اول: شروع نمایش برای من یک چک آبدار بود که ترکیب بندی اش با موسیقی و نور خوب گیجی رضایت بخشی را به همراه داشت. در ادامه بازی و دیالوگ و تسلط ... دیدن ادامه ›› گروه بازیگر داستان را باز و قابل فهم کرد و پازل اکوئوس را کامل کرد. بعد از نمایش پدر و مادر داستان را والیان جامعه ایی دیدم که نیمی درگیر مذهب و متعصب و پیرو کورکورانه و نیمی دیگر گیر کرده در عقاید سیاه سیاسی و سلطه گر و فرزند پسر هفده ساله داستان نقش کلیت جامعه و نمادی از عام مردم، گیر افتاده در دستان افرادی که خود به آنچه که میگویند و حکم میکنند و آموزش میدهند باور ندارند. دکتر با لباس قصابی یا جراحی قدیمی وظیفه اصلاح و بازپروی دارد و باید این غده سرطانی را با روان کاوی درمان کند و در این میان همسرش نقش صدای بیداری از دور دست هاست. حضوری نمایشی از وجدان بیداری که بیشتر رویایی از واقعیت است تا خود آن. هرچه دکتر عمیق تر میشود برای ریشه یابی سرطان موجود و جراحی زخم بیشتری بر میدارد و اینگونه است که پایان نمایش همه قربانی شده اند بخاطر ترکیب جهل و تعصب بی جا و شعار های صدمن یک غاز.اولیا کمتر فرزند بیشتر و جراح بیشتر از بیشتر و ندایی مانده از امید و وجدان بیدار که سکوت کرده تاریک میشود.
سه گانه پاریسی با اینکه کار مورد علاقه ام نبود و از نظر موضوع زیاد دوستش نداشتم ولی چندین نکته خوب داشت که نمیتونم ازشون بگذرم؛ نورپردازی خیلی ... دیدن ادامه ›› خوب که سایه های عالی و چند وجهی ایجاد میکرد و حس خوبی می داد و صحنه و دکور خوبی که دوست داشتنی بود یجور در عین سادگی دلچسب بود و بازی هام در کل خوب بودن. از وسطای نمایش میشد فهمید آخرش چه اتفاقی می افته. اواخر نمایش هم نمیدونم توی کار بود این قسمت یا نه زنگی شبیه به شروع نمایش توی سالن کناری به صدا در اومد که بازیگر کار به خوبی مدریت کرد اگر هم جزو نمایش بود که به نظرم بی ربط به زنگ کلیسایی که گفته شد بود . در کل خسته نباشید به تیم نمایش. یک گلایه هم از تماشگران بکنم که آقا و خانم با توجه به کمدی و طنز کار خندیدن اینجا ایراد نداشت ولی کاش نظرتو نمیگفتی و بلند نمیپرسیدی تا جایی که من میدونم سالن تئاتر جای پرسش و نظر دادن نیست و صحنه اجرا فقط برای بازیگران و گارگردان هست نه شما دوست عزیز
یلدا معصوم این را خواند
سید حسام حجازیان این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید