در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | امیر احمدی درباره نمایش چه کسی از ویرجینیا وولف میترسد؟: نوشتاری که حتی تماشای صحنه ی آن خود ادراک سختی اش را به بیننده منتقل م
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 19:44:47
نوشتاری که حتی تماشای صحنه ی آن خود ادراک سختی اش را به بیننده منتقل میکند، واضح که در طول ساختش بسیار چالش طلبیده. نتیجه ای که شاهدش بودیم، گویای موفقیت حمیدرضا حسینی در مقام کارگردان در ساخت اکثریت لحظات، و شکست او در برخی دیگر بود.
وابستگی شدید انتقال مفاهیم با ریتم (شاید لااقل در این نسخه اجرا) با نگاه بر ساختار پوچ گرایانه و ابزوردش، نمودار شدت خاصیت بازیگر محور بودن ویرجینیا وولف است؛ خاصیتی که هدایت بازیگر میطلبد و بازهم حسینی در بعضی موارد موفق ظاهر شد و در برخی دیگر خیر.
پویا انصاری، با توجه به اینکه اجرای یکی از سخت ترین نقوش تاریخ تئاتر را بر عهده داشت، علی رغم ریسک بالای اعمال تکنیک تقریب نقش به بازیگر، موفق ظاهر شد و همراهی و پذیرش مخاطب را با خود داشت؛ همچنین تلاش او در ساخت لحظه نمایشی با مارتا (عاطفه کوشکی) به ثمر نشست و دقایق ابتدایی نمایش، به زعم من با ریتم درست و بازی خوب سپری شد. هرچند که با خروج مارتا، حس پیشین نیز از بین رفت.
عاطفه کوشکی نیز با بازی روان و ارتباط درست با سایر بازیگران و مخاطب، از موارد موفقیت کارگردان در هدایت بازیگر بشمار میرود. بازی با سایه و پاساژ حسیِ همزمان با توجه به ماهیت پر ریسک خود نیز توانایی او را در اجرای نقش به نمایش میگذاشت. شاید بهتر بود برای صحنه هایی که مویه و ناله او (بخصوص لحظه اطلاع از مرگ فرزندش) را شاهد هستیم، از بازی درونی تری بهره برد و همراهی مخاطب را بیشتر کرد.
نیلوفر خراسانی، با توجه به رکن اول نمایش که ارتباط درست بازیگران با هم بود، در جو نمایش همفاز ظاهر گشت و بازی خوبی از خود به نمایش گذاشت؛ ... دیدن ادامه ›› شاید نکته ای که بخصوص لطمه به بازی او و عاطفه کوشکی میزد و جای کار بیشتری از لحاظ میزانسن میطلبید، طراحی بهتر خروج از دوکناره یا حتی شکست دیوار چهارم و خروج بازیگران به سمت تماشاگران یا حتی فریز شدن آنان میبود(کمااینکه یکبار شاهدش بودیم).
بهداد روزگار، قطعا نیاز به هدایت بهتری داشت. بازیگری که توانایی بالاتر خود را در نمایش پیشینش به نمایش گذاشته بود، حال با عدم پرورش شخصیتش، زحمت چندین ماهه اش کمتر به چشم‌ آمد؛ بعلاوه توناژ صدای او پایین تر بود و انتهای کلماتش خورده میشد که بیانگر احتیاج به تمرین بیان بیشتری از سوی اوست.
در کل، با اثری شریف مواجه بودیم که ای کاش در سالن مناسب تری به روی صحنه میرفت. سالنی که به ماهیت اثر نزدیک تر بوده و طراحی بهتری میتوانست در آن پیاده کرد تا طراحی صحنه و لباس هم به نقاط ضعف نمایش مبدل نشوند. لباسی که میتواست در مینیمالیستی ترین شکل و صحنه ای که با ابزوردیسم مطلق اجرا شوند.