احتمالاً تا مدتها ساعتِ ۷ و ۱۳ دقیقهی عصرِ دوشنبه چهاردهمِ شهریور رو فراموش نمیکنم!
ممنون خانوم برومندِ عزیز که دیر رسیدین به سالن تا اجرا
... دیدن ادامه ››
تاخیر داشته باشه.
ممنون خانومِ عسگری و آقایِ کریمخان زند که حتی بلیتم رو چک نکردین و آخرین ثانیه و بدو بدو من رو فرستادین تویِ سالن.
هنوز باور نمیکنم که به اندازهی مسیرِ تهران تا قم توی راه بودم!
اگه قصه شنیدن دوست دارین، و اگه عروسک دوست دارین، احتمالاً شما هم مثلِ من از تماشایِ این کار لذت خواهید برد.
عاشقِ مویِ سُرخِ دختر شدم 😍
و لحظهای که عروسکِ پسرکِ چنگنواز رو دیدم، خیلی سخت بود که از جام بلند نشم و نَرَم از نزدیک نگاهش کنم 😌 میشه یکی از اون عروسکِ پسرکِ چنگنواز برای منم بسازین؟؟؟ 😍😍😍
خوشحالم که شبِ اولِ اجرا رو دیدم و فرصت دارم که دوباره ببینمش... مخصوصاً که به خاطرِ شرایطِ رسیدنم به سالن و تمرکزِ کم، قسمتهایی از قصه رو گم میکردم...
دوستانی که در موردِ سبک و دستهبندیِ کار سوال داشتن...
از نظرِ من این کار رو نمیشه در دستهبندیِ اجرایِ عروسکی قرار داد. ولی عروسک داره.
از نظرِ من این کار رو نمیشه در دستهبندیِ کودک و نوجوان قرار داد. ولی قصه میگه.
اجرا بیکلامه... ولی قصهگو قصه رو روایت میکنه.
ترجیحاً ردیف اول بلیت بگیرین. من از ردیفِ دوم بعضی قسمتها که کفِ زمین اجرا میشد رو نمیدیدم 🙂 چرا شیبِ چهارسو انقدر نامناسبه واقعاً؟؟؟
(چقدر چسبید دیدنِ خانومِ برومندِ عزیز از دووور و دیدن و گپ زدن با مریم خانوم جان و خانوم ثانی جان از نزدیک. 😇)