این منم ؛ خون جگر از بدِ دوران خورده
مرد رندی که رکب های فراوان خورده
غم ویرانی خود را به چه تشبیه کنم ؟
فرض کن کوهِ شنی طعنه ی طوفان خورده
عشق را با چه بسازد ، به کدامین ترفند
شاعری که همه
... دیدن ادامه ››
ی عمر غمِ نان خورده ؟
چه به روز غزل آمد که همه منزوی اند
قرعه بر معرکه ی معرکه گیران خورده
دشتمان گرگ اگر داشت ، نمی نالیدم
نیمی از گله ی ما را سگ چوپان خورده
جرم من،فاشِ مگوهاست وَ حکمم سنگین
چه کند شاهدِ سوگند به قرآن خورده ؟
شعر هم عقل ندارد که در این شهرِ شعور
گذرش بر من دیوانه ی دوران خورده .......
شاعر: مجتبی سپید