شاید این شعر خیلی مناسب این پست و حال نباشه......
ولی واقعا دلم نیومد.... حالا که صحبت گیسو و مو و زلف و این همه تمناهای قشنگ هست.... از این شعر بگذرم...
حمید مصدق میگه؛
من در این تیره شب جانفرسا
زائر ظلمت گیسوی توام
گیسوان تو پریشان تر از اندیشه ی من
گیسوان تو شب بی پایان
جنگل ... دیدن ادامه ›› عطرآلود
شکن گیسوی تو
موج دریای خیال
کاش با زورق اندیشه شبی
از شط گیسوی مواج تو من
بوسه زن بر سر هر موج گذر می کردم
کاش بر این شط مواج سیاه
همه ی عمر سفر می کردم
من هنوز از اثر عطر نفسهای تو سرشار سرور
گیسوان تو در اندیشه ی من
گرم رقصی موزون
کاشکی پنجه ی من
در شب گیسوی پر پیچ تو راهی می جست......
شاید این شعر خیلی مناسب این پست و حال نباشه......
ولی واقعا دلم نیومد.... حالا که صحبت گیسو و مو و زلف و این همه تمناهای قشنگ هست.... از این شعر بگذرم...
حمید مصدق میگه؛
من در این ...