خطر لو رفتن داستان در نقد زیر وجود دارد.
در مجموع نمایش خوبی بود. بازیگران نقش برناردا و خدمتکار (خدمتکار دیگر غیر از پونسیو) به خوبی در قالب
... دیدن ادامه ››
لباس نقش خود درآمدند.
اگر من کارگردان بودم، شاید نقش بعضی از دختران را با یکدیگر عوض میکردم. هنوز دقیق نمیدانم چطور، امّا به نظرم میرسد که برخی از آنها بیشتر به نقشهای دیگری میآمدند.
نقدی که به خود نمایشنامه دارم، عدم استفاده مطلوب از بازیگران نقش مادربزرگ و پونسیو بود؛ به نظر امکان این وجود داشت که این دو نقش حرف بیشتری برای گفتن داشته باشند.
ایدهی نویسنده مبنی بر تکجنسیتی بودن تیم بازیگران بسیار خوب تنش جنسیتی موجود در خانه برناردا آلبا را منتقل میکرد.
رشک ورزیدن خواهران نسبت به آنگوستیاس از این روست که او نه تنها جهیزیهی بزرگی از پدرش به ارث برده است و جوان جذّابی چون پهپه ال رومانو به خواستگاریش آمده است، بلکه به این دلیل نیز هست که او جواز خروج از آن زندان را دارد، ولی آنها مجبورند در آن خانه تحت کنترل و سرکوب شدید مادرشان، برناردا، بمانند.
جوّ خانهی برناردا آلبا پرتنش است. دختران جوان به دلیل سنّتهای خانوادگی به دستور مادر باید 8 سال عزاداری کنند و دور عشق و عاشقی را خط بکشند. علّت دیگری که دختران برناردا تا کنون ازدواج نکردهاند آن است که غرور او اجازه نمیدهد دخترانش با سایر خانوادههای روستا که موقعیت اجتماعی پایینتری نسبت به آنان دارند ازدواج کنند. این غرور را علاوه بر این میتوان در پردهی اوّل که به درد دلهای خدمتکار و پونسیو اختصاص دارد و نیز صحنههایی که برناردا آشکارا پونسیو را تحقیر میکند مشاهده کرد. شاید اگر برناردا کمتر دخترانش را محدود میکرد، در نهایت با خودکشی، رسوایی و به هم خوردن نامزدی مواجه نمیشدند. بخشی از تنفّر و حسادتی که میان خواهران جریان دارد به دلیل همان سرکوب برناردا هست؛ برناردا آنان را مانند گربههایی درون یک خانه نگه میدارد و آنان از روی کمبود فضا و کمبود معشوق به سر و صورت هم چنگ می-زنند. نکتهی دیگری که وجود دارد این است که حتّی اگر سرکوب موجود علیه دختران را یک مشت آهنین علیه یک جنسیت ببینیم، این مشت آهنین نه از سوی مردان، بلکه از سوی سنّتها و یک زن بر آنها وارد میآید. درواقع نمایش به خوبی نشان میدهد که گاه متولّی ظلم به یک گروه، کسی از جنس و پوست و خون همان گروه است، نه غریبهای بیگانه. با این حال، میتوان پایان تلخ داستان را تا حدّی معلول پهپه و هم خدا و هم خرما خواهی او دانست؛ او از طرفی جهیزیهی کلان آنگوستیاس و از سوی دیگر خواهان عشق آدلا است و در نهایت از هر دو بازمیماند. نکتهی جالب آن است که برناردا با این که خود منتقد بدگوییهای مردم روستا است، باز با این حال به نظر آنها بها میدهد و برای جلوگیری از بدگویی آنها دخترانش را سرکوب میکند؛ حتّی در پایان نمایش هم او باز نگران سنّتهاست و نه آن شوک بزرگی که به خانوادهی او وارد شده است.
نمرهمن: 4 از 5