و امان از نمایش زیبای ماشین دودی! با زود رسیدن به تماشاخانه سنگلج اقدام به بازبینی پوسترها و عکسهای اجراهای قدیمی سالن بر روی دیوار راهپله و راهرو طبقه دوم کردم. همین باعث شد جو ذهنی من به تاریخچه گذشته تئاتر کشورمون و نمایشهای روحوضی و ... سوق پیدا کنه. تئاتر رو با دوستان به تماشا نشستیم و از همون لحظه شروع، ذهن من خط داستان و افسانه رو با حرف خانم سپهری گرفت تا زمانی که ایشون گفتن حالا چشاتون رو باز کنید. تقریبا لحظهای از داستان دور نشدم. کار تموم بازیگران بسیار عالی بود و به جرئت میتونم بگم یکی از حرفهایترین و هماهنگترین بازیهارو از تیم شاهد بودیم! گروه موسیقی بسیار حرفهای بودن و واقعا آواها و صداهای گوشنوازی نیز شنیدیم. ازطرفی نور صحنه نیز از نظر من در اکثر صحنهها بسیار چشمنواز بود. از نظر شخص خودم کار درجه یکی را شاهد بودم.
اما در دیدگاه دوستان، مفهوم اثر کمی ضعف و کاستی داشت. طی بحثی که باهم داشتیم باز نظر شخصیام این بود که از نمایشی با داستان افسانهای انتظاری نمیرود که مفهومی عجیب و غریب کشف کنیم. ماشین دودی در بطن اعماق وجود خود "داستان" و "افسانه" را که وظیفه انتقالش را داشت، به بهترین شکل به نمایش گذاشته و دلیلی ندیدم که به دنبال مفهومی ورای اینها در این سبک نمایش بگردم.
پیشنهاد من این است که حتما به تماشای این اثر زیبا بنشینید.