یادداشت کارگردان
بله اتفاقا این نمایش، اپرای شیپور نیست. اپرای بوق است. بوق ممتد. برای گوش هابی که نمی خواهند بشنوند.
جدا از همه ی بی مهری ها و عداوت حاکمان کلان فرهنگی و هنری، پیش داوری ها و حب و بغض های بی حد و حصر به ظاهر همکار و همراه کمر تئاتر این مملکت را شکسته است.
این یک داستان نیست، حکایت دردآور تئاتر این روزهای ماست که پیش از تماشای اثر درباره اش سم پاشی می شود و من به شخصه معنی و مفهوم اینهمه کینه و آزار خود و دیگران را نمی فهمم و اینکه این رفتار قبیح دردآور چه عایدی می تواند برای این افراد داشته باشد، آن را هم من می فهمم.
عادت گروه است که پس از اجرا روبروی ورودی تئاترشهر می نشینیم و در مورد اجرا باهم گپ و گفت می کنیم. پنجشنبه پس از اجرا من زودتر از تئاترشهر زدم بیرون و تازه نشسته بودم که فردی بیرون آمد و بهم خسته نباشید گفت و من متوجه شدم که امروز نمایش اپرای شیپور را دیده است و با شور خاصی در مورد نمایش صحبت می کرد و از اینکه چنین موضوعات جذاب و دوست داشتنی روی صحنه است و من خرسند بودم که کار را دوست داشته است. اما لابلای صحبت هایش فرمودند اتفاقا من چند روز پیش یه استوری گذاشتم که دیگه چقدر باغ آلبالو و یه چند تا باغ زردآلو و برای همین کار شما برای من جذابیت و حرف تازه
... دیدن ادامه ››
ای داشت!
من یک لحظه یاد اسکرین شاتی از یک استوری افتادم که مدیر روابط عمومی برای من فرستاده بود و به ایشان گفتم بله تو اون استوری برای کار ما هم یه تیکه ای پرونده بودین. ایشان فرمودند والا دوستی در مورد کار شما به من چیزی گفته بودن و الا من کار شمارو ندیده بودم و امروز دیدم و نظرم عوض شد.
حالا شما خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
بله اتفاقا این نمایش، اپرای شیپور نیست. اپرای بوق است. بوق ممتد. برای گوش هابی که نمی خواهند بشنوند.
راستی کارایی تئاتر چیه؟ مگر نه اینکه باید بسترساز اخلاقیات انسانی باشد؟
جماعت تئاتری ما چه کرده ایم با خود و دیگران؟
آب در هاون کوبیده ایم؟