امشب واقعا یکی از بهترین نمایش های زندگیمو دیدم.. سه نفر بودیم. خودم، همسرم، و بهترین دوستم. بعد از پایان نمایش سبک شده بودیم. یک احساس رهایی وصف ناشدنی داشتم. دلم میخواست پرواز کنم. دلم میخواست برم و تک تک بازیگرا رو در آغوش بگیرم.. دلم میخواست دست همه ی تیمو ببوسم.
یک نمایش ساده و بی آلایش با کمترین و حداقل ترین دکوپاژ ممکن. به ساده ترین و خالص ترین شکل ممکن..اما اصیل و دغدغه مند..
اقای محمدرضا حسن زاده، شما ثابت کردین برای اجرای یک تأتر خوب، نه نیازی به تجملات آنچنانی هست، نه بودجه ی چند میلیونی، نه نیازی به بازیگرای دختر رنگو وارنگ هست، و نه نیاز به حمایت و تبلیغات و رانتو رابطه..
آقای حسن زاده ما به شما و تیمتون افتخار میکنیم، که انقدر ما رو خندوندین اما اصلا مبتذل نبودین.. اینکه در عین اینکه مخاطب رو خندوندین اجازه ندادین دغدغه ی اصلی متن رو از یاد ببره، و اینکه در نهایت چرا و به چه دلیل اومده و روی اون صندلی ها نشسته..
اگر استاد انتظامی ها و حمید سمندریان ها و بهرام بیضایی ها خون دل خوردن برای این بود که جوانه های امیدی هچون شما، از دل این خاکِ غریب و مهجورّ تأترِ ایران زمین سبز بشن..
قطع به یقین آینده ی بسیار درخشانی در انتظار شما خواهد بود.
ارادتمند شما هستیم
و مخاطب خاص شما خواهیم بود..