تمام متن برداشت شخصی از حال و هوای ذهنم در حین تماشای کار است :
در بدو به ورود به سالن بهتون بروشور میدن و تاکید میکنن که حتما پشت بروشور رو مطالعه کنید قبل اجرا ، و پشت بروشور اشاره به برداشت آزاد از منطق الطیر : پس طبیعیه که ذهنت درگیر عطار و منطق الطیر میشه. در ادامه مردی را می بینیم که با زدن کرم به دستش و سبد رنگی سعی داره بگه من زن هستم و در نهایت با عنوان کردن اینکه من هنگامه هستم به قائله خاتمه میده.
همه چیز گنگه .
حضور مردی از دنیای مدرن که میخواد معماری رو با المان های اجتماعی-عاطفی به هم گره بزنه و تماشاگری که توی ذهنش درگیر منطق الطیره . کمی که کار پیش میره پیش خودت سوال می کنی یعنی هیچ زنی در عرصه تیاتر ما نبود که این نقش رو بعهده بگیره؟ چرا سعید چنگیزیان؟ با این کارش چه پیامی رو میخواد منتقل کنه ؟! شاید نیم نگاه فلسفی به لکان داشت که میگه: زن وجود نداره.
شاید روانشناسیه چون کارن هورنای میگه ما زن بدنیا نمی آییم بلکه زن ساخته میشیم . یعنی در اخر اجرا قراره این پرسش ها پاسخ بگیره؟؟
هرچقدر کار جلو میره این نامفهوم بودن در کنار ایتم هایی که به نمایش در میاد بیشتر و بیشتر میشه .
مراحل 7 گانه ای که به نمایش در میاد ولی
... دیدن ادامه ››
ارتباطش با زنانگی و نمایشگاه پنجره ابتر می مونه . حتی صحنه آرایی های هرمرحله کمکی به این اتحاد ذهنی نمی کنه.
در نهایت من هنگامه رو زنی دیدم که درگیر اشفتگی روحی و روانی است . دوره هایی از هذیان و توهم توی زندگیش وجود داره .زندگیش براساس تصمیم های هیجانی و تکانه ایش پیش میره و عموما از تبعات انتخاب ها و تصمیم هاش فراری ه که با درگیر کردن دوستش و بعد تماشاچی می خواد از دل این طوفان خودساخته خارج بشه بدون اینکه مسیولیت بپذیره.مسئولیت روابطش ، ادم هایی که از سر تنهایی و ناچاری وارد زندگیش می کرد( بخوانید منیپولیت میکرد)، مسئولیت اینکه خودش هم نمی دونست از زندگی چی میخواست و فقط میخواست توی رابطه باشه حتی به قیمت بارداری و سقط ...
هنگامه درگیر بحران گذار از زنانگی به مادرانگی ست(زنی که فقط فیزیولوژی زنانه داره و چیزی از روان زنانه ش نمی دونیم ).گذر از این مسیر مستلزم اینه که مشعل زنانگی و مادرانگی رو مادر به فرزندش داده باشه که خب از قضا شخصیت پردازی نشده و تو نمی دونی چی به چیه ، فقط حدس میزنی که ناکام مونده.
در انتهای کار هم بالاخره :) با روایت داستانی از عطار و درگیر کردن تماشاچی در جریان اجرا تماشاچی رو مثل پروانه نزدیک به شمع می سوزونه چرا که با کلی پرسش و چرایی که خب این کار یعنی چی ؟ چی می خواست بگه؟اصلا چیزی میخواست بگه یا دور هم نشسته بودیم ؟ چرا گفتن بروشور رو بخونید :))