در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | احسان علایمی: 1 شب اتاقی تاریک با یک چراغ کوچک و پیانویی کهنه گوشه اتاق مردی پشت
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 16:04:21
1
شب
اتاقی تاریک با یک چراغ کوچک و پیانویی کهنه گوشه اتاق
مردی پشت پیانو نشسته و ناشیانه آهنگ رویای یک مرد را مینوازد
لباسی تمامن سفید برتن مرد است.
از پنجره اتاق که با میله هایی بلند و با فاصله کوتاه از هم مهار شده‌اند
شاخه درختی پیداست
پنجره اتاق زندان را تداعی میکند.

پس از چند بار تلاش
آهنگ را نیمه کاره رها میکند
از پشت پیانو بلند میشود
کلافه چند قدم بر میدارد
به ... دیدن ادامه ›› سمت رخت آویز کهنه‌ی چوبی گوشه اتاق میرود که پر است از لباس های مندرس
کاپشن گشادی برتن میکند و از صحنه خارج میشود.
صحنه تاریک میشود.

2

مردی پشت میزش نشسته و چیزی مینویسد
لباس فرم نظامی دارد
گوشه اتاق یک قفسه است
با چند صندلی فلزی تاشو قدیمی
پشت سر مرد پنجره‌ی کوچکی است با همان شیارهای خانه قبل

صدای در می‌آید
مرد نظامی
-بیا تو

مرد صحنه قبل وارد میشود
ساکت گوشه از می‌ایستد
مدتی میگذرد و نظامی همچنان مشغول نوشتن است
مرد صحنه اول گلویش را صاف میکند
مرد نظامی سرش را بلند میکند
نگاهی میکند و باز مشغول نوشتن میشود

مرد کاپشن به تن با احتیاط میگوید
-سلام

نظامی:امر

کاپشن پوش: عرضی داشتم

نظامی با کلافگی:بفرما


کاپشن پوش:یکی رو .. اوم .. یکی رو..کشتم

نظامی دیگر نمینویسد همانطور که سرش پایین است و خودکار را روی کاغذ گذاشته

-دیوونه‌ای چیزی هستی یا دنبال جای خوابی؟ منم هر روز دارم بکیو میکشم ، برو صبح بیا

نظامی زیر لب:اسگل منو خر فرض کرده

کاپشن پوش مردد به سمت در بر میگردد و یک قدم مانده بهدر انگار چیزی یادش آمده باشد به سمت افسر میچرخد و اینبار بلند تر و بدون لرزش صدا میگوید

امروز نبوده
، قضیه مال ۱۴ سال پیشه


افسر:چه گیری کردیم ، باشه کشتی ناز شستت چیکار کنم ، قصر در رفتی دیگه برو صبح بیا

کاپشن پوش با اقتدار و کمی فریاد:خسته شدم
زندگی ندارم
تو به حرفم گوش کن اگه قبول نکردی میرم صبح میام

افسر:ول کن نیستی نه ، بیا این کاغد اینم خودکار بنویس

مرد کاپشن پوش با اشتیاق کاغذ را میگیرد
یک صندلی برمیدارد و کنار میز افسر میگذارد
نور صحنه خاموش میشود و تنها بر روی مرد کاپشن پوش می‌افتد

حالا مرد مینویسد و ما صدای مرد را از بلندگو میشنویم

نام:احمد
فامیل:ارجمندزاده
علت مراجعه:اقرار به قتل
شرح ماوقع:
با سلام خدمت ریاست محترم پاسگاه
اینجانب احود ارجمند زاده فرزند علی متولد ۱۲ اسفند ۱۳۶۳ در تاریخ ۱۶ بهمن ۱۳۸۷ مرتکب دوفقره قتل شده‌ام ، مقتول اول زنی بود که نمیشناختم و طی یک حادثه ابتدا هلش دادم و بعد از آنکه به آینه اتاقم خورد با جراحات متعدد و خونریزی زیاد از دنیا رفت اما مقتول دوم مردی بود که از عمد و با ضربات چاقو اورا به قتل رساندم…

صحنه تاریک میشود.

3

با صدای فریاد صحنه روشن میشود
زنی گوشه سالن افتاده
آینه به دیوار تکسه داده شده و تکه های خورد شده‌اش روی زمین است
مرد کاپشن پوش حالا با شلوار جین و یک تیشرت مشکی در اتاق راه میرود ، موهایش را از پشت بسته و مضطرب است

صدا:چیکار کردی کثافت

مرد همچنان راه میرود

صدا:با توام آشغال

مرد:نمیدونم
با فریاد: نمییییدونمم

صدا:کشتیش روانی

مرد:چیکارشی؟

صدا:مگه حتما باید کاره‌ای باشم
با صدایی لرزان چیکار کردی؟

مرد می‌ایستد و رو به تماشاگران شروع به صحبت میکند ، نور سالن میرود و تنها مرد روشن میشود

مرد:سه ماه بود میشناختمش ، دوستم داشت ، منه عشق فیلم انقدر خوب حرف میزدم که فکر میکرد یک چیزی حالیمه
امروز برای بار اول اومد خونم
اتفاقی
دیده بود پیچیدم تو این کوچه
اول که زنگو زدن جواب ندادم
کی با من کار داره آخه
ولی
ولیی
وقتی دستشو گذاشت رو زنگ آیفونو برداشتم و داد زدم چیههههه
بلههه ، با کی کار داری
گفت احمد
یخ زدم
گفت باز کن بیام بالا
نگفتم نه چون جراتشو نداشتم
باز کردم
اومد بالا
خواستم دستی به سر رو روی خونه بکشم امذ همه جا کثافته
فرصت نشد

درو بار کرد اومد تو
دور و برو نگاه کرد
دستشو گذاشت رو دهنش
بغض کرد
گفت اینجا کجاست
با بغض گفت

گفتم خونمه ، کجاست؟

گفت تو که یک چیز دیگه گفته بودی

گفتم زر ردم تو خوشت بیاد

گفت همین؟

گفتم نه یک خونه‌ام بالا شهر‌ دارم ولی این سگدونی رو ترجیح میدم
دیگه؟ سوالی نبود؟

زد زیر گریه اومد کل خونه رو گشت
گفت کاش راست میگفتی ، من حتی اینجارم با تو دوست داشتم
گفتم حالا که فهمیدی حرفام مفت بوده برو دیگه
رفت

یهو فهمیدم منم دوستش داشتم
یخ زدم
رفتم صداش کردم
نیومد بالا
دویدم دنبالش
کشیدمش
داد زد نکن
ولم کن
آشغال دروغگو

گفتم بیا بالا کارت دارم
گفت من کاریت ندارم

من برگشتم دو دقیقه بعد اونم اومد
زنگ زد و در رو باز کردم
اومد بالا
رفت وایساد دم آینه
گفتم ببین
چشماتو ببند و فک کن من نبودم
گفت تپ فک میکنی راحته
گفتم من دوستت نداشتم بازم دروغ گفتم
عقب عقب رفت
خورد به آینه
آینه شکست
دوید بیرون
اما یک جنازه اینجا موند
همه جاش زخم و زیلی
حالا یک صدا اینجاست که من نمیشناسمش
این جنازه رو هم نمیشناسمش

نور باز میگردد
صدا:چقدر چرت و پرت میگی
چرا کشتیش

مرد:من اصلا اینپ نمیشناسم

صدا:خوب میشناسیش ، تو کشتیش

مرد:اگه راست میگی خودتو نشون بده

صدا: تو که منو میبینی

مرد:کوشی پس من نمیبینمت

صدا: بیا جلو

مرد به سمت آینه میرود
دستش را داخل آینه شکسته میکند و به ناگاه به داخل میرود
صحنه تاریک میشود.

۴
مرد از آینه بیرون می آید

جای مرد و صدا عوض شده

مردی که تا دیش از این صدا بود:حالا دیدی ، منو میبینی

صدا:چیکار میکنی

مرد:کثافتاتو پاک میکنم

دور خانه میچرخد
اول شال زن را درست روی سرش میگذارد
زن را بلند میکند و از صحنه بیرون میبرد

صدا:چه گهی میخوری توی خونه من

مرد:میخوام پیانو بزنم

صدا:چه غلطا ، لابد با پیانوی من؟

مرد:تو این دنیا هیچی مال تو نیست ، طول میکشه اما میفهمی

صدا با داد : نشیسن پشت پیانوی من

مرد صندلی پیانو رو عقب میکشد
مینشیند و با تسلط آهنگ رویای یک مرد را مینوازد
در حین اجرا
صدا که آینه خارج میشود
صدا که همان مرد است با چاقویی مرد دشت پیاتو را میکشد
موزیک قطع میشود
صحنه تاریک میشود.

۵

نور باز میگردد مرد هنوز مینویسد
افسر هنوز مینویسد
سربازی داخل میشود
سلام نظامی میدهد
پا میکوبد

افسر بی آنکه سربلند کند:چیه باز
سرباز:قربان یکی پشت دره
سه ساعته منتظره

افسر:بزار کار این تموم شه

سرباز:چشم قربان

مرد بی هیچ مقدمه ای کاغذ را پاره میکند
خودکار را روی میگذارد و از در خارج میشود
افسر فقط نگاه میکند
آرام میگوید؛
کلانتری نیست که دیوونه خونه است

به سرباز میگوید بیا بشین اینجا ببینم این کجا رفت

سرباز داخل مینشیند
افسر خارج میشود

چند لحظه بعد
افسر آشفته وارد میشود

افسر:میخوام اعتراف کنم
من یک نفرو کشتم
سرباز ترسیده
افسر داد میزند
منم یک نفرو کشتم

مچاله های کاغذ مرد کاپشن پوش درون دستش است.

رویای مرد مرده.
پایان


fateme soleimani، Paria_brh، سپهر، مسعود مهدوی و نیلوفر این را خواندند
alireza babaie این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید