آثار حمیدرضا نعیمی اغلب موتیف های آشنایی از رنگ، موسیقی، رقص و طنز سرگرم کننده دارند که البته همه این المان ها در سطح محترمانه و استانداردی به مخاطب عرضه می شوند. حسن وی این است که تکلیفش با خود، اثر و تماشاچی مشخص است و می داند چه می خواهد و چه کار می خواهد بکند.
اگر برای کارش موسیقی می خواهد بالاترین کیفیت آواز کلاسیک غربی که در یک نمایش ایرانی می توان به کار بست را در اثر وی تجربه می کنیم (خواننده آقای تِنور! تو دیشب به معنای دقیق کلمه با ما چه ها کردی؟!) اگر قرار است در کار وی هنر بالکل ممنوعه رقص وجود داشته باشد همچون کارهای دیگر وی فاوست و سقراط، اجراها می بایست باشکوه و دل فریب و البته سرگرم کننده باشند. (سرگرم کنندگی همیشه با ابتذال حاصل نمی شود!). در روزگار عسرتی که رنگ غالب سیاه و خاکستری است، آدم های جهان نمایشی وی شیک و خوش آب و رنگند و... از این دست.
کارهایی که از او در این سالیان دیده ایم سرهم بندی شده و پیش پا افتاده نیستند و به سادگی می توان نشانه هایی روشن از انرژی و جان کندنی که از یک «عشق اصیل» و استخوان دار به تئاتر نشأت می گیرد را در آنها سراغ گرفت. طبعاً این عشق اصیل در نمایشی که موضوع آن خود تئاتر است جلوه و نمود بارزتری
... دیدن ادامه ››
پیدا می کند.
از بیانیه خوانی های متعدد و ملال آور نمایش و همچنین پایان بندی کاریکاتوری آن که بگذریم به نظرم اما فردریک نشانه هایی جدی از افول تدریجی اما پرشتاب یک جریان اورجینال در هنر تئاتر ایران را در خود دارد.
جریانی که البته و شوربختانه حمیدرضا نعیمی از آخرین نمایندگان آن است!