در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال افشین پاشائی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 12:42:08
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
آثار حمیدرضا نعیمی اغلب موتیف های آشنایی از رنگ، موسیقی، رقص و طنز سرگرم کننده دارند که البته همه این المان ها در سطح محترمانه و استانداردی به مخاطب عرضه می شوند. حسن وی این است که تکلیفش با خود، اثر و تماشاچی مشخص است و می داند چه می خواهد و چه کار می خواهد بکند.

اگر برای کارش موسیقی می خواهد بالاترین کیفیت آواز کلاسیک غربی که در یک نمایش ایرانی می توان به کار بست را در اثر وی تجربه می کنیم (خواننده آقای تِنور! تو دیشب به معنای دقیق کلمه با ما چه ها کردی؟!) اگر قرار است در کار وی هنر بالکل ممنوعه رقص وجود داشته باشد همچون کارهای دیگر وی فاوست و سقراط، اجراها می بایست باشکوه و دل فریب و البته سرگرم کننده باشند. (سرگرم کنندگی همیشه با ابتذال حاصل نمی شود!). در روزگار عسرتی که رنگ غالب سیاه و خاکستری است، آدم های جهان نمایشی وی شیک و خوش آب و رنگند و... از این دست.

کارهایی که از او در این سالیان دیده ایم سرهم بندی شده و پیش پا افتاده نیستند و به سادگی می توان نشانه هایی روشن از انرژی و جان کندنی که از یک «عشق اصیل» و استخوان دار به تئاتر نشأت می گیرد را در آنها سراغ گرفت. طبعاً این عشق اصیل در نمایشی که موضوع آن خود تئاتر است جلوه و نمود بارزتری ... دیدن ادامه ›› پیدا می کند.

از بیانیه خوانی های متعدد و ملال آور نمایش و همچنین پایان بندی کاریکاتوری آن که بگذریم به نظرم اما فردریک نشانه هایی جدی از افول تدریجی اما پرشتاب یک جریان اورجینال در هنر تئاتر ایران را در خود دارد.

جریانی که البته و شوربختانه حمیدرضا نعیمی از آخرین نمایندگان آن است!
هادی و سالار ناجی این را خواندند
کامبیز ابراهیم و احسان این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چه بلایی سر هنر نمایش این مملکت با اون تاریخ غنی و پر از آدم های مهم صاحب سبک آوردن که این کار که ده سال پیش در بهترین حالت می تونست یه تئاتر دانشجویی متوسط باشه انقدر بازخورد مثبت سطحی میگیره : کار رو دوست داشتم، داستان عالی بود، بازیگرا خیلی خفن بودن؟!
این میزان افت سطح سلیقه اون هم در عرض یک مدت زمان خیلی کوتاه، به نظرم غم انگیز و تأسف باره. در اینجا قصدم نقد نمایش نیست فقط یک سری نکات کوتاه که در لحظه به ذهنم میرسه رو با شما مرور میکنم:
1- اگه قبلش در تیوال نخونده بودم باورم نمیشد این اجرای آخره، بس که تپق شنیدیم و ناهماهنگی اجرایی مثل رفتن در دیالوگ پارتنر و عدم احاطه و تسلط به جملات متن دیدیم.
2- بدیهی ترین ابزار بازیگری در تئاتر، بیان هست. چیزی که در 95 درصد بازیگران این نمایش مطلقن وجود نداشت (انگار که همین الان دیالوگها رو جلو روشون گرفته باشن) و گفتگوها رو جویده جویده و به شکلی کاملاً عامیانه و سردستی اجرا می کردند غیر از دو سه نفر (بازیگر نقش صدابردار و خانم بنفشه ریاضی خاطرم مونده). چشاتو می بستی فکر میکردی داری گفتگوی معمولی چند جوون معمولی در یه پارک یا کافه رو می شنوی که به هیچ وجه این حرفای گل درشت شعاری مثلن سیاسی قد دهنشون نیست.
3- در این اثر که میخواسته به اصطلاح ضد جنگ باشه، هیچ شخصیتی برای مخاطب ساخته نمیشه، همه آدم ها در یک لایه رویی باقی میمونن و به هیچ وجه سر ... دیدن ادامه ›› از انگیزه ها و مسائل درونی اونها در نمی آریم. برای شخصیت اول نمایش که بقیه رو به گروگان گرفته و قصه تکراریش (کشته شدن خویشان نزدیک در جنگ) دل نمی سوزونیم و با او همزاد پنداری نمی کنیم، چرا؟ چون تعداد زیاد آدم های نمایش (که به جرئت 70 درصدشون اضافی اند و هیچ کمکی به پیشبرد قصه نمی کنند) اصلن به تو اجازه ارتباط گرفتن با آدم های نمایش و شناخت ااون ها رو نمیدن.
4- ترکیب یک متن کسل کننده بی سر و ته و عاری از هرگونه خلاقیت دراماتیک (البته اگه نامگذاری های بی ربط و بیمزه شخصیت های نمایش مثل رایان گیگز و مایکل مان رو خلاقیت ندونیم که خداییش هم نیست!!) و موقعیت های ایستایی که لحظه بعدش کاملن قابل حدسه که با دم دستی ترین طراحی صحنه و ضعیف ترین بازی هایی که تا به حال دیده ام نتیجه اش میشه یک کابوس یک ساعت و نیمه به نام *حرفه ای* که اصلن معلوم نیست چه نسبتی با اون فیلم درجه یک و موسیقی بی نظیرش برقرار می کنه!
5- باورم نمیشه که روزی نه چندان دور در این سالن و مجموعه، مخاطب چه کارهای قوی و گروههای کارکشته ای بودم و حالا یک گروه که دقیقن نقطه مقابل اسم نمایشی هست که بازی می کنه، از اجرای درست ساده ترین کار نمایش، "رورانس" هم عاجزه.
هرگز باور نداشتیم تئاتر اینجور بمونه..

سال سال، این چندسال، هر سال میگیم دریغ از پارسال...
۰۴ شهریور ۱۴۰۲
درود بر شما
به غیر از یه سری کامنتها و نظرات که به دلایل خاصی تعریف و تمجید می کنن(دوست و آشنا هستند یا طرفدار اسمها ) ، به نظر بنده ما به اندازه انتظارمون از نمایشها ، دریافت می کنیم ؛
مثلاً دوست عزیزی از بازی یکی از بازیگران بسیار تعریف و تمجید کرده بود و من با خودم می‌گفتم اگه این بهترین و درخشان ترین ایفای نقش یه بازیگر بوده پس بازی فلانی و فلانی رو‌ با چه کلماتی باید توصیف کرد ؟؟؟
حالا من بیشتر اینو میذارم به حساب اینکه مخاطب تئاتر نسبت به سالهای قبل خیلی بیشتر شده و گسترده تر شده و همین نمایش‌های با ضعف زیاد ... دیدن ادامه ›› که حتی من خیلی از این نمایشها رو در سطح نمایش‌های مدرسه می‌دونم براشون جذاب هست و خب البته این بد نیست چون به اقتصاد تئاتر کمک می کنه . پاینده باشید و برقرار
۰۴ شهریور ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
افشین پاشائی (afshinpashaee)
درباره فیلم‌تئاتر آمادئوس i
هیچ وقت فکرش را هم نمی کردم که اولین تجربه تماشای تئاتر در زمستان سال 87 در سالن اصلی تئاتر شهر و اون صداها، رنگها و آواها رو از پس سیزده سال دوباره احساس کنم. خاطره آن شب زیبای زمستانی در تمام این سالها با من مانده بود که شما دوباره به آن حیات و گرما بخشیدید. از شما سپاسگزارم.
امیر مسعود این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
1- به نظر می رسد تماشاخانه مولوی برای چنین کاری با این تعداد پرسوناژ و این حجم رویدادها و وقایع، زیادی کوچک است. طراحی صحنه با اینکه در صحنه های مربوط به تمرین کردن تئاتر، در خدمت کار است اما در وقایع دیگر کاملا اخته و بی ربط است و اجرای بازیگران بر روی زمینِ تیره رنگِ تماشاخانه به ساده ترین شکلِ تمهیدِ میزانسنی، کمترین اثر ممکن را بر من مخاطب داشت و تکیه بیش از حد بر ایده تخته های پله سان (با وجود اینکه در حالت کلی ایده درستی برای جابجایی بازیگران روی صحنه است)، از اواسط نمایش به بعد به دلیل استفاده مدام از آنها که با زمان طولانی نمایش همراه شده، تکراری شده و ملال بصری و زیبایی شناسی به همراه می آورند. بهتر بود برای پرده های مختلف، تمهیدات ، متریال و اکسسوار متنوعتری طراحی می شد تا به پیشبرد داستان کمک بیشتری می رسید و حال و هوا و فضای حاکم بر هر پرده، هویت و فردیت افزون تری به خود می گرفت.
2- دلیل استفاده از افراد جوان برای ایفای نقش شخصیت های مسن چندان قابل درک نبود. مثل شخصیت مدیر چاق گروه تئاتر که به دلایل واضحی از جمله صدای زیر برای ایفای نقش فوق بسیار جوان است و برخی بازیگر دیگر که مشخصا برای تجربه کسب کردن در حال بازیند و تسلطی بر بیان و زبان بدن ندارند و گه گاه جملات این نمایش پر گفتگو را ادا نکرده و نجویده، می پرانند.
3- به حکم عیب می جمله چو گفتی هنرش نیز بگو، باید به احترام موسیقی متن جاری در کل نمایش (نه صرف اجرای گروه موسیقی) کلاه از سر برداشت. به طور واضح و روشنی، انرژی ، زمان و دقت بسیاری روی این بخش گذاشته شده و حاصل کار نیز بسیار درخشان و در خور اعتنا و تحسین است. گروه موسیقی نمایش که به طور زنده در حال اجرا هستند در پاره ای از لحظات به درستی و بجا جزئی از بازیگران نمایشند و در لحظات دیگر روایتگر و رنگ آمیزان آن. چنین استفاده و توجه پر شور و گرمی به موسیقی را در هیچ نمایشی در این اندازه از قدرت و قوت به خاطر ندارم. یکی از گل درشت ترین جلوه های چالاکی موسیقی که در خدمت ضرباهنگ کار است، در ... دیدن ادامه ›› متن های با مضمون چپ ساده ای رخ می نماید که بر روی قطعات موسیقی مشهور و محبوبی چون پولیوشکا پولیه، انترناسیونال، هابانرا از اپرای کارمن و... پیاده شده که با حرکات و رقص های حساب شده به تنهایی بار ملال آور تکرار صحنه را بر دوش کشیده و به نمایش ریخت و فرم هدیه می کند.
کاش این دقت ، توجه و حساسیت جاری در موسیقی متن در زمینه های پیش گفته نیز بیشتر خرج می شد تا الان می توانستیم با شوق و لذت از یک شاهکار ماندگار صحبت کنیم.
یاسمن پورمهران و محسن سجادیه این را خواندند
رضا تهوری و کامبیز ابراهیم این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چرا مردی همچون من که از شنیدن صدای ادیت پیاف همیشه لذت می برد از دیدن این نمایش محروم است؟؟ کی این روزگار قرون وسطایی به آخر می رسد
من قصد و علاقه‌ای برای دیدن این نمایش ندارم چون اساساً این خانم رو نمی‌شناسم ولی از اینکه دوست دارید این نمایش رو ببینید و نمی‌شه متأسفم،شاید این‌جور وقت‌ها حس و حال اون خانم‌های محترمی که دلشون می‌خواد مثلاً بروند استادیوم فوتبال یا والیبال و یک بازی رو از نزدیک ببینند رو درک کنیم.
چرا انقدر به همه چیز همه کس کار داریم ما؟!؟
۲۶ فروردین ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به به
همه چیز برای یک سور اساسی آماده است
افسوس که به دلیل نقصان مایه نمی شود که نمی شود...
کاش در آینده باز از این کارها بکنید...کاش!
پوریا این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با رشد کمّی بی حد و حساب تماشاخانه های خصوصی در سالهای اخیر این ذوق و امید در من و امثال من که مخاطب نیمه حرفه ای هنر نمایش محسوب می شویم پدید آمده بود که تکامل و باروری هنر بی مانند تئاتر در مملکت ما سرعتی دو چندان به خود خواهد گرفت و افزایش تعداد مخاطبان و گسترش دایره علاقمندان می تواند به غنی تر شدن تجربه های ما از این هنر بینجامد اما...

آنچه که در عمل اتفاق افتاده بی گفتگو، صرفا افزایش کمّی و آماری و عددی نمایش ها، پر زرق و برق شدن حواشی(تبلیغات، عکاسی، کلیپ و....) و به کنج بی اعتنایی رفتن متن و محتوای نمایش هاست.

خوب به خاطر دارم در بازه زمانی 7،8 سال قبل که بیشترین اجراهایی که می دیدم در سالن های معروف تئاتر شهر، وحدت و حافظ و... اینها برگزار می شد کمتر از دیدن نمایشی احساس غبن و زیان می کردم. گروهها حرفه ای تر به نظر می رسیدند و در حجم زیادی از کارها کاملا پیدا بود که ماهها و حتی شاید چند سال صرف نگارش و تمرین پر زحمت برای اجرای نمایش شده ولی آنچه که خصوصا در این دو سه سال اخیر به تماشا نشسته ام با تأسف فراوان هر بار به میزان ناامیدی و یأس من در مواجهه با پدیده نمایش در ایران افزوده است به طوریکه معیارهای ارزیابی کیفی و شخصیم هم به کلی به هم ریخته است و تمام تجربه ها و لحظه های خوب و ناب ... دیدن ادامه ›› مرا نیز پس زده است.

دیشب با رفیق همیشه همراه تئاتریم کامبیز به تماشای نمایش دستگاه نشستم و از دیدن جمعیتِ کمِ حاضر در سالن کمی جا خوردم. امیدوار بودم با اطلاعات نسبی از پس زمینه کار در خصوص دانتون و انقلاب فرانسه از افکاری که گذشت کمی رهایی یابم ولی زهی خیال باطل...

معجونی که عبارت بود از یک ساعت حرکات و اکت اسلوموشن با گفتگوهایی بی روح که بیشتر به پراندن جملات بی معنی و گیج و مغشوش می ماندند که همراه می شد با بی حالی و ضعف و استیصال فراوان بازیگران که البته این متن ضعیف و سردرگم هم نمی توانست به آنان در بروز خود مجالی دهد تا منِ تماشاگر نیز امکان درک و باور جهان پیرامونی اثر را داشته باشم. فقط یک احتمال باقی می ماند و آن اینکه آفرینندگان این دست آثارِ بی حال و کم اثر که بخش قابل توجهی از نمایش های سالهای اخیر را در بر می گیرد در هنگام خلق و ایجاد اثر به طور کلی از مقوله تماشاگر و مخاطب و رنجی که از دیدن و تجربه کردن این دنیای بی رنگ می برد فارغ و آسوده اند و در فضایی آبستره ، مجرد و کاملا منقطع از مخاطب به "تولید" اثر سرگرمند.

همه افسوسم اما از دست رفتن تدریجی همه آن حال و هواها و تجربه های ناب سابق است ولی هنوز دلم میخواهد به این دوست دیرینه امیدوار باقی بمانم... نقد بی تعارف و صادقانه مرا تحمل می کنید.
با احترام.... :-)


با احترام از طرف گروه اجرایی نمایش "دستگاه

ملاقات با هر تئاتر تجربه اى شخصى و غیر قابل تعمیم است.
از آغاز این خوشبینى کمى حماقت آمیز به نظر مى آید که کسى گمان کند مى ... دیدن ادامه ›› تواند با یک تئاتر جمعیتى از تماشاگران رامطلقاً رضایتمند از سالن بدرقه کند.اصلاً چنین چشمداشتى در مواجهه با هر پدیده اى ناممکن و دور از منطق است، و گویا این ویژگى به طور کامل طبیعى و بدیهى ست. چرا که ما انگارى باید در جامعه اى متکثر و چند صدایى، مجموعه اى از نظرها، سلیقه ها، ذائقه ها، توانایى ها و استعدادها را در تضارب با یکدیگر در کنار هم داشته باشیم، تا بلکه بتوانیم حرکت و پویایى را در ساختارهاى سُلبِ بخش هاى جزم انگار نهادهاى گوناگون اجتماعى ایجاد کنیم. جز این باید نگران بود، چون گویى چیزى جایى درست کار نمى کند، و ما به ناچار مى باید در انتظار کارکرد اعمال قدرت، حتا در کوچک ترین انتخاب هاى خود باشیم. این دست آورد هولناک معلول تمنا و تلاش ما براى دست یافتن شتابزده و ناآگاهانه به کمال خشنودى ست. ما پیش از آنکه دلایل خود را بدانیم و بتوانیم شارح شان باشیم، با کلى گویى اعمال قدرت را آغاز کرده ایم. ما باید پذیرفته باشیم که هیچ تئاترى مکلف به اقناع تمامى تماشاگران خود نبوده و نیست، و به این اعتبار هیچ تماشاگرى هم نمى تواند بخواهد بعد از تماشاى هر تئاترى مطلقاً خشنود و راضى باشد. تئاتر مانند هر پدیده ى دیگر اجتماعى، تجربه اى ست قابل ایراد یا تقدیر، پس حق نقد و تحلیل و بررسى آن به شکل جدى براى هرکس که امکان و ابزار لازم را داشته باشد مفروض ست. اما فراموش نکنیم، حق انتقاد که از ارکان مدنیت و آزادى ست نمى تواند مجوز و سندى بر حقانیت نظر، سلیقه، خواست و انگاره ى ما باشد. هر اعلام نظرى هم به سادگى نقد نیست، به خصوص در حوزه ى تئاتر که به علت وابستگى ش به علوم مختلف انسانى، ریاضى و هنرى امرى تخصصى و پیچیده ست. به نظر مى آید ما برا ى گذر از وضعیت بیش از تخطئه یکدیگر نیازمند تمرین گفتگو هستیم؛ با این امید که گفتگو منجر به زبانى قابل فهم و فنى شود، تا از مسیر آن یکبار براى همیشه از کلى گویى هاى رایج و شایع رها شویم. این بى تردید دستاوردى خواهد بود براى پیشرفت هر دو سمت تاریک و روشن تئاتر.
۰۹ بهمن ۱۳۹۵
سپاس از شما جناب ایرجی و شکیبایی تان در پاسخگویی به حرف من
در مورد این ایده که هیچ اثری قادر به راضی کردن همگان نیست و نباید باشد با شما همداستانم. من مدعی نقد حرفه ای نمایش شما و تمام وجوه تماتیک، فرمیک و محتوایی آن هم نیستم اما به عنوان یک مخاطب نیمه حرفه ای که نزدیک 8 سال است که با نمایش ایرانی همراهی می کنم این حق را برایی خود قائلم که به این سرما و بیحالی و رخوت مفرط در اجراهایی که دیده ام (که نمی دانم از بخت بد همه پشت هم تکرار می شوند و من به دلیل مشغله ها نمی توانم همه کارهای در حال اجرا را به تماشا بنشینم!) ، معترض باشم و در این برهوت نگاههای یخی، رنگ و گرما جستجو کنم.
نمایش دستگاه به باور من در فضایی خلأ گونه و اخته به پیش می رود و حتی برای آنهایی که مخاطبین این نمایش را افراد نخبه و برگزیده می دانند نیز جز خاطره ای گنگ باقی نمی گذارد. نمی توان یک مشت کلمه در دهن بازیگران ریخت و به پیشبرد قصه و دراماتورژی فکر نکرد. خلاقیت های اجرایی ... دیدن ادامه ›› مانند اکت بدنی خانم نمایش را می توان یکی از معدود فرصت های نمایشی ناب برای رهایی از سکون و انجمادی که بر تمامیت اثر حکمفرماست برشمرد. چه ایرادی دارد که برای رسیدن به "هدف" تفکر در نمایش از "وسایل" خلاقانه و حتی سرگرم کننده بهره گرفته شود و دیگر اینکه چه بهتر بود تمهیداتی در گفتگوها و اکت ها به کار گرفته می شد که این سرما و یخ نگاه بازیگران و صحنه اجرا را به تعدیل می رساند. نکته آخر هم اینکه نباید گزاره تخصصی و پیچیده بودن تئاتر ما را از گفتگو کردن و گپ زدن و نوشتن راجع به آن باز بدارد. پاینده باشید
۰۹ بهمن ۱۳۹۵
خواهش میکنم.پاسخ از طرف گروه اجرایی بود...من هم مخاطبم در این نمایش...پیروز باشید و پاینده
۰۹ بهمن ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
جناب زراعی
نمی دانم با چه کلماتی از شما خواهش کنم در صورت امکان کنسرت رو حداقل برای یک شب دیگر تمدید کنید. من گرفتاری داشتم که نتوانستم بلیت را تهیه کنم. مدتهاست که منتظر برگزاری چنین رویداد عارفانه عاشقانه ای بودم.با سپاس
لیلى شجاعى این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تموم نشد این؟!! بازیگرا احتمالا کف نکردن؟
دنیای دیکتاتورها دنیای غم انگیزی است. "تزار یا سزار" تفاوتی نمی کند! تنها هستند و کسی آنها را برای خودشان نمی خواهد.
این مفهوم یکی از تم های اصلی این نمایش پر از جنبه های سوررئالیستی و سمبل های ریز و درشت می تواند باشد.
با این وجود و با تمام خلاقیت های فرمی که در کار وجود داشت و دوستان همین جا به آنها اشاراتی داشتند (یکی هم من اضافه میکنم چیره دستی بکر و ناب غلام در مومیایی کردن جسد که در سکوت مطلق یکی از درخشان ترین لحظات نمایش را رقم زد) ، بخش هایی از کار حشو و اضافی به نظر می رسید و استعداد حذف شدن را داشت بدون اینکه به منطق کلی نمایش لطمه بخورد و تکرار مکررات برخی از عناصر نمایش مانند موزیک بند آرکایو و گفتگوهای طولانی که به دلیل موزیک آپ گراند (که شاید قرار بوده بک گراند باشد!) اصلا مفهوم نبود و شنیده نمی شد و منِ تماشاگر را خمار ِچراییِ وجودِ این دیالوگهایی که شنیده نمی شدند می گذاشت، مثل زائده هایی روی محتوای کار سنگینی میکرد و کار را از ریخت می انداخت و هم بازیگران و هم تماشاگران را خسته و کلافه می کرد.
یک نکته گل درشت دیگر بیان ضعیف دو تن از بازیگرها که کلمات را به طور ذوق زننده ای جای ادا کردن پرتاب میکردند(!) بدون اینکه کوچکترین تنوعی در تغییر تُناژ و دینامیسم صدایشان در این سه ساعت متوالی ببینیم که به ملال آور شدن کلی فضا و جهان اثر دامن ... دیدن ادامه ›› می زد.

به نظرم آمد کالیگولا ظرفیت ها و متریال لازم برای اجرایی باشکوه درون خود داشت اگر صرفا اصالت را به فرم نمی داد و به جزئیاتی از این دست توجه بیشتری می کرد.
اگر صرفا اصالت را به فرم نمی داد
کلن تخصص آقای غنی زاده این هست که همه چیز رو فدای فرم کنن
۱۱ شهریور ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
"فاجعه محض" آبرومندانه ترین نظر و نقد برای این دو ساعت کابوس وارِ عجیب و غریب و بی سر و ته می تواند باشد.
کلکسیونی مثال زدنی از تمام کارهایی که نباید در یک نمایش انجام داد در این کار به بهترین شکل کنار هم قرار گرفته و این پتانسیل و استعداد را دارد که به عنوان پروژه ای آموزشی در مراکز آکادمیک برای تدریس همین نبایدها و مباداها ارائه شود.
نورپردازی ممتد و یکسره روی چشم تماشاچی، بازیهای ناامید کننده، تصنعی و اگزجره،موزیک های میان پرده گوش کر کن، افکتِ زنگ تلفن بی دلیل بلندِ رو اعصاب، شوخی های جنسی و غیر جنسیِ لوس ،سخیف و نخ نما شده، عاری و سترون بودن از کوچکترین اکت نمایشی که اگر چشمت را ببندی و فقط گوش کنی هیچ اتفاقی رو از دست نخواهی داد ( چیزی مثل نمایش های میان مایه رادیویی) و گل سرسبد تمام اینها : تماشاچیان و مخاطبین این قبیل کارها که در فضای تماشاخانه های دهه 20 و 30 لاله زاری و در حال صرف مقدار معتابهی پاپ کرن و تنقلات شور و شیرین دیگر(!) به هر اتفاق با ربط و بی ربطی قاه قاه می خندند.
القصه خواندن سابقه اثر در برادوی و اسم نیل سایمون کجا و با حسِ دیدنِ نمایش هایِ روحوضی از جنس قهوه خانه زری خانم از سالن بیرون زدن کجا.
با اینکه در کاور و حال و هوای جنبی نمایش صادقانه رفتار شده بود و به نوعی این اتفاقات قابل حدس بود درس عبرتی خواهد شدکه هیچ وقت به خاطر off خوردن (حتی 40 درصدی!) نپذیری وقت و هزینه برای دیدن کاری بگذاری که از همان ابتدا همه چیز با زبان بی زبانی گواهی می دهد یک تنه قادر است شبی از عمرت را خراب کند.
حسین پوریعقوب، محمد ظلی و فرناز نوروزی این را خواندند
مجید ایزدی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
"فهرست" شعر بلند تو در تویی است، رضا ثروتی شاعر آن و هنروران کلمه هایش...

تلاشِ به کامی است برای نمایش کشیدن خیالها و تصاویری که در تویِ ذهن پر پیچ و خم ما هر لحظه و هر آن و بی پایان می گذرد، شعری که تجسم و تصویر ذهنِ غیر قابلِ تصویر ماست.

شعری که واگویه درد و رنج و جنگ و خون و عشق و صداست، صدایی که می ماند حتی اگر ظاهرا صاحب صدا نباشد که "تنها صداست که می ماند"...
شعری که شاه بیت غزلش همان نام آخر این لیست است: ایلیا!
"شعری که زندگی است" و بر زندگی، پایانی نیست.

برای رفیق قدیمی اما دور، "پیمان قدیمی" تویی که صدای شاملویت و شاملوی صدایت هنوز در گوش من است.
افشین پاشائی (afshinpashaee)
درباره نمایش اسم i
وقتی فیلم "جاده مالهالند" را دیدم با خودم گفتم چه تجربه ی خوبی هست زمانی که نیمه های شب همه چیز در شهر می رود که نسخه یک روز پر التهاب و اضطراب را بپیچد تو در حصار پتوی امن و آرامش بخش شب میان جمعی باشی که مشتاقانه می خواهند چیزی را شروع کنند. دلچسب ترش این است که این انتظار برای چیزی زنده باشد از جنس نمایش که زنده می شود و می میرد مثل خودمان.
همین شد که زمانی که ساعت اجرای نمایش رو دیدم لحظه ای تردید نکردم.

نریشن فرانسوی قبل از نمایش حتی اگر برای فرانسوی کردن حال و هوا به کار رفته باشد بیجا بود. ترجیحم موسیقی فرانسوی بود مثل آخر نمایش. نمایش، صحنه خیلی دقیق و پر جزئیاتی داشت و مخاطب باور می کرد که این پذیرایی یک خانواده متوسط شهری در آپارتمانی در پاریس امروزی هست. عنصر اصلی نمایش غافلگیری بود که با رگه های کمدی دلچسبی آمیخته شده بود به همراه مقداری هجو نگاه قراردادی ما به اسامیی که برای صدا زدن آدمها به کار می بریم و تفاوت همیشگی دید آدم ها در برخورد با مسائل زندگی دور و برشان و این سوال اساسی که بالاخره حق با چه کسی است! اختلافات ونسان (با بازی حسن معجونی که شخصیتی نسبتا لیبرال است) با شوهر خواهرش که دست بر قضا دوست دوران کودکی اوست (با بازی داریوش موفق که سوسالیستی نیمه افراطی است) که در رگه کمدی گیرایی، چپ بودن بیش از حدش به خساست و ناخن خشک شدنش هم منتهی ... دیدن ادامه ›› شده است!!
اما از جایی به بعد سطح کیفی دیالوگ ها افت محسوسی پیدا می کند و از عنصر غافلگیری و جذابیت خالی می شود و در دیالوگ پایانی بلند خواهر ونسان (با بازی لیلی رشیدی) به گلایه ای ناهمگون با فضاسازی های پیشین می انجامد.
ذوق زننده ترین قسمت، پایان بندی نمایش و تبدیل شدن ونسان در انتهای نمایش روی کاناپه از نقش یک "پرسوناژ اصلی" به "دانای کل" داستان به صورت کاملا ناگهانی و بدون هیچ تمهید روایی و یا دیداری بود که ناگهان در عرض چند دقیقه اتفاقات 4 ماه آینده را لو داد و گرفت خوابید!!
با تمام اینها "اسم" به یکبار دیدنش می ارزد خصوصا وقتی قرار باشد نیمه های شبی تابستانی ورق بخورد...
برای من به دو بارش هم می ارزد.
سپاس از مطلبتان.
۱۲ تیر ۱۳۹۴
آقای موسی زاده
این مواردی که گفتید پذیرفتنی نیست به این دلیل که ما چیزی حدود 90 دقیقه ونسان رو به عنوان یک پرسوناژ می بینییم (نه در جایگاهی ورا و فرای شخصیت های دیگه نمایش) و بنابراین مخاطب نمی تواند پیشگویی های آینده وی را که خام دستانه و عجولانه بیان می شوند را حتی از منظری که شما گفتید قبول کند یا دست پایین برای تماشاگر باید این حق را قائل بود که انتظار پایان بندی بهتر و منسجم تری را از این نمایش استاندارد و خطی داشته باشد
با تشکر
۱۳ تیر ۱۳۹۴
افشین عزیز در مورد پایانبندی بهتر و منسجم تر احتمالا حق با شماست چون شخصا ترجیح میدادم که با خوابیدن ونسان نمایش تمام شود!!
من مشکلی با این برداشت که داستان را ونسان تعریف می کند ندارم، از آنجا که داستان با صدای او آغاز و پایان میابد، ولی فکر کنم احتمالا برای مخاطب حساس تر و ریزبین نچسب بوده باشد.
صرفاً تنها با کلمه پیشگویی مخالفم، وگرنه حق با شماست کمی هندی شد آخرش!!
۱۴ تیر ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
در این مدت 6-7 سالی که مخاطب جدی نمایش هستم کار به این ضعیفی ندیده بودم.
باید صادق بود با وجود اینکه خانم سلطانی در پایان نمایش اصرار داشت بیاییم توی تیوال از نمایش بیخودی تعریف کنیم. واقعا هیچ چیز این نمایش دلچسب نبود. بازیهای غیر متوازن، متن فوق العاده کسالت بار و بی کشش، موسیقی هم که تا دلتان بخواهد وقت و بی وقت به کار بسته شده بود همه اینهاا را اضافه کنید به سالن کوچک تماشاخانه که چنان چیک تو چیک هم نشسته ایم که فرصت خم شدن هم نداری چون پای بغل دستی هایت روی ران توست بطوریک نبضشان را حس میکنی!!
به همه اینها اضافه کنید زنجموره هایی که چیزی حدود 20 دقیقه مثل مته مغز رو خراش می دهند. اول فکر میکردم چقدر 50 دقیقه زمان کمی است برای اینکه در حال و هوای یک جهان نمایشی قرار بگیری ولی الان به این نتیجه میرسم 50 دقیقه چقدر می تواند طولانی و زجر کشنده باشد زمانی هم که نتوانی به دلیل تراکم بیش از حد سالن راه خروج تماشاخانه را در پیش بگیری!!
نمی دونم... شاید مشکل از منه. اما همیشه به تنها چیزی که فکر نمیکنم کمبودهای سالن نمایشه... حالا کوچیک هست که باشه. چیک تو چیک نشستیم که نشستیم(انگار اینجوری خودت هم بخشی از نمایشی). چی بگم. انگار این مشکلات هم قسمتی از تئاتره و دوسشون دارم. فقط می دونم اهل گلایه نیستم.
۲۷ خرداد ۱۳۹۴
تی تی عزیز
غرض من این بود شخصی که داره این سالن ها رو طراحی میکنه فکر اینو هم باید بکنه که همه جور آدمی با فیزیکهای بدنی جورواجور قراره رو این صندلی ها بشینن و تمرکز کنند و صفحه صفحه کتاب نمایش رو ورق بزنن. حالا من تحمل کردم ولی دوست چاقم کوچترین تحرکی نداشت و پاک کلافه شده بود و حق هم داشت. هیچ فاصله ای بین صندلی ها حتی بگو در حد چند سانتی متر گذاشته نشده. این یعنی برای ما رفاه شما تماشگران (حداقلی ترین جنبه رفاهی یک تماشاگر صندلیشه بگذریم که از این نیمکت های استادیوم آزادی بود) ارزشی نداره.
۲۷ خرداد ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید