در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال میثم رضاوند | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 03:34:31
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
میثم رضاوند (meysam590)
درباره نمایش ترن i
سلام و عرض ادب
چرا این نمایش بلیط فروشی نداره پس؟ یعنی تموم شده همش یا مشکلی وجود داره؟
آوا فیاض این را خواند
سایت tik8.com بلیت فروشی رو انجام میده
۱۸ بهمن ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با سلام و عرض ادب
با تمام احترام باید بگم که بسیار بسیار نمایش کسل کننده و از هم گسیخته ای بود، طرح یک موضوع مرتبط با انقلاب و سیاست و اجتماع و کش دادن یک جمله یک خطی به مدت یک ساعت همراه با سکوت های بیش از اندازه و بازی های بسیار ضعیف...
من رو ببخشید ولی چیزی غیر از این نبود، نه دیالوگ برجسته ای و نه ...
چهل دقیقه تاخیر هم که بماند ...
درود
الاهه بخشی و پرندیس این را خواندند
افشین پاشائی، حسین ایرجی و محمدجعفر کربلا این را دوست دارند
با احترام.... :-)


با احترام از طرف گروه اجرایی نمایش "دستگاه

.

ملاقات با هر تئاتر تجربه اى شخصى و غیر قابل تعمیم است.


از آغاز این خوشبینى کمى حماقت آمیز به نظر مى آید که کسى گمان ... دیدن ادامه ›› کند مى تواند با یک تئاتر جمعیتى از تماشاگران رامطلقاً رضایتمند از سالن بدرقه کند.اصلاً چنین چشمداشتى در مواجهه با هر پدیده اى ناممکن و دور از منطق است، و گویا این ویژگى به طور کامل طبیعى و بدیهى ست. چرا که ما انگارى باید در جامعه اى متکثر و چند صدایى، مجموعه اى از نظرها، سلیقه ها، ذائقه ها، توانایى ها و استعدادها را در تضارب با یکدیگر در کنار هم داشته باشیم، تا بلکه بتوانیم حرکت و پویایى را در ساختارهاى سُلبِ بخش هاى جزم انگار نهادهاى گوناگون اجتماعى ایجاد کنیم. جز این باید نگران بود، چون گویى چیزى جایى درست کار نمى کند، و ما به ناچار مى باید در انتظار کارکرد اعمال قدرت، حتا در کوچک ترین انتخاب هاى خود باشیم. این دست آورد هولناک معلول تمنا و تلاش ما براى دست یافتن شتابزده و ناآگاهانه به کمال خشنودى ست. ما پیش از آنکه دلایل خود را بدانیم و بتوانیم شارح شان باشیم، با کلى گویى اعمال قدرت را آغاز کرده ایم. ما باید پذیرفته باشیم که هیچ تئاترى مکلف به اقناع تمامى تماشاگران خود نبوده و نیست، و به این اعتبار هیچ تماشاگرى هم نمى تواند بخواهد بعد از تماشاى هر تئاترى مطلقاً خشنود و راضى باشد. تئاتر مانند هر پدیده ى دیگر اجتماعى، تجربه اى ست قابل ایراد یا تقدیر، پس حق نقد و تحلیل و بررسى آن به شکل جدى براى هرکس که امکان و ابزار لازم را داشته باشد مفروض ست. اما فراموش نکنیم، حق انتقاد که از ارکان مدنیت و آزادى ست نمى تواند مجوز و سندى بر حقانیت نظر، سلیقه، خواست و انگاره ى ما باشد. هر اعلام نظرى هم به سادگى نقد نیست، به خصوص در حوزه ى تئاتر که به علت وابستگى ش به علوم مختلف انسانى، ریاضى و هنرى امرى تخصصى و پیچیده ست. به نظر مى آید ما برا ى گذر از وضعیت بیش از تخطئه یکدیگر نیازمند تمرین گفتگو هستیم؛ با این امید که گفتگو منجر به زبانى قابل فهم و فنى شود، تا از مسیر آن یکبار براى همیشه از کلى گویى هاى رایج و شایع رها شویم. این بى تردید دستاوردى خواهد بود براى پیشرفت هر دو سمت تاریک و روشن تئاتر.
۰۹ بهمن ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
حرف‌هایی هست برای «گفتن»، که اگر گوشی نبود، نمی‌گوییم. و حرف‌هایی هست برای «نگفتن»؛ حرف‌هایی که هرگز سر به «ابتذالِ گفتن» فرود نمی‌آورند.

در مورد یک سری حس و حال های خوب و ناب نمی شه صحبت کرد و نباید صحبت کرد
اجرای مقتدرانه ی علیرضا قربانی
نوازندگان جوان و با استعداد ایرانی
آهگسازی خوب مهیار علیزاده
میثم مروستی و ویولن
کمانچه و ...
فریدون مشیری و هوشنگ ابتهاج و سعدی و ... و محمداسلامی ندوشن.
نور و ...
و...

درباره اینهمه خوبی فقط باید ایستاده نظاره ... دیدن ادامه ›› گر بود و گوش داد :

ارغوان
این چه رازیست که هر بار بهار ٬
با عزای دل ما می آید ؟
که زمین هر سال از خون پرستوها رنگین است ؟
اینچنین بر جگر سوختگان
داغ بر داغ می افزاید
ارغوان پنجه ی خونین زمین
دامن صبح بگیر
وز سواران خرامنده ی خورشید بپرس
کی برین دره غم می گذرند ؟
ارغوان
خوشه ی خون
بامدادان که کبوترها
بر لب پنجره ی باز سحر
غلغله می آغازند
جان گلرنگ مرا
بر سر دست بگیر
به تماشا گه پرواز ببر
آه بشتاب
که هم پروازان
نگران غم هم پروازند
ارغوان
بیرق گلگون بهار
تو بر افراشته باش
شعر خون بار منی
یاد رنگین رفیقانم را
بر زبان داشته باش
تو بخوان نغمه نا خوانده ی من
ارغوان
شاخه ی هم خون جدا مانده من .….


پ.ن : قطعه ارغوان از طرف علیرضا قربانی تقدیم شد به یگانه ی سینمای ایران « عباس کیارستمی » ...

درود و بدرود.
میثم رضاوند (meysam590)
درباره نمایش کسوف i
سلام و عرض ادب خدمت دست اندرکاران این کارِ بی مانند و تیوالی های عزیز
مثل همیشه عالی و تاثیرگذار
بازی بی نظیر خانم ادبی و جناب آذرنگ در اوج قدرت سرشار از سادگی و صمیمیت بود ...
فقط دلم میسوزه برای این مردم... برای غربت ... برای تنهایی ... برای بی کسی ... برای جنگ ... برای بی پناهی ... برای مرگ برای مرگ برای مرگ برای مرگ ....

یاد شعر ناب «آخرشاهنامه» از «مهدی اخوان ثالثِ» جان ... دیدن ادامه ›› می افتم :

هان ، کجاست
پایتخت این کج آیین قرن دیوانه ؟
با شبان روشنش چون روز
روزهای تنگ و تارش ، چون شب اندر قعر افسانه
با قلاع سهمگین سخت و ستوارش
با لئیمانه تبسم کردن دروازه هایش ،سرد و بیگانه
هان ، کجاست ؟
پایتخت این دژآیین قرن پر آشوب
قرن شکلک چهر
بر گذشته از مدارماه
لیک بس دور از قرار مهر
قرن خون آشام
قرن وحشتناک تر پیغام
کاندران با فضله ی موهوم مرغ دور پروازی
چار رکن هفت اقلیم خدا را در زمانی بر می آشوبند
هر چه هستی ، هر چه پستی ، هر چه بالایی
سخت می کوبند
پاک می روبند
هان ، کجاست ؟
پایتخت این بی آزرم و بی آیین قرن
کاندران بی گونه ای مهلت
هر شکوفه ی تازه رو بازیچه ی باد است
همچنان که حرمت پیران میوه ی خویش بخشیده
عرصه ی انکار و وهن و غدر و بیداد است
پایتخت اینچنین قرنی
بر کدامین بی نشان قله ست
در کدامین سو ؟
.
.
.
...

و درودِ دوباره بر خانم نسیم ادبی و اشک های واقعیش و حمید آذرنگ و غم پر از غربتش و سپاس از ایوب آقاخانی عزیز ...

درود و بدرود
مهدی حسین مردی این را خواند
کیان، زهرا سوهانی و مهرناز این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
میثم رضاوند (meysam590)
درباره نمایش ناسور i
با سلام و خسته نباشید خدمت دوستان تیوالی و عوامل هنرمند و دوست داشتنی «ناسور»
فوق العاده بود این نمایش، یکی از بهترین اجراهایی که دیده بودم
بازی و هنرنمایی خانم نسیم ادبی به نطر بنده یک شاهکار بود، اینکه یک بازیگر جوری بر شما تأثیر بگذاره که تا ساعت ها و بلکه رزوها ته دلت بلرزه و جایی میان آسمان و زمین سرگردان بشی یعنی اینکه اون بازیگر بازی نکرده و درواقع برای شما زندگی کرده و این یعنی «عشق» ...
درود صدباره خدمت خانم نسیم ادبی عزیز و تمام دست اندکاران این شعر بلند عاشقانه ی آرام ...

درود درود درود ...