من هم یکی از شمایم
من هم یکی از شمایم
ای چشمهای دگرگون
ای کاسههای پر از خون
ای رنگوروهای رفته
ای پلکهای سحرخیز امّا به اکراه
با آرزوی بلندی به بالای یک خواب کوتاه
دیده بسی از افق سر زدنها ولی نابهدلخواه
من هم یکی از شمایم
ای سرنشینهای مانند من ایستاده
... دیدن ادامه ››
اینجا اگر آمده در شمار سواران
در هر چه و هر کجا بوده اغلب پیاده
با چهرههایی که گویی
هر یک عزیزی همین لحظه از دست داده
من هم یکی از شمایم
ای همقطاران در هم فشرده
چون دوستان قدیمی
گردن به گردن در آغوش هم دست برده
بی آنکه باشیم با هم صمیمی
من هم یکی از شمایم
ای زندگیهای آکنده از ناگزیری
ای داستانهای از واقعی واقعیتر
ای شخصیتهای در اوج باورپذیری
مانند بازیگرانی فرورفته در نقش چون عکس در
قاب
یا مرده در خواب
در پردهٔ آخر یک نمایش به نامِ در اعماق مرداب
من هم یکی از شمایم
ای ذرّههای پراکندهٔ آزمایش
در گردشی بیسرانجام در یک محیط اسیدی
سرگیجهها دیده از پرسه در چرخهای بیگشایش
چون حرکت ناخودآگاه انگشتهاتان
هنگام گرداندن جاکلیدی
آری چنینم
اینسوی و آنسوی میجنبم اما
هر روز در ظرف خود بیشتر تهنشینم
من هم یکی از شمایم یکی از شما، ها یکی از شماها
یکچند اگر دست و پایی زدم اینک آرام
چون نعش وادادهای روی آبم
نه میدرنگم
نه میشتابم
در ایستگاهی که انبوه تنها تنم را به بیرون براند
پا میگذارم به پایین
تا در هر آنجا که شد، گم کنم گور خود را
یا گور خود را بیابم
ای چشمهای دگرگون
ای کاسههای پر از خون
ای پلکهای ورمکرده خسته
ای چهرههای فروبسته در هم شکسته
با وضعتان بیش و کم آشنایم
من هم یکی از شمایم
#وحید_عیدگاه_طرقبهای