برخلاف تمامی نمایشهای اخیری که دیدهام، نکته قوت «دیوارها» نمایشنامهاش بود، نمایشنامهای که هم دغدغه اجتماعی کارگردان را بیان میکند و هم سوار بر موج دغدغهمندنمایی نیست، تیم اجرایی جملات شعاریای را بر متن تحمیل نکردهاند تا متن را با شرایط امروز ایران وفق دهند.
بازی آقای راهنما حیرتانگیز بود، در حدی که ایشان و بازیشان را به خاطر سپردم تا در ادامه هم دنبالشان کنم، آنقدر اجرای خوبی داشتند که اختلاف سطح بازی دو شخص دیگر به صورتم خورد، با اینکه هر سه سطح خوبی از لحن و بیان را دارا بودند اما اگر برای نقش اوّل، بازیگر سطح بالاتری انتخاب میشد شاهد نتیجه خیلی بهتری میبودیم.
همچنین سطح خوبی از کمدی سیاهی را شاهد بودم که به ذات در متن بود و در بازیها به خوبی نمایان شده بود.
از اینها که بگذریم، باقی چیزها برای من آنقدر قرص و محکم نبود، دکور و میزانسنِ دکور میتوانست با حالت های دیگری جایگزین شود، بازیگرها تقریبا میزانسن فکرشدهای نداشتند و صحنه از قابهای مناسب تهی بود، خارج شدن مداوم بازیگران از خط نوری به اثر هیچ جلوهای اضافه نکرد، نگاههای مستمر بازیگران به دیوار چهارم بر هر دیالوگِ سیاسی، سراسر کلیشۀ تئاتری بود. صحنه نهایی و اوج نمایشنامه هم به نظرم حیف شد، میتوانست خیلی تکاندهندهتر باشد.
با همه اینها، من لذت بردم، تئاتر «دیوارها» بیعقده و بیسروصدای بیهوده است، کارِ خودش را میکند، به بستهبندی و کاغذکادو پیچیدن دور خود فکر نمیکند، روی صحنه راحت است.
با آرزوهای خوب برای تیم اجرایی.