در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | میثم محفوظی: کنسرت سال هشتاد و سه‌ی محمد نوری بود. اوج گرفته بود پیرمرد. «جمعه‌بازا
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 22:45:57
کنسرت سال هشتاد و سه‌ی محمد نوری بود. اوج گرفته بود پیرمرد. «جمعه‌بازار» را خواند و همه باهاش جان‌جان می‌کردند. رسید به «جان مریم». خواند. خواند. خواند. تمام شد. چندتایی داشتند گریه می‌کردند. پسرکی موبلند، ریش انبوه، از طبقه‌ی سوم تالار وحدت، از کمر آویزان شد پایین. توی بهت و سکوت بعد از آهنگ، فریاد کشید: «آقای نوری، آقای نوری، تو باید به خدا کمک کنی. خدا را کمک کن.» تکرار می‌کرد. اشک می‌ریخت. اشک می‌ریخت. خمیر و خمار بود. از حراست سالن آمدند بردندش.

http://www.abrabi.com/?p=378