منهای حضور شعرهای شمس لنگرودی
درام عقیم بود و سناریو (پی اس) می لنگید. اگرچه موسیقی و خوانندگی ها عمدتا قابل قبول بود اما نمایش اصلا قدرت همراه کنندگی لااقل برای من نداشت. دانه های تسبیح کار، پراکنده و پرداخت نشده بود چون نخ چفت و بستگری به نام سناریو (دراما) با اجزای کامل اساسا وجود نداشت. ریتم از ابتدا تا انتها یکنواخت و خوابیده بود. نورپردازی، ضعیف و تاریک و خسته کننده. اکت و حرکت بازیگران هم بی روح و منفعل بود و جان و هیجان نداشت. اثر سرپایی که نبود هیچ حتی روی زانو هم نتوانست نیم خیز شود. کاراکتر سیاهپوش (که اغلب روی صندلی نشسته بود و دو قطعه هم خواند) شعاری و اضافی و سرگردان بود. بعد از نیم ساعت تحمل ساعتم را نگاه میکردم. دوست نداشتم