یادداشت کارگردان
نمایش آخرین داستان بکت با نام شانزده سنگ چهار سال پیش روی صحنه رفت و در جشنواره ای در غرب کشور حضور پیدا کرد. احساس کردم برای مخاطب ایرانی داستان قابل درک نیست و اینکه این شخصیت چرا به این مرحله رسیده است. لذا داستانک های رو به خط اصلی داستان اضافه کردم.
من به شخصه خودگویهای کاراکتر و خود نا متناقض بودنش و طنز تلخش را دوست دارم. دردی که گاه منجر به ویرانی گاه منجر به فرار فرد می شود.
بیشتر دوست داشتم نیمه شب در پارک چیتگر در کنار نیمکتی و آتشی که بر دورش حلقه زده ایم ، اجرا کنم اما امکانش نبود
این را هم بگویم هدف گروه آوای ققنوس زندگی کردن با تاتر است و به اشتراک گذاشتن لحظه های این زندگی. ما سعی می کنیم خودمان را به چالش بکشیم.
و به قول بکت:
اگر می خواستم، می توانستم همین امروز بمیرم، فقط با کمی تلاش، البته اگر می توانستم بخواهم، اگر می توانستم تلاش بکنم. اما بهتر آن که به مرگ تن بدهم، بی سر و صدا، بدون سراسیمگی. به حتم چیزی تغییر کرده است. دیگر بی وزن خواهم شد، نه سنگین، نه سبک، خنثی و بی اثر خواهم بود. این مشکلی نیست. مشکل، فقط دردِ احتضار است. باید مراقب این دردها باشم.
—مالون می میرد
۳۰ اردیبهشت