زنانه های غیر قابل پخش (3)
از کسالت و تکرار خسته ای،من هم همین طور؛
با پیشنهاد پیاده روی ات هر دویمان را از این و ضعیت بیرون می آوری.
و ما کافه رویاهایمان را با کافه چی خندانش به دست خاطره می سپاریم و به راه می افتیم،
که عشق قاب کردن خاطرات با هم بودن نیست،عشق حرکت است در کنار تو.
دستم را طوری در دستت گرفته ای تا مبادا در شلوغی این خیابان گم شوم؛
اما این پیاده رو برای من خلوت ترین مسیر دنیاست،
این عابرین پر عجله که گرفتار روزمرگی شده اند به چشمم نمی آیند عزیز من،
نقطه وضوح نگاه
... دیدن ادامه ››
من تویی،فقط تو.....
برای همین است بی خیال دنیا و آدم هایش در بی زمانی محض دستانم را از دستانت جدا نمیکنم،مهم نیست چه فکری از خیالشان عبور خواهد کرد هنگام گذشتن از ما.....
نمیفهمم چه طور به انتهای خیابان می رسیم،جایی که دوباره آن سکوت خفه کننده گریبانم را می گیرد؛سکوتی توام با آشفتگی که حتی لمس انگشتانت نیز آرامم نمی کند،زبانم نمی چرخد تا بگویم:
نمی شود تو باشی و من عاشق تو نباشم.....
نمی شود که......
خوب میدانی حال مرا هنگام جدایی،برای همین صورتم را بین دستانت میگیری و با حرف های دل نشینت بی قراری ام را تسکین می دهی و منی که هنوز ته قلبم راضی نیست برای رفتنت و نخواهند بود،
دور شدنت را به نظاره نشسته ام؛
چشمان بهانه گیرم دلیل خوبی پیدا کردند برای رهایی قطرات اشک و بازی روی گونه هایی که هنوز از جای دستانت گرم است....
تعریف ناپذیر ترین واژه دنیا،باز هم مرا مهمان با هم بودن کن؛
کنار یک فنجان دلتنگی،چشمان من و دست های تو.....
(شاید ادامه داشت...)
از: مژده