متاسفانه ریتم کند نمایش و اجرا، کار را بسیار کسالت بار کرده است. مصداق بارزش عدم تمرکز تماشاچیان بر روی اجرا است و سرک کشیدن شان به موبایل و حتی چرت زدن در سالن حین تماشا.
پرداخت داستانِ رویا و حسرتها با بیان این شکلیاش هم بسیار تکراری ست.
کاش بیشتر به درهم شکستن مرز بین رویا و واقعیت می پرداخت. در این مورد فقط در یک پرده مانده به آخر نمایش، ثریا در دیالوگی خطاب به نریمان به ما نشان می دهد که او نیز باخیال داشتن و زندگی کردن با دخترش می زیسته و این غافلگیری جذاب بود. وجه شاعرانگی کار در بیان رویا و خیال پردازی خیلی ضعیف بود و بیان شاعرانه از دهان این شخصیتها ممکن نبود.
در مجموع کاری ضعیف با بازی های خوب را شاهد بودیم.