در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال روابط عمومی گروه نمایش | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 12:46:44
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید

یاداشت حمیدرضا نعیمی بر نمایش «گنجشک مفرغی»


نمایش «گنجشک مفرغی» به نویسندگی و کارگردانی شهرام کرمی، بهترین اثرِ او در نوشته و اجرا، و یکی از نمایش‌های ارزشمندِ حالِ حاضرِ تئاتر ِ ایران است. اثری که خلافِ ژست‌های عجیب و غریبِ این روزگار که به جای «حال» به «قال می‌پردازند، حرف ِ روشنی دارد یا به عبارتی به روشنی حرفش را می‌زند.
اما چرا نمایش «گنجشک مفرغی» اثر مهم و ارزنده‌ای است؟
1- شهرام کرمی درام‌نویس، بی‌هیچ توضیحِ مطولی از همان نخستین صحنه در کمالِ ایجاز موضوعیت، ژانر و لحنِ اثر را به مخاطب انتقال می‌دهد. خلافِ ده‌ها اثری که تا نیمه‌های نمایش نمی‌دانیم در برخورد با آن جدی باشبم یا نباشیم. بماند که بارها دیده‌ام تماشاگران به وضعیتِ تراژیک و پایانِ غمبارِ آدم‌های ... دیدن ادامه ›› یک نمایش خندیده‌اند. چندی پیش مثلاً قرار بود نمایشی «حماسی» ببینم، اما جز مضحکه و حماقت شاهدِ دستاوردی از سوی نویسنده و کارگردان و طراحان و ده‌ها نفری که باطل در صحنه می‌لولیدند، نبودم. در بسیاری از نمایش‌های حالِ حاضر نه قهرمان مشخص است نه ضدِ قهرمان و ما گاه تا پایان نمی‌دانیم نیازِ دراماتیک‌شان چیست؟ اصلاً چرا باید قصه و سرنوشتِ آن‌ها را دنبال کنیم؟
شاید با دیدن ِنمایش ِ«گنجشک مفرغی» بپرسید، براساسِ درامِ ارسطویی یا ایبسنی قهرمان و ضدقهرمان کدام‌ها هستند؟ بالطبع در این اثر شما شاخصه‌ی قهرمانانِ ارسطویی یا ایبسنی را پیدا نمی‌کنید، زیرا شهرام کرمی چخوف‌وار دست به تشریحِ درونِ آدم‌هایش می‌زند. آدم‌هایی که می‌توانند مصداقِ آدم‌های اطرافِ ما باشند یا نباشند، اما بدون شک خواسته‌ای دارند. با آن‌که پا بر زمین دارند و با یکدیگر حرف می‌زنند در بیش‌تر مواقع روی نگاه‌شان به سمتِ هم نیست. «منوچ» آرامش را در پرندگانی می‌بیند که برای ما قابلِ رؤیت نیستند اما حضور دارند. شاید به همین دلیل همواره بالا را نگاه می‌کند. «نریمان» خوشبختی را در رؤیای دفینه‌هایی که درونِ زمین هستند جستجو می‌کند، شاید به همین دلیل مدام سرش پایین است و زمین را نگاه می‌کند. «آقاجون» به سفری ساده اما مهم می‌اندیشد، سفری که با پوشیدنِ لباس و کلاه و برداشتنِ چمدانی قدیمی تحقق می‌یابد، شاید به همین دلیل همواره از کرانه به افق نگاه می‌کند، «زن» شاید قرار است منطقی‌تر از بقیه باشد اما با شکافتنِ لحافِ چهل‌تیکه‌اش، نشان می‌دهد که او نیز آرامش را در گذشته‌هایش نمی‌بیند. به همین دلیل در اوجِ تنانه‌گی و زنانه‌گی، موجودی اثیری و پر رمز و راز است.
دیالوگ‌های شهرام کرمی در این اثر در نهایتِ ظرافت و به دور از حشو و اضافات هستند. البته به هیچ وجه موافقِ شنیدنِ دیالوگِ «بودن یا نبودن» از زبانِ نریمان یا منوچ نیستم. و همین امر یک‌دستی دیالوگ‌ها را دچارِ اشکال کرده است.
2- شهرام کرمی کارگردان، سعی داشته ضمن وفاداری به نوشته‌اش از آن نیز عبور کند، و به نظر من در این زمینه به جهانِ نقاشانِ امپرسیونیستی نزدیک شده و تصاویری شاعرانه و بدیع خلق کرده است. صحنه‌ی مرگ آقاجون با آمدنش از «دریچه‌ی کوچک» و رفتن‌ش از «دریچه‌ی بزرگ» یکی از زیباترین و شاعرانه‌ترین برخوردها با مقوله‌ی مرگ است؛ درست به مانندِ صحنه‌ی زیبای مرگ در فیلم «مادر» اثرِ استاد علی حاتمی. صحنه‌ی گفتگوی نریمان با جمجمه و سپس کیسه‌‌ای که به سر کشیده و می‌رقصد بسیار دیدنی و پر معناست. جمجمه، در عینِ مرده‌گی سر از خاک و پوشیدگی برمی‌دارد، و نریمان در عینِ زنده‌گی رخ می‌پوشد و رقصِ مرگ می‌کند. رفتن زن در نخستین صحنه که در شعاع نوری، لحافِ چهل‌تیکه را به دنبال می‌کشد و خارج می‌شود به زیبایی نقاشی‌های «پیسارو» است.
3- طراحی صحنه سینا ییلاق‌بیگی، به زیبایی فرصتِ درخشانی را برای طراحی حرکت، نورپردازی و تصویرسازی در اختیارِ کارگردان و گروه بازیگران قرار داده است.
4- طراحی لباس مژگان عیوضی، در اوج سادگی خلاقانه و ارزشمند است. رنگ‌شناسی، شناخت مواد و برش‌ها و دوخت مژگان عیوضی منحصر به فرد است.
5- نورپردازی رضا خضرایی، درخشان، بدیع و کارآمد است. تابیدنِ نور از دریچه‌ها با زوایای مختلف، نورهای لکه‌ای، خفه‌گی و تاریکی‌های گسترده به فضاسازی نمایش کمکِ شایانی کرده و نشان از استادی و تجربه‌ی رضا خضرایی دارد.
6- موسیقی بابک کیوانی، یکی از اجزای درخشانِ نمایشِ شهرام کرمی است. هیچ‌کدام از قطعات به ملودی نمی‌رسند و به عبارتی «نقطه» ندارند. این قطعات فقط برای تئاتر و فضاسازی در آن ساخته شده‌اند و به صورتِ مجرد و خارج از صحنه‌های نمایش قابلِ شنیدن و یا تأثیرگذار نیستند، اما در لحظه لحظه‌ی اجرا درخشان و دراماتیک هستند.
7- استاد استاد اصغر همت در اوج و شکوهِ دورانِ بازیگری خود است. حضور، تمرکز، بیان، لحن، و انعطافِ بدنی و حسی ایشان یک کلاسِ درس برای هنرجویان و دانشجویانِ بازیگری است. ما بازیگرانِ کمی از نسلِ بزرگِ بازیگری داریم که در کلاسِ و مرتبتِ بازیگری هستند، عالی‌جنابانی هم‌چون اکبر زنجان‌پور، بهزاد فراهانی، سعید پورصمیمی، ایرج راد، حمید مظفری، سهراب سلیمی، پرویز پرستویی، رضا کیانیان، فرهاد آئیش، مهدی هاشمی، کاظم هژیرآزاد، رؤیا افشار، گلاب آدینه، و جناب اصغر همت که با طراوت و جوانی هم‌چون چلچراغ در نمایشِ «گنجشک مفرغی» می‌درخشد.
اما در میان بازیگران نمایش مجید رحمتی، از آن دسته بازیگرانی است که همواره در یک استاندارد بازی می‌کند. بازی زیبا و خیره‌کننده‌ی او در نمایش «چشم به راهِ میرغضب» اثر حسین کیانی و نمایش «کریمولوژی» به کارگردانی رضا بهرامی مثال زدنی است. در این اثر به جز صحنه‌ی حرف زدن با جمجمه‌ی اسکلت که کمی از نُت خارج می‌شود، حضورِ گرم و درخشانی دارد. ای‌کاش دیالوگ‌های مجید در این صحنه کم شود، ای‌کاش مجید در این صحنه آنتی‌پادی و بیرونی نباشد، ای‌کاش این صحنه با همان کیسه‌ی سفیدی که به سر می‌کشد و می‌رقصد سریع به پایان برسد، چون صحنه‌ای تأثیرگذار و بدیع است. بازیِ یلدا عباسی، درخشان و زیباست. از ابتدا تا انتها دیدنی و لذتبخش است. چقدر وجودِ چنین هنرمندانی برای تئاتر ایران مغتنم و با ارزش است. ایمان سُلگی، مثلِ همیشه پر انرژی، گرم و خلاقانه است. نقش «منوچ» بر او خوش نشسته است.
پیشنهاد می‌شود این روزها نمایش «گنجشک مفرغی» کاری از گروه تئاتر شایا را در سالن استاد سمندریان، رأس ساعت ۱۹ ببینید.
درج شده در خبرگزاری هنر آنلاین
www.honaronline.ir


کاش هشدار اسپویل رو بزنید ، البته من کامل نخوندم چون از ی‌جا به بعد حس کردم داره اسپویل میشه
۲ روز پیش، یکشنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
در چند روز گذشته جمعی از هنرمندان و پیشکسوتان هنر افتخار داده و به تماشای نمایش «گنجشک مفرغی» نشستند. روابط عمومی گروه نمایش از حضور شما تماشاگران فرهیخته و این هنرمندان آقایان رضا بابک، عباس جهانگیریان، ناصر آویژه، دکتر محمدرضا خاکی، دکتر رحمت امینی، همایون علی‌آبادی، محمد مهدی خاتمی، سید جواد روشن، بهرنگ دزفولی زاده، میر علیرضا میر علی نقی، شهرام صارمی، ناهید جباری..... تشکر می‌نماید. گروه نمایش و نویسنده و کارگردان اثر مشتاقانه نظرات شما را برای بهبود کار و رضایت شما در این صفحه دنبال خواهد کرد.
شب اول اجرای نمایش «گنجشک مفرغی» با حضور شما مشتاقان نمایش که همیشه مهمترین حامی اجراهای نمایش بوده و هستید انجام شد. همه تلاش گروه نمایش این است که با احترام به تماشاگر و بر محور تئاتر این هنر اندیشه محور بتواند اثر هنری قابل قبول را تولید و اجرا کند. در شب های اجرا منتظر حضور شما تماشاگران بوده و با احترام و گوش شنوا از نظرات شما برای بهبود این کار و کارهای بعد استفاده خواهیم کرد.
پوستر نمایش «گنجشک مفرغی » رونمایی شد.


پوستر این نمایش توسط مازیار تهرانی از طراحان شناخته شده گرافیک تئاتر طراحی شده است.

با شوق و علاقه زیاد گروه نمایش «گنجشک مفرغی» آخرین مراحل تمرین و آماده سازی را طی می کند تا از روز چهارشنبه ۲۶ اردیبهشت میزبان شما تماشاگران و شهروندان باشد. شما تماشاگران آگاه و فرهیخته مهمترین سرمایه گروه بوده و رضایت شما مهمترین هدف تولید و اجرای نمایش جدید گروه است. منتظر حضور و دیدار شما هستیم.
روز آخر اجرای نمایش «فردریک»
گروه تئاتر شایا مفتخر است که روز پنج شنبه ۲۸ دی ماه آخرین اجرای نمایش را در سالن اصلی تئاتر شهر به صحنه خواهد برد. بابت اینکه در روزهای آخر اجرا امکان حضور و خرید بلیط برای بسیاری از تماشاگران مهیا نشد عذرخواهی می کنیم. این حمایت شما تماشگران فهیم و آگاه ما را برای کارهای آینده پرانگیزه و مشتاق می کند.
ما خواستار تمدید این اجرا هستیم🙃
۲۸ دی ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام و درود خدمت همه شما تماشاگران بزرگوار که نمایش «فردریک» را برای دیدن انتخاب کرد‌ه اید. در سی شب گذشته مفتخر هستیم که با نگاه پرشوق و تشویق شما برای گذر از سختی تولید این اثر پر از انگیزه و انرژی شدیم. اجرای نمایش «فردریک» تا 28 دی ماه تمدید شد و ما مفتخر خواهیم شد به حضور تماشاگران که تا امروز فرصت دیدن نمایش را نداشته‌اند.
مخاطبان و تماشاگران عزیز
اجرای نمایش «فردریک» از نیمه گذشت و در این شب های اجرا حضور و حمایت و رضایت شما بهترین پاداش برای همه عوامل گروه نمایش «شایا» بود . ما با حمایت شما برای ادامه کار تشویق می شویم. قدردان حضور شما بوده و آقای «حمیدرضا نعیمی» با دقت و احترام نقد و نظرات شما را مطالعه می کند. ما به حضور و نظر شما اهمیت داده و توجه می کنیم.
با سلام و سپاس از مخاطبان نمایش «فردریک»
نظرات و نوشته ها و استقبال شما از نمایش «فردریک» بهترین پاداش برای گروه تئاتر شایا است که به عشق و علاقه و حمایت شما نمایش را با همه سختی آماده اجرا کرد. گروه نمایش و کارگردان از حضور و حمایت شما سپاسگزار است و امیدواریم در شب های باقی مانده از اجرا همین شور و شوق را با شما تجربه کنیم. مهم ترین هدف گروه تئاتر ما احترام به مخاطب و تلاش برای اجرای نمایش شایسته است. در اینجا از طرف گروه و کارگردان نمایش آقای «حمیدرضا نعیمی» وظیفه داشتیم از شما مخاطبان پرشور تشکر و قدرانی کنیم.
سلام بر مخاطبان و علاقه‌مندان هنر تئاتر
در پنجمین شب اجرای نمایش «فردریک» کاری از «گروه تئاتر شایا» و به کارگردانی «حمیدرضا نعیمی» حضور و استقبال شما از نمایش و نظرات مثبت و مفید برای این گروه بسیار ارزشمند است. ما به پشتوانه شما مخاطبان هنر دوست همواره تلاش داریم با همه توان و تجربه اثری شایسته را تولید و اجرا نمائیم. بعد از پنج سال که از تمرین و تولید اول این نمایش و تعطیلی سالن های اجرا به دلیل پاندمی کرونا گذشت دوباره و با شوق این گروه جمع شدند تا نمایش شایسته شما را اجرا نمایند. مشتاقانه منتظر حضور شما تماشاگران در سالن اصلی تئاتر شهر و دیدن نمایش «فردریک» هستیم.
با سپاس از حضور و حمایت تماشاگران محترم که در این سه شب اجرا به تماشای نمایش «فردریک» نشستند به اطلاع می رساند آقای حمیدرضا نعیمی و اعضا گروه با دقت و احترام همه نظرات شما را مطالعه می کنند. از توجه و نکته سنجی شما سپاس داریم و هر نقد منفی و مثبت برای ادامه کار نماش و گروه بسیار موثر است. هدف گروه نمایش ما اجرای نمایش شایسته برای رضایت مخاطب است که همیشه و همواره حامی ما بوده اند.
گروه تئاتر شایا در دهه سوم فعالیت حرفه‌ای خود مفتخر است از تاریخ سه شنبه هفتم آذر با نمایش «فردریک» میزبان شما مخاطبان و علاقه‌مندان به هنر تئاتر باشد. ما به اصالت و اهمیت تئاتر اعتقاد داریم و برای ارائه نمایش با کیفیت و رضایت مخاطبان همواره تلاش می‌کنیم. حامی اصلی ما در همه این سال‌های فعالیت تماشاگران بوده‌اند و در سخت‌ترین شرایط برای ارائه اثری در شان مخاطب تلاش می‌کنیم. نمایش «فردریک» در یک پروسه سخت و طولانی از سال 1398 و شرایط کرونا تا به امروز آماده شده است و دعوت می‌کنیم با دیدن نمایش حامی ما برای ادامه راه باشید. روابط عمومی گروه تئاتر شایا
در چند روز گذشته آقای حمیدرضا نعیمی و شهرام کرمی از اعضاء اصلی «گروه تئاتر شایا» به دیدن نمایش رفتن. آقای حمیدرضا نعیمی در صفحه اینستا تبلیغ نمایش را قرار دادند و توصیه به دیدن نمایش به عنوان یک اثر ارزشمند داشتند. دست مریزاد به گروه
امیر مسعود، نوید عسکری فراهانی و سپهر این را خواندند
سینا صبحی این را دوست دارد
سلام وقت بخیر. به تماشای این تئاتر نشستم با تمام احترام مینویسم با اینکه این گروه با اجرای فاجعه اش به منه تماشاگر و وقت و هزینه من احترام نذاشت. در مورد بازی ها در یک جمله دوبلور بازیگر نیست. تماشاگر آن ها را باور نمیکرد احساسات غلط، بدن های اشتباه صدای نادرست، نفس گیری های اشتباه. در کل بازیگرها تو دیوار بودند.
درمورد کارگردانی طومار باید نوشت اما به همین چند مطلب کفایت میکنم.
این کار اصلا کارگردانی درستی نداشت. میزانسن های اضافی داشت.
ودر بیست دقیقه اخر ندانستن کارگردان به شدت مشخص بود
هفتاد دقیقه کار فاجعه بود اما بیست دقیقه اخر فرافاجعه بود.
در این بیست دقیقه ... دیدن ادامه ›› بازیگرها ماسکه میشدند.
درمورد آکساسوار استفاده از آن ها خیلی مبتدی و خیلی ساده است انقدر ساده که حتی هنرجوهای تئاتر به این شکل استفاده نمیکنند مثل اکواریوم گوشه صحنه که یک وسیله اضافی و بدردنخور بود و از استفاده از ان شکست خورده بودو در کار سکوت نبود و فقط داد و موسیقی که باعث میشد مخاطب از ابتدای کار خسته شود.
درمورد متن اینکه باید تبریک گفت به کارگردان چون کار هر کسی نیست که یک متن شاهکار را اینطور مورد عنایت و آن را تبدیل به یک داستان مسخره کند و جالب اینکه بعضی ازین دوستان اساتید دانشگاه هستند به جای هدر دادن وقت و هزینه خود توصیه میکنم فیلم ۱۲مرد خشمگین را ببینید.
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
M
سلام وقت بخیر. به تماشای این تئاتر نشستم با تمام احترام مینویسم با اینکه این گروه با اجرای فاجعه اش به منه تماشاگر و وقت و هزینه من احترام نذاشت. در مورد بازی ها در یک جمله دوبلور بازیگر نیست. ...
سلام تماشاچی محترم که اسمت را نمی دانم آقا یا خانم M ای کاش صاحب این همه جسارت و اظهار فضل و نظرات سازنده را به نام و نشان می شناختیم. چراکه از نوشته هایی از این دست من و گروه نمایش مردمان خشمگین بیشتر انرژی می گیریم و به راهی که انتخاب کرده ایم بیشتر ایمان پیدا می کنیم و هدیه و ومزد ارزشمندی است که از شما می گیریم. گروه نمایش مردمان خشمگین بر خود می بالد که با اجرایشان باعث نوشته شدن چنین یادداشت و نظری شده است. اینکه در نوشته شما صداقت و احترام و تبریک موج می زند در آن شکی نیست. ممنونم که بالاخره بعد از چهل سال کار تئاتر یکی پیدا شد و ما رو با بزرگان سینمای جهان مقایسه کرد. حتما همه موارد کارشناسی و استادانه شما را در ادامه به کار خواهیم گرفت و کیفیت کارمان را ارتقا خواهیم داد. ممنون از اظهار لطف و حسن نیتی که به نمایش مردمان خشمگین داشتی... بی صبرانه منتظر دیدن شاهکار شما روی صحنه های تئاتر هستیم تا از شما استاد مسلم تئاتر بیشتر کسب فیض کنیم و بیاموزیم.
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
ممنون و سپاس گروه تئاتر با ریشه شایا و دو استاد مجرب دوست داشتنیشان، استاد حمیدرضا نعیمی و استاد شهرام کرمی بزرگوار... اینکه هر دو عزیز بدون دعوت ما به تماشای نمایش مردمان خشمگین نشستید و از دیدن آن رضایت خاطر داشتید. خستکی شش ماهه تمرین و اجرا را از تنمان به در کرد. درودتان باد
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نقد نمایش چه کسی سهراب را کشت؟

سرنوشت امیدبخش و باور به زندگی

سمانه محمد‌خانی
دکتری‌ مدیریت و برنامه‌ریزی فرهنگی

وجدان، مفهومی است که با تماشای نمایش "چه کسی سهراب را کشت؟" به ذهن متبادر می شود. انسان‌ها دو دسته‌اند: دستۀ اول آنها که در ... دیدن ادامه ›› هر کاری، وجدان خود را قاضی می‌کنند و برای خود، نسخه‌ی حکم می‌پیچند و معمولاً از شّر عذاب وجدان تا مدت‌ها خلاصی ندارند و دسته دیگر، آنها که چشم خود را بر نگاه وجدان می‌بندند و ذهن‌شان را به جای دیگر معطوف می‌سازند. داستان نمایش "چه کسی سهراب را کشت؟" ماجرایی است باورپذیر از دسته اول، که با دیالوگ‌های دلنشین و معقول و بازی هنرمندانه‌ی شخصیت‌ها سعی در یاریِ دسته اول دارد. در این میان واقعه مرگ فرزند، آنچنان نیست که هیچ دسته‌ای به راحتی از آن بگذرد.
داستان نمایش از آنجا آغاز شده که " آرش" ناخواسته به زیر چرخِ خودروی پدر رفته و جان داده است. گویی زندگی، امید، آرامش، شادی و آینده‌ی خانواده، همراه با پیکر پسر به زیر چرخِ قهّار روزگار رفته و نابود شده و تأثیر صدای آن، ناله‌ای است در ناخودآگاهِ پدر و لکنتی است بر زبانِ مادر.
داستان نمایش "چه کسی سهراب را کشت؟" فاجعه‌ای است که در عین باورپذیری برای مخاطب، غیرقابل پیش‌بینی نیز می‌نماید و هنر نمایشنامه‌نویس، روایت حادثه‌ای هر چند ساده، در قالب فاجعه‌ای پیچیده و مرموز است که این حادثه در لحظه‌ای سریع اتفاق می‌افتد و به ظاهر تمام می‌شود اما فاجعه اصلی بعد از مدت‌هاست که تاثیرش بر هر فرد خانواده نمود می یابد. این حادثه همچو برق، بی‌خبر می‌آید و خود، خبر از رعدِ پسین دارد. (foreshadowing صدای رعد و برق در نمایش) رعد و برقی که بی‌موقع گل‌های باطراوت در گلدان زندگی را پژمرده کرده و آب اشک، بر روییدن آن بی‌فایده است. (تمثیل دیداری "گل و آب پاش" در صحنه نمایش) واقعه نمایش به آرامی موجب سردی روابط اشخاص می‌شود و کانون خانواده و رابطه آن‌ها دیگر به گرمیِ قبل نیست (ژاکت بافتن و دنبال ژاکت گشتن در نمایش نماد سرمای این رابطه است.)
مادر از وحشتِ آنکه فرزندِ دیگر را نیز از دست بدهد (حتی از لحاظ دوری فیزیکی و نه واقعی) از ازدواج دخترِ عقد کرده‌ی خود (آرزو) بیم دارد و این خود، دلیلی می شود بر نارضایتیِ داماد جوان (سیامک) از بی‌توجهی به او و آینده نامعلوم‌اش. (شعر خواندن سیامک، نمادی از اوضاع ناموزون زندگی او است.) هر چه باشد، مرگ در برابر زندگی سخت است، کُشتن، سخت‌تر. مرگ فرزند سخت است کُشتن فرزند سخت‌تر. مرگِ پسر برای خانواده سخت است، پسرکُشی سخت‌تر. پسری که در باور و فرهنگ ما لابد قرار بوده بعدها در نبود پدر، نام او را زنده نگاه دارد. غافل از اینکه هیچ کس از آینده زندگی خود خبر ندارد.
دکتر "روان پریش‌شناس" (که خود برآن تاکید دارد.) به پدر کمک می‌کند شرایطش را بپذیرد و از عذاب وجدان و احساس تقصیر آرام گیرد. در جایی از نمایش پدر کتاب در دست دارد و از خواندنِ شاهنامه با همسرش سخن می گوید. ولی این داستان شاهنامه است که یاد شوم حادثه را برای آنها زنده می‌کند. از لابه‌لای شعر کهن، خود را به ذهن داغدارِ مادر می‌رساند و سهراب‌کُشی برای مادر تداعی می‌شود. گرچه حتی اگر در نمایش، به وضوح به شاهنامه و سهراب‌کُشی هم اشاره نمی‌شد، پرنده‌ی خیالِ تماشاگر، از نام هوشمندانه‌ی نمایش و داستان آن، به تشابه این دو واقعه پی می‌بُرد.
درست زمانی که پدر در کلنجار با افکار خویش در پارک نشسته، پیرمردی آنجا است که برای کبوتران دانه می‌ریزد. وقتی سر صحبت را با او باز می‌کند معلوم می‌شود که پیرمرد، زمانی پسر مجرم خود را با دست خود به محکمه‌ی عدالت سپرده و پس از اعدام پسر، سال‌ها با وجدان خود درگیر است. گرچه پیرمرد اعتراف می‌کند کارش برای اجرای عدالت و قانون درست بوده اما ندایی از درون، با او حرف می‌زند و فکر می‌کند در تربیت‌ فرزندش اشتباه کرده و این، نمودِ دیگری از عذاب وجدان پدری است که می‌داند در معرفی پسر مجرمش به قانون خطا نکرده اما در گذشته و تربیت‌اش خطا کرده است.


از دریچۀ نگاه نمایش "چه کسی سهراب را کشت؟" که به زندگی بنگریم، همه به گونه‌ای گناهکاریم و با فریبِ قسمت و سرنوشت و اعتقاد به "تقدیر محتوم" هم نمی‌توانیم خود را، از درون، بی‌گناه بدانیم. انسان در زندگی در برابر هر فعل و سرنوشت خود مسئول است. در نهایت زندگی عمل، حرف، و یا رفتاری در پسِ ذهنِ آدم‌های قصه این زندگی هست که می‌توانند با آن عذاب وجدان بگیرند. در واقع، وقتی تیر مرگِ " آرش" از کمانِ زندگی رها شود و مرزِ تقصیر و بی‌تقصیری را مشخص کند و کفّۀ ترازو به نفع احساسِ گناه، سنگین‌تر شود، آنجاست که " آرزو" هم بر باد می رود و به گفتۀ شخصیت دکتر نمایش، هیچ چیز و هیچ‌کس نمی‌تواند به آدم‌های بازمانده کمک کند؛ البته به جز امید و ارادۀ خودِ آنها که در پایانِ نمایش نشان داده می‌شود. آنجا که شخصیت‌ها به خود می‌آیند و تصمیم می‌گیرند در برابر سایه مرگ با ادامۀ زندگی و شرایط فعلیِ خود روبرو شوند، بنابراین آنها روبروی تماشاچیان می نشینند و از امید به زندگی سخن می‌رانند (close ending).

وگر زین جهان این جوان رفتنیست
به گیتی نگه کن که جاوید کیست
شکاریم یکسر همه پیش مرگ
سری زیرِ تاج و سری زیرِ ترگ
فردوسی بزرگ
مینا این را خواند
رضا تهوری و کیومرث شنبه ای این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نقد نمایش چه کسی سهراب را کشت؟
ندا ثابتی

یک نمایشنامه‌نویس و عضو انجمن نمایشنامه‌نویسان درباره نمایش "چه کسی سهراب را کشت؟" متنی را منتشر کرد.


در متن ندا ثابتی که با عنوان «نشانه و معنا از متن تا اجرا» منتشر شده آمده است: این یادداشت حرف‌هایی است درباره فضای کار، متن، کارگردانی، بازیگری، طراحی صحنه و تا حدی نشانه‌شناسانه از منظر زیبایی‌شناسی، روانشناسی، اجتماعی و مذهبی که می‌تواند جرقه‌ای باشد تا آنان که در این حوزه‌ تخصصی دانشی کسب کرده‌اند، درباره نمایش "چه کسی سهراب را کشت؟"عمیق‌تر، ببینند، بنویسند و تحلیلش کنند.

نمایش"چه کسی سهراب را کشت؟"که روی ... دیدن ادامه ›› صحنه رفته است را شنیدم و دیدم و اصل متن را نخوانده‌ام و دقیقاً نمی‌دانم در طول تمرین و یا به دلایل دیگری، متن چقدر تغییر کرده یا کم و زیاد شده یا حتی کلمه‌ایی، جمله‌ای، عوض نشده یا حذف نشده است. آنچه من شنیدم و دیدم، متنی بود، روان، با چالش‌های دراماتیک، با رگه‌های طنز از موقعیت رفتاری و زمانی و با تعلیق نمایشی که تو را به فکر وادارد.

با همذات‌پنداری موجود و سیالی که تو را با کاراکترهایش درگیر کند. با حسی که تو را سمت مفهوم تراژدی زندگی بشر معاصر می‌اندازد.

"چه کسی سهراب را کشت؟"شاید در ظاهر همان متن رستم و سهرابی باشد که مدرن شده است. پدرهایی که ناخواسته، پسرشان را کشته‌اند. خواه با تصادف رانندگی و خواه با قانون و مجازات برای اجرای حکم خدا. این اقتباس جذاب و متفاوت، ذهن را سمت اتفاق‌هایی می‌اندازد که در سراسر دنیا شاهدش هستیم.

اعتراض‌ اجتماعی، قدرت‌های زورگو، استبداد جهانی. جهل‌هایی مدام. جوان‌کشی. نخبه‌کشی. خفه‌کردن حرف‌هایی که باید زده شود. آزادی‌بیان، کج اندیشی‌های سیاسی و موارد بسیاری که انسان، مخصوصاً انسان مدرن معاصر در جامعه‌هایی که به ظاهر قانون دارد و به ظاهر حاکمیت‌هایی دارد، با این تعارض‌ها و فشارهای روحی و اجتماعی و سیاسی، درگیر است و عواقبش هم به خانوادهها و به فرد فرد آدم‌ها برمی‌گردد.

در حقیقت، هر خانواده قسمتی از اجتماع و هر اجتماعی دور از حکومت و سیاستمدارهایش نیست و این چرخه ، به هم پیوسته است و عملکردهایش بر هم تاثیرگذار است.

نمایش"چه کسی سهراب را کشت؟"از جهت و نگاه سیاسی حرفی نمی‌زند. از جهت نگاه مذهبی هم حرف مستقیمی نمی‌زند. داستان نمایش درباره یک خانواده ایرانی در زمان معاصر است که وقتی با مردن پسرشان روبرو می‌شوند، همه آن‌ها دچار چالش و بحران‌ می‌شوند. اما در این موقعیت نمایشی و مرگ فرزند نمی‌توان به یاد قسمت‌های دیگری از زندگی‌شان، مثل وجه اقتصادی و مذهبی و یا بستر تاریخی که در آن زیست می‌کنند نیفتاد.

همچنان که در ادامه داستان نمایش برای کمک به حل این بحران پاییک روانشناس به ماجرا باز می‌شود و یا مرد غریبه‌ای در پارک که از وجه و باور دینی خود می‌خواهد زندگی را تحلیل کند.

چه بسا اگر این اشخاص نمایش اگر در شرایط و موقعیت دیگری بودند، طور دیگری با اتفاق‌های زندگی برخورد می‌کردند و در این واکنش‌ها، نتیجه می‌گیریم که همه امور و رفتار و باور شخصیت‌ها در زندگی دخیل است.

در نمایش "چه کسی سهراب را کشت؟"نگاه مذهبی همان قدر تاثیرگذار روی انتخاب‌ها و احساس‌ها هست که اگر ایمان نباشد نوع دیگری از باور برای اشخاص بوجود می‌آید. در نمایش از برخی واژه‌ها چون خدا، بهشت، جهنم، عذاب‌وجدان، بخشش،گناه،تقدیر، امید،و.... بهره زیاد برده شده است.

باورها در رفتار اشخاص نقش اساسی دارند. باور داشتن یا نداشتن به مرگ. تقدیر، سرنوشت، اتفاق و دیگر عناصری که وجوه باورمندی انسان را نسبت به پدیده‌ها تشکیل می‌دهد. آنچه در نمایش جذاب است این است که این انگاره‌های درونی و ذهنی، چنان ظریف در دیالوگ‌ها و نقش‌ها جای گرفته است که باعث می‌شود، در طول نمایش تماشاگر خود را جای اشخاص و موقعیت حسی شخصیت‌ها در مواجه با مرگ بگذارد.

پدر، مادر، خواهر،داماد، دوست،همه اشخاص را در موقعیت‌ و وضعیت خاص خود می‌شود درک کرد و درباره زندگی به آنها حق داد. می‌شود به جای همه آنها گریست و خندید. می‌شود فهمید چرا کم آورده‌اند. چرا دچار ترس، تردید، غم‌شدید، رخوت، کسالت، سکوت و تنهایی و نفرت شده‌اند.

در این موقعیت بحرانی حتی تلاش‌های داماد عاشق و تلاش روانشناس را با اتکا بر عقل و عشق برای عبور از این بحران می‌شود درک کرد.

نمایش "چه کسی سهراب را کشت؟" در پی این است که بگوید ، انسان در ستیز با مرگ باید خودش بخواهد که زندگی‌اش را تغییر دهد و در اصل، خودش مهم‌ترین عاملی است که می تواند به خودش کمک کند. حتی عشق هم در جایی کم می‌آورد. نمایش در اصل از کشته شدن عاطفه‌ها می‌گوید که عقبه تمام این تنهایی‌ها، این است که اگر رابطه و همدلی بین آدم‌ها کمرنگ بشود عواقب بدی دارد. برای همین مکاشفه نمایش آنجا است که می‌فهمیم آرش به عنوان پسر خانواده در دفترچه‌اش نوشته دوست دارد بمیرد. گویی روح او، زودتر مرده و جسم او، بعد از بین رفته است.

این نگاه یعنی واقعیت روح انسان است که مهم است مرده باشد یا زنده!.... اما در موقعیت نمایشی اثر شاهد هستیم که مادر کمتر حرف می‌زند گویی او بعد از مرگ فرزندش مرده متحرکی بیش نیست و پدر هم شبیه روحی سرگردان می‌ماند که در برزخ است.

در نمایش "چه کسی سهراب را کشت؟" حتی اشیاء هم در صحنه، با معنا و نشانه دراماتیک کاربرد دارد. سنگ‌های کوچک تزئینی درون قوطی، درخت‌های چنار، نیمکت،کلاه‌ایمنی موتورسیکلت، گلدان شمعدانی با گل‌های سرخ، کاموای قرمز رنگ، آب‌پاش، پارچه‌های سفید، آلبوم‌عکس، دانه پاشیدن برای کبوتر، عروسک و بارش باران ....و هر آنچه هست و با تغییر صحنه می‌آید و می‌رود و در نمایش با تاکید و توجه زیاد ‌کاربرد دارد و فقط برای تزیین صحنه استفاده نشده است.

حتی سکوت در بازی‌ها و در فواصل صحنه‌ها که همراه با تاریکی است، موجب تفکر تماشاچی می‌شود و این مکث‌ها و سکوت‌ها، گاه موحب موقعیتی می‌شود که بین داماد خانواده و مادر، خنده را ایجاد می‌کند و در اصل، خنده تماشاگران از بازی یا دیالوگ‌های پسر جوان نیست، بلکه از سکوت و شدت غم مادر است که ایجاد حس خنده می‌کند.

خنده‌ای که از سر تمسخر نیست بلکه تماشاگر، وقتی موقعیت آدم‌ها را در چنان وضعیت عزادار و تقارن با عروسی، درک می‌کند، از سر هم‌دردی و تاسف، می‌خندد که واقعاً چه باید کرد؟!....

برای نوشتن یک نمایشنامه خوب ایرانی، لازم نیست حتماً سراغ ایده‌های عجیب و غریب برویم و یا دیالوگ‌هایی بنویسیم که از واژه‌های نثر مسجع استفاده شده باشد و یادر سبک اجرا روی به میزانسن‌ها یا بازی‌ها یا طراحی صحنه‌های اغراق‌آمیز بیاوریم. برای نوشتن متن خوب، باید درد انسان را فهمید و هر چقدر درد را، تنهایی را، نیاز را، عشق را، نفرت را، و تمامی وجوه انسان را بشناسی بهتر می توانی متنی را بنویسی که تماشاگر با لحظه لحظه‌اش زندگی کند.

برای اینکه کارگردانی را خوب انجام دهیم، همین کافی است که درکی خوب از متن داشت و آن را به درستی اجرا کرد و به بازیگران اجازه داد که خودشان باشند و این راحتی را بارها در کارهای گروه تئاتر شایا و نمایش‌های شهرام کرمی دیده‌ام و این راحتی و صداقت در بروز احساس‌های بازی بازیگران در نمایش‌های که شهرام کرمی می‌نویسد و کار می‌کند در اکثر مواقع یافت می‌شود که در چند نمایش اخیر سرآمد آنها را بازی خیره کننده رویا افشار می‌دانم.

در نمایش "چه کسی سهراب را کشت؟" نشانه‌شناسی در صحنه و اشیاء حکم تمثیل‌هایی را دارد که باید بیشتر به آنها فکر کرد. فی‌المثل، رنگ کاموا در دست مادر قرمز است و وقتی او در خشم است، بافتنی شبیه گلوله آتش و لکه خون است. نشانه خشم و خون فرزند.اما در انتهای کار، مادر با صدای باران لبخند میزند و گویی در این دنیا به آرامش رسیده است. به شهودی رسیده که کسی را در مرگ فرزند مقصر نداند. گویی تقدیر را پذیرفته و با امید به زندگی به این دنیا لبخند می‌زند. اما همچنان بافتنی قرمز در دست دارد ولی این بار بافتنی اندازه بزرگ‌تری دارد و دیگرمعنای آتش و خون را ندارد. رنگ قرمز تداعی عشق و امید است. یاداور قلب تپنده. بخشایش‌گر عشق است. این بخشش را می‌توان در آب‌دادن به گلدان‌ها و درخت‌ها،دانه‌دادن به کبوترهای پارک،و شعر نوشتن و شعر خواندن‌ها یافت.

با این دیدگاه نمایش "چه کسی سهراب را کشت؟"را اگر از منظر نشانه و معنا از متن تا اجرا نگاه کنیم درک معنا و تحلیل مضمون و اندیشه اثر بسیار ساده خواهد بود.»

نمایش "چه کسی سهراب را کشت" به نویسندگی و کارگردانی شهرام کرمی هم با بازی بهرام شاه‌محمدلو، رویا افشار، فرید قبادی، سروش طاهری، حسین پورکریمی و آبان حسین‌ آبادی ساعت 19 با مدت زمان 85 دقیقه در سالن قشقایی تئاترشهر به صحنه می‌رود.

در این نمایش شهرام کرمی همانند سایر آثارش خانواده و روابط میان انسان ها را در محوریت کار خود قرار داده است. او این بار نمایشنامه «چه کسی سهراب را کشت؟» را با اقتباس از شاهنامه به نگارش درآورده به بازخوانی معاصر داستان رستم و سهراب پرداخته است.
کیومرث شنبه ای این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
"گروه تئاتر شایا" از حمایت و توجه مخاطبان به عنوان حامی همیشگی گروه های هنری تشکر می‌کند و خوشحال خواهیم شد از نظرات و نقد شما بهرمند باشیم. "گروه تئاتر شایا" با علاقه‌مندی و دقت نظرات شما را دنبال می کند و از اینکه بسیاری از تماشاگران بعد از دیدن نمایش زمانی را برای انعکاس نظر و تحلیل و یا نقد خود به نمایش اختصاص می دهد تشکر می کند.
همیشه منتظر نگاه مشتاق و نظرات سازنده و حمایت شما هستیم.
با سلام
با توجه به ساعت اجرای نمایش و مدت زمان آن، برخی علاقه مندان امکان تماشای این نمایش را از دست میدهند.
در صورت امکان اجراهایی در ساعت زودتر هم داشته باشید.
ممنون
۲۳ مهر ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نقد نمایش چه کسی سهراب را کشت؟
امبد بی نیاز

شاید یک تراژدی نو!

«چه کسی سهراب را کشت؟» نوشته و کار شهرام کرمی، فی‌النفسه اثری پر از بحث است. بخشی از این تکثر بحث از آنجا ناشی می‌شود که ابراز نظرها و دیدگاهای مختلفی درباره «تم محوری» آن مطرح می‌شود! به باور نگارنده این سطور، بسیاری از این نظرها هنوز فکر کانونی نمایش را درک نکرده، یا به اشتباه درک کرده‌اند! این سردرگمی ناشی از سایۀ «پدر» بر کل داستان است.
«چه کسی سهراب را کشت؟» نوشته و کار شهرام کرمی، فی‌النفسه اثری پر از بحث است. بخشی از این تکثر بحث از آنجا ناشی می‌شود که ابراز نظرها و ... دیدن ادامه ›› دیدگاهای مختلفی درباره «تم محوری» آن مطرح می‌شود! به باور نگارنده این سطور، بسیاری از این نظرها هنوز فکر کانونی نمایش را درک نکرده، یا به اشتباه درک کرده‌اند! این سردرگمی ناشی از سایۀ «پدر» بر کل داستان است.
اما به راستی پدری که در دل داستان، یک‌ تنه بار درگیری و کشمکش را به دوش کشیده و با ویرانی روحی خودش، دیگران و حتی دکتر روانشناس را هم تحت تأثیر قرار می‌دهد، چگونه ماهیتی دارد؟ آیا او مثل رستم شاهنامه است؟
جواب دادن به این پرسش همراه با تردید است! زیرا پدری که در شاهنامه هست، بیشتر جنبه‌های تراژدی فکری- فلسفی مفهوم پدر را دربرمی‌گیرد؛ پدری که در داستان «چه کسی سهراب را کشت؟» وجود دارد، بیشتر به جنبه‌های فردی، اتفاق، حادثه، تجربه شخصی، یا تأثیرات ناخودآگاه بر رفتار آینده، وابسته است.
برای واکاوی بحث ناچاریم به نمونه‌هایی از مفهوم گسترده تراژدی فلسفی پدر در ادبیات و درام اشاره کنیم. قبل از پرداختن به آنها بد نیست که در یکی، دو خط، پدر نمایشنامه «چه کسی سهراب را کشت؟» را بهتر بشناسیم.
او (هوشنگ) در اثر اتفاقی مثل سایر اتفاقات و سوانح اتومبیل، یک نفر را با ماشین خود زیر می‌گیرد، آن یک نفر، کسی جز آرش (پسر خودش) نیست!
اما آیا هوشنگ هم مثل پدران رمان یا درام‌های طول تاریخ جنبه‌ای فلسفی دارد؟ قبل از اینکه به چنین سوالی پاسخ قطعی بدهیم، به نمونه‌های مختلف نیم نگاهی بیندازیم:
1- رستم در شاهنامه فردوسی از اینکه سهراب پسرش است، خبر ندارد. او در کشتی گرفتن مغلوب پهلوان جوان می‌شود، اما حقه کوچکی می‌زند؛ تا پهلوان جوان شانس دومی برای زورآزمایی به او بدهد. دوباره کشتی می‌گیرند و اینبار که سهراب نقشِ بر زمین می‌شود، رستم بی‌معطلی خنجر می‌کشد و سینه او را می‌شکافد. لحظاتی بعد متوجه می‌شود که سهراب کسی جز پسر خودش نیست! قطعاً این حادثه، عذابی ابدی برای رستم خواهد بود! اما عذاب دردناکتر آنجائیست که او پسرش را با نیرنگ از پا درآورده بود. شاید در ماجرای مرگ سهراب بتوان مسئله «نشناختن» را توجیه کرد. اما مسئله نیرنگ (حتی برای یک پهلوان ناشناس) به راحتی قابل توجیه نیست!
2- فئودور پاولوویچ کارامازوف، پدر برادران کارامازوف (دیمیتری، ایوان، آلیوشا) مردی شصت و چند ساله است. حدود 100 هزار روبل پول و خانه و املاک دارد. دیمیتیری (میتیا) از زن اول و دو نفر بعدی از زن دومش هستند. دیمیتری (میتیا) مقداری پول از میراث مادر مرحومه‌اش نزد پدرش داشته است. اما فئودور پاولوویچ، هر بار به بهانه‌های مختلف طفره می‌رود و می‌گوید که این پول را در قالب کمک هزینه زندگی و قرض‌های متوالی در ادوار کودکی و نوجوانی میتیا، برگردانده است!
از سوی دیگر میتیا عاشق گروشنکا است و علیرغم شخصیت اغواگر وی، میتیا از آن دست کله شق‌هایی است که با او ازدوج کند! این ور فئودور پاولوویچ نیز در پی به دست آوردن گروشنکا است. او در یکی از دیالوگ‌هایش خطاب به پسر سومش آلکسی (آلیوشا) می‌گوید که تا 85 سالگی عمر خواهد کرد و برای ازدواج با زنان جوان هم تنها راه چاره، پول است!
میتیا پدرش را به قتل تهدید می‌کند و دست آخر فئودور پاولوویچ در یکی از صفحات این رمانِ حدوداً هزار و ششصد صفحه‌ای، شبی سرد به شدیدترین وضع ممکن به قتل می‌رسد. البته قاتل او، پسرش دیمیتری (میتیا) نیست؛ بلکه نوکرش (اسمردیاکف) است!
اگر از روایت بحث و نتیجه‌گیری‌ها جلو نیفتیم؛ به یک برداشت اشتباه در رابطه با فئودور پاولوویچِ رمان برادران کارامازوف اشاره کنیم که ناشی از همان درگیری تم با مباحث فکری، فلسفی و حتی تاریخی و جامعه‌شناختی است. برخی از منتقدان روس فئودور پاولوویچ را نماد تزار دانسته‌اند. این ابلهانه‌ترین برداشت درباره یکی از اَبَر قهرمانان رمان برادران کارامازوف است. اگر این طوری است که باید به فئودور داستایفسکی به عنوان بزرگترین رمان‌نویس طول تاریخ، شک کرد!
3- «بازارف» در رمان «پدران و پسران» نوشته ایوان تورگنیف، دانشجویی پوچ‌گرا است که درگیر ماجرایی عشقی می‌شود و چون در این میانه، سر و کله رقیبی پیدا می‌شود، دوئل سراهش را می‌گیرد. او در این دوئل تیری به پای پاول (رقیب) شلیک می‌کند و از مهلکه می‌گریزد و برای همیشه معشوق و مِلک اربابی وی را ترک می‌کند. بازارف پیش پدر پزشکش برمی‌گردد و دستیار او می‌شود. اما بعد از مدتی به دلیل ابتلا به بیماری سفلیس می‌میرد. آنچنانکه از اسکلت رمان پیداست، فقط سایه پدر در ماجراها حس می‌شود و در واقع این رمان بیشتر داستان پسران است تا پدران!
4- اما کاپیتان آلوینگ در نمایشنامه «اشباح» هنریک ایبسن مسبب همه بدبختی‌های بعد از خود است. مردی بی‌آبرو و بی‌قید و بند که وقتی هم می‌میرد، تازه بدبختی‌های پس از او آغاز می‌شود. چون آلوینگ سفلیس داشته، این بیماری به پسرش هم منتقل شده است. از این ور، پسر هم چون روحیاتش از همان پدر به ارث رسیده، بی‌آبرویی دیگری به بار می‌آورد و دست آخر چاره‌ای جز مرگ نمی‌بیند. از آن ور، مادر هم که ثروت همسرش را به خیریه‌ای برای بینوایان تبدیل کرده است، شبی با اتفاق سهمناکی روبه رو می‌شود. «خیریه آلوینگ» که برای به دست آوردن آبروی بر باد رفته، یا بخشش گناهان کاپیتان بدنام ساخته شده، در آتش می‌سوزد و دود می‌شود.
لاجوس اگری درباره این نمایشنامه می‌گوید؛ ایبسن فکر محوری این داستان را علیرغم تمام ریزه‌کاریها و تار و پود درهم تنیده‌اش بر اساس جمله‌ای از تورات نوشته است: «گناه پدران بر گردن پسران است!»
5- شیرزاد حسن در رمان «حصار و سگهای پدرم» توصیف پدری سهمناک را دارد. سرانجام پسرش با تحریک دیگران پدر را از میان برمی‌دارد. اما به قول معروف «تابو» می‌شود و همان افراد تحریک‌کننده او را در انزوا و نابودی قرار می‌دهند.
6- نمونه‌های دیگری هم در تاریخ ادبیات و درام جهان هست که اگر حضور پدر در داستان وجود دارد، بی‌شک دربرگیرنده همان چالش‌های فلسفی است. از «تاراس بولبا»ی پیر در رمانی به همین نام از نیکلای واسیلویچ گوگول تا «پاییز پدرسالار» گابریل گارسیا مارکز! حتی پیش‌تر از همه این آثار، مرگ لایوس به دست پسرش شاهزاده ادیپ در نمایشنامه سوفوکل آمده که عجیب و غریب‌ترین اثر درام‌نویسی غربی‌ها و دقیقاً متضاد با شاهکار فردوسی (شاهنامه) است.
7- «چه کسی سهراب را کشت؟» چقدر به این آثار شباهت دارد؟ به گمانم حالا بعد از این چند مثال شهیر می‌توان به راحتی واژگان «هیچ شباهتی» را به کار برد! این اثر از لحاظ فکر کانونی حتی چندان شباهتی هم با شاهنامه فردوسی ندارد! به زبانی ساده از خودمان بپرسیم که هوشنگ به رستم شبیه است؟ به فئودور پائولویچ یا کاپیتان آلوینگ چطور؟ یا این لایوس بیچاره در تراژدی اُدیپ؟
«چه کسی سهراب را کشت؟» شاید یک «تراژدی نو» است و هوشنگ (فرید قبادی) مردی عادی و کارمندوار ازطبقات معمولی جامعه است. حتی شاید شاهنامه خواندنش دلیل بر خاص بودن او نیست. زیرا شاهنامه خوانی (حداقل در میان نسل قدیمی‌تر) یکی از رسوم اجتماعی است.
البته یک نکته در بحث شاهنامه خواندن او بسیار کلیدی و رمزگشا است. درست در جایی که همسرش ناهید (رویا افشار) اسم شاهنامه را می‌شنود، بی‌درنگ می‌پرسد؛ راستی چه کسی سهراب را کشت؟ شاید همین نکته اغلبِ اذهان را به حاشیه برده است. همچنین بیشترین تأثیری که نمایشنامه از شاهنامه حکیم توس گرفته، همین دیالوگ است! در حالیکه مورد یاد شده یک تکنیک نوشتاری است که در آثار رئالیسم جدید و بیشتر در کار نویسندگان مینی‌مالیسم مثل ریموند کارور، دیده می‌شود! «وقتی از عشق حرف می‌زنیم، از چه چیزی حرف می‌زنیم؟
کارور همین دیالوگ یکی از شخصیت‌های خود را نه تنها عنوان داستان، بلکه سازه اصلی داستانش قرار می‌دهد. برخی از نویسندگان خودمان از جمله مصطفی مستور، مرتضی کربلایی‌لو و... هم از این تکنیک استفاده کرده‌اند. بحث دیگری که در رابطه با تم پدر هست، به چند و چون کیفیت اجرایی برمی‌گردد. محوریت «حضوری» هوشنگ در صحنه‌ها و لحظه‌های نمایش به شدت سایه‌افکن است و این پرداخت درست شخصیتی در بازی بسیار زیبای فرید قبادی به خوبی نمایان است.
8- با تفاسیر بالا «چه کسی سهراب را کشت؟» از لحاظ مدل مضمونی اتفاقی در رابطه با پدر است و اتفاقاً همان «اتفاق» مفهومی محوری‌تر از پدر دارد! شالوده ذهنی پدر را به طور کلی درهم می‌ریزد و زندگی همه را از مدار اصلی خارج می‌کند. تأثیر همین اتفاق نویسنده و کارگردان نمایش را به طراحی یک پلی فونی (چند صدایی) واداشته که در شکل اجرایی مثل ستونهای اصلی نمایش عمل می‌کند. این تکنیک اگرچه ریتم را کند می‌کند، اما از طرف دیگر، مخاطب را وامی‌دارد که هر شخصیت داستانی را جدی بگیرد و با دقت به حرفها و برش‌های بیانی خودآگاه و ناخودآگاه ذهنش گوش بدهد. هر صحنه یکی از بازیگران برشی از ذهن و زندگی خود را بازگو می‌کنند. این تکنیک از همان ابتدای نمایش و با حضور ناهید مادر خانواده (رویا افشار) مثل یک سنت نوشتاری و اجرایی زیربنای نمایش قرار می‌گیرد و تا پایان هم ادامه می‌یابد. روایتی از ذهن و زندگی در بستری از «لامکان»!
این «لامکان» یکی از نقاط قوت نمایش است. واژه لامکان از آنجا در این نوشتار استفاده می‌شود که در طراحی صحنه عنصر دیداری مشخصی مبنی بر تجسم خانه، حیاط، شهر و... وجود ندارد. چند مقوا برای بسته‌بندی وسایل و اسباب‌کشی از خانه قدیمی به خانه جدید هست که تا پایان نمایش به قوۀ خود باقی می‌مانند؛ به اضافه نیمکتی که قطعاً برای ساختِ فضای بیرون از خانه در ذهن مخاطب است.
این طراحی نشان می‌دهد که همه چیز «تصور» است! هوشنگ با تصورش حس می‌کند که می‌تواند در خانه قدیمی زندگی کند. چون آرش را برایش تداعی می‌کند. ناهید با تصورش به این نتیجه می‌رسد که باید خانه قدیمی را ترک کرد. چون خاطرات آن خانه، زندگی زمان حالِ او، هوشنگ (همسر) و آرزو (دخترشان) را مختل کرده است!
همین عنصر تصور هم دست آخر هوشنگ را از عذاب الیم وجدان می‌رهاند. شاید او تصور می‌کند که با وجود این همه عذاب و کشمکش، فقط تصور کرده که آرش را کشته است. البته یک عامل بیرونی یعنی مرد پارک‌نشین (سروش طاهری) در تقویت این تصور، نقش قطعی دارد. چون پسر آن مرد هم مرده است. اما خود پدر به عَمد در مرگش دخالت داشته است!
بحث این مرد پارک‌نشین (مردی که در حین دانه دادن به کبوتران او را می‌بینیم) در انتهای این نوشتار، چهره سروش طاهری را تداعی می‌کند. بازیگری که انگار یک طنز فطری و «نئوچخوفی» را در پرداخت نقش خود مد نظر داشته است. بازی کوتاه و کیفی او واقعاً جای تحسین دارد. اغلب بازی‌های این نمایش موفق و جاندار است.
فرید قبادی چنان در عمق درام غرق شده که انگار شخصیت هوشنگِ او، برای ما واقعی است. بهرام شاه ‌محمدلو توانایی خاصی در طنز کاریکاتوری یا در اصطلاح تارانتینویی آن «طنز صنعتی» از خود نشان می‌دهد. شاید این شکلِ طنز در بازی ساموئل جکسون در «هشت نفرت انگیز» آخرین ساخته تارانتینو به اوج و آخرین حدود پختگی می‌رسد. نوعی از طنز که خود بازیگر به عمد این شیوه را بازی می‌کند و ما به عنوان تماشاگر به خوبی می‌دانیم که بازیگر، عمدی این حرکات را انجام می‌دهد؛ یا کلمات را اینطور تلفظ می‌کند!
در حالی که بازی بازیگر جوان نقش سیامک (حسین پور کریمی) با دستمایه‌های زبان محاوره، زبان روز و طنز معمول در ادبیات گفتاری سطح جامعه همراه است. این بازیگر جوان یک تنه در بسیاری از صحنه‌ها، توانایی بیانی و بازیگری‌اش را نشان می‌دهد و تماشاگران را به واکنش و خنده‌های ممتد و متوالی وامی‌دارد. بازیگر نقش مقابل او (آبان حسین‌آبادی) هم که در داستان نمایش نامزد سیامک و دختر هوشنگ و ناهید است، بازی حسی و قابل قبولی ارائه می‌دهد.
و خانم رویا افشار بازیگر باسابقه تئاتر در پیچ و خم‌های درام با دو شیوه بازی حسی و تکنیکی تصویر ناهید مادر خانواده را در ذهن مخاطب به شکلی جاافتاده و باورپذیر می‌سازد.
«چه کسی سهراب را کشت؟» مثل خیلی از آثار شهرام کرمی دستمایه‌های قوی روانشناسی دارد و با اینکه یک درام اجتماعی، روانشناسی و خانوادگی است، اما تعریفی قائم به ذات خودش دارد. یعنی بیشتر از آنکه بیرون از اتمسفر نمایش و با تکیه بر بدیل‌های اجتماعی یا فکری و فلسفی تعریف شود، در خود اثر داستانی و بر اساس معیار ذهن و افکار شخصیت‌های نمایش تعریف می‌شود. متعاقباً در خود داستان هم عمق پیدا می‌کند و با اتکا به درگیری‌های ذهنی همان افراد، در همان بافت حسی، روحی و روانی و شاعرانه، بسط و گسترش می‌یابد و جهان خود را تعریف می‌کند.

کیومرث شنبه ای و daryakhazar این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نقد نمایش چه کسی سهراب را کشت؟
زهره شفیعی

" چه کسی سهراب را کشت؟" عنوانی برای یک قصه، که تنها در حدِ یک ویترینِ نمایشی باقی می‌ماند؛ چرا که در نحوه‌ی کشته‌شدنِ سهراب به دستِ رستم تا کشته‌شدنِ آرش توسطِ جمشیدِ قصه‌ی ما، فرسنگ‌ها فاصله‌ است. هسته‌ی اصلیِ درام، بسیار قدرتمند، اثرگذار، کمتر کارشده، (لااقل از زاویه‌ای که شهرام کرمی به آن پرداخته) و دارای جهانی کامل به نظر می‌رسد. پرداختن به دغدغه‌هایی که برای اکثریت رنگ باخته و حائزِ اهمیت نیست از چشمانِ شهرام کرمی پنهان نمی‌ماند و با زاویه‌دیدی متفاوت به آنها می‌پردازد. وی که نگاهی رفتارشناسانه و روانکاوانه به ارتباطِ میانِ افرادِ خانواده دارد در این نمایش، خانواد‌ه‌ای رو به زوال، پدری بی‌اراده و مادری مستبد را به ما معرفی می‌کند که بنیان و اساسِ درامش را بر این سه رکن نهاده و سعی دارد چرخِ اثرش بر روابطِ احساسیِ حاکم بر آنها بچرخد. زنی از درون، گلوله‌ی آتش است، همسرش را قاتل می‌داند ولی نمی‌خواهد آنرا بروز دهد. نمی‌خواهد همسرش بداند ولی حقیقتن گناهِ مرد را نابخشودنی می‌پندارد. همسرش، عشق و شریکِ زندگی‌اش، و کسی که قرار است سالیانِ سال با او، عمر بگذراند، قاتلِ فرزندش است؛ پس نه می‌تواند چیزی بگوید و نه می‌تواند چیزی نگوید. لکنتِ زبانِ زن، فریادی فروخفته ‌است که باید سَر می‌داد. مرد در نظرش دیوی از اشتباه و خطا و گناه است اما خودش را عاری از هرگونه خطا ومبرّا از هر اشتباهی می‌داند. درسوگِ پسری مُرده، دخترِ زنده‌ی خود را نمی‌بیند و نمی‌داند که همین ندیدن‌ها پسرش را از او گرفت. بازیِ بی‌نظیرِ رویا افشاریِ ... دیدن ادامه ›› دوست‌داشتنی این بیت را از سرِ من گذراند:

جایی که تیغِ عصیان، بر آدمِ صفی زد
مارا چگونه زیبَد، دعویِ بی‌گناهی

حقیقتن که همه‌ی ما اینگونه‌ایم. ‌زن نمی‌خواهد بپذیرد که در همراهیِ فرزند در بحران‌ها، کم‌کاری کرده و گناهکار است. زن،گناهانش را به خودش فراموشانده ‌است. با خطایی، می‌خواهد خطاهای دیگر را بپوشاند. نسیانِ عمدی. نمی‌خواهد اعتراف کند و بپذیرد که خطا کرده حتا نزدِ خودش... خودخواهیِ زن، اقتضا می‌کند که هر آن ظلمی که در حقِ فرزندش در طولِ سالیان مرتکب شده را، خودخواسته، فراموش کند.
شکافِ عمیقِ میانِ فرزند و والدین، ناامیدیِ شدیدِ پسر، نبودِ میلِ به زندگی در او وتمایلِ به خودکشی، بهایِ سنگینی است که خانواده متقبّل می‌شود و پدر پس از خواندنِ دفترِخاطراتِ پسر به یکباره، پس از بیست واَندی سال با فرزندِ ناشناخته‌ای مواجه می‌شود که حکومتِ جلّادانه‌ی مادر در خانه، یکی از دلایلِ رضایتِ او به مرگِ خودخواسته‌ایست که کم از خودکشی ندارد. پدر، حال که می‌بیند می‌تواند نیمی از سنگینیِ بارِ روی دوشش را بر شانه‌ی همسر بگذارد کمی آرام می‌گیرد و از بارِ گناهانش کم می‌کند و به زندگیِ عادی برمی‌گردد.
زن نیز که تا آنروز نمی‌توانسته مرد را ببخشد حال که خود را نیز در مرگِ فرزند سهیم می‌داند، به نوعی کوتاه می‌آید و با مسئله‌ی مرگِ پسرش کنار می‌آید.
گره‌ی اصلیِ درام، توسطِ شیئی بی‌جان اما بسیار پُرجان باز می‌شود و این اتفاق یکی از نقاطِ قوّتِ نمایشنامه است. دفترِ خاطراتی پیدا می‌شود و پرده از رازی برمی‌دارَد. به مخاطب نهیب می‌زند که فرزندان مایملکِ صددرصد تحتِ انحصارِ والدین نیستند. انسان‌هایی هستند مستقل، با بحران‌هایی روبرو؛ و بی هدف بودن، کمتر نشانه‌ی این نسلِ رو به اضمحلال است. والدین باید با آنها رفاقت کنند. رفاقتی شش دانگ و بی هیچ انحصارطلبی. رفاقتی از جنسِ خودِ خودِ آنها.
دونکته را به عنوانِ پیشنهاد، وظیفه می‌دانم متذکّر شوم. اول اینکه: شوخی‌ها، اکت‌ها و خنده‌گرفتن‌های شخصیتِ سیامک در این کار را اصلن نپذیرفتم و آنرا کلاژی نچسبُ نازیبا تلقّی کردم که البته این کوتاهی و نقصان، به هیچ عنوان، از ارزشمندیِ اثر نمی‌کاهد.
و دیگر اینکه: درونیاتِ کاراکترها به تنهایی، دلنشین و تفکربرانگیز بود ولی به یک کلِّ منسجم منتهی نمی‌شد و ارتباطی مستمر با مخاطب برقرار نمی‌کرد؛ در چندین صحنه‌، مخاطب کاملن واردِ داستان می‌شد و در صحنه‌هایی، با بی رحمیِ تمام، به بیرون پرت می‌شد. ریتمِ بسیار کند، یکدست نبودنِ بازی‌ها، سکوت‌هایِ بیش‌از حد طولانی و کسالت‌بار، انتخابِ نامناسبِ یک یا دو کاراکتر را نیز از کم‌و کسری‌های کار برمی‌شِمارم که تمامِ اینها کنارِ هم، از قوّتِ ایده، ادبیاتِ روشن و امیدبخشِ شهرام کرمی و عاطفه‌ی عمیقِ حاکم بر پایان بندیِ اثرش، چیزی نمی‌کاهد. جا دارد به ایشان و تیمِ خوب و حرفه‎ای‌اشان خدا قوّت بگوییم و منتظرِ اثرِ بعدی ایشان باشیم
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نقد احسان زیورعالم بر نمایش
چه کسی سهراب را کشت؟
استعاره‌های دراماتیک

«چه کسی سهراب را کشت؟». این پرسش می‌تواند ذهن تمام کسانی را درگیر کند که حداقل یک بار داستان مرگ سهراب به دست پدر را خوانده یا حتی به دقت گوش فراداده‌اند. در داستانی که پدر به خیال زیرکی و رندی خویش دست به کشتن پسر خویش می‌زند و البته در این مسیر شخصیت‌های شرورِ آگاه از گفتن رابطه آن دو خودداری می‌کنند. قاتل در نهایت چه کسی است؟ آیا رستم که ضربت نهایی را بر فرزندش وارد می‌کند قاتل است یا آنان که آگاه بودند و دم نزدند؟ یا حتی کیکاووسی که نوش‌دارو را پس از مرگ سهراب می‌رساند؟
با نگاهی به جهان اساطیری از جنس رستم و سهراب می‌توان دریافت که «فرزندکشی» موضوعی است که همواره حول شخصیت‌های اساطیری شکل گرفته و جوامع مختلف بشری را درگیر خود کرده است. با مدرن شدن جوامع، این موضوع آرکی‌تایپی برای اندیشه‌ورزی در باب جامعه شد.
در چمیم شرایطی شهرام کرمی در مقام یک پدر هنرمند ... دیدن ادامه ›› در دو اثر نمایشی متوالی رابطه پدر و فرزند را از دو زاویه مورد بررسی قرار داده است. او سال گذشته در نمایش «خروس می‌خواند» به نقش پدر به عنوان حاکم بر خانه پرداخت تا نشان دهد ترک منزل از جانب پدر منجر به چه می‌شود. جهان «خروس می‌خواند» در نهایت با سکوت سنگین پدر و رفتن قابل‌حدس نهایی او پایان می پذیرد.
اما در «چه کسی سهراب را کشت؟» وضعیت دگرگون می‌شود. این بار نقش محذوف را پسر بازی می‌کند و عامل حذف پدر است. پدر در یک سانحه غیرعمد، پسر خود را با خودرو زیر می‌گیرد. پدر در این اندیشه به سر می‌برد که قاتل فرزند خویش است و نمی‌تواند از نظر روانی آن را هضم کند. او در مکاشفه‌اش که در یک سفر – از خانه‌ای به خانه‌ای دیگر رخ می‌دهد – به شباهت ماجرا با روایت شاهنامه پی می‌برد و در این بین با پیرمرد قاضی‌پیشه‌ای مواجه می‌شود که بر حسب وظیفه، حکم بر قتل پسر خویش داده است. مرد همچنین تحت درمان متد روانپزشکی خاصی قرار می‌گیرد که او را هدایت می کند تا درک بهتری از ماجرا داشته باشد.
به واقع شهرام کرمی مفهوم فرزندکشی را از جهان اسطوره به جهان واقعیت منتقل کرده است. اگر در اسطوره فرزندکشی توسط قهرمان اسطوره‌ای یک سلوک یا خوانی به سوی جاودانگی است، کرمی آن را به امری روانی بدل می‌کند. وجوه انسانی بیشتری پیدا می‌کند و شما را تا آستانه همذات‌پنداری پیش می‌برد. مهمی که با داستان رستم و سهراب رخ نمی‌دهد.
حال کرمی برای رسیدن به جهان خود و مرزبندی میان ادبیات فردوسی و خویش از استعاره بهره می‌برد. همانطور که بهره بردن از تضمین و تلمیح خود از وجوه استعاری یک متن است. کرمی برای رسیدن به این جهان استعاری از یک دکور ویژه بهره می‌برد. چند درخت در یک فضای سفید و یک نیمکت در پس‌زمینه. اگر شماره درخت‌ها را با دقت در نظر بگیریم متوجه خواهیم شدن که تعدادشان برابر با تعداد شخصیت‌ها حاضر در نمایش است. دو درخت در سمت چپ از دیگر درختان جدا افتاده‌اند. این دو درخت از هم فاصله دارند. یکی در انتهای صحنه و دیگری در جلوی صحنه. درخت‌ها استعاره از پدر و فرزند کشته شده است که میانشان فاصله افتاده است. دیگر درخت‌ها مجتمع، کنار یکدیگر نظاره‌گر دو درخت آن سوی صحنه هستند. آنان شخصیت‌هایی چون مادر، دختر یا روانپزشک را تداعی می‌کنند.
کلیت دکور و جهان بصری مجازی از جهان ذهنی پدر است. بخش کوچکی از جهانی بزرگ که او بدان می‌اندیشد و دیگر شخصیت‌ها در مونولوگ‌هایشان بدان اشاره می‌کنند. این استعاره و مجازها از همان ابتدا در تمام شخصیت‌ها رسوخ می‌کند. مادر در همان ابتدا جعبه تیله‌های آرش را بازمی‌کند. تیله‌ها از دست او فرومی‌ریزند. در اینجا همه چیز همان ریختن و غلتیدن است؛ اما این اتفاق بار دیگر رخ می‌دهد. این بار مادر در حالی که نشسته و غمگین روبه‌رو را نظاره می‌کند، تیله‌ها از دامانش فرومی‌ریزند و این در حالی است که پدر درباره فرزند سخن می‌گوید. تیله‌ها و ریختنش استعاره از یائسگی و عدم‌باروری است. این مهم با درک درست کرمی از تکرار شکل می‌گیرد، تکراری که می‌تواند در سومین گام منجر به نقیض خود شود. پدر تیله‌ها را جمع می‌کند و به مادر می‌دهد. این بار در یک کنش متضاد، مفهوم باروری تداعی می‌شود، بدون آنکه هنرمند حرفی از این واژه بزند.
پدر قاضی که از دستور اعدام پسرش می‌گوید و دانه‌های کاغذی براق در آسمان می‌پراکند، پسر عاشق‌مسلکی که خطر از دست دادن معشوق را حس می‌کند و اشعاری می‌گوید که نامی از دختر در آن نیست؛ ولی می‌گوید هست، نیمکتی که تنها و تنها دختر و پسر عاشق روی آن می‌نشینند و پدری که به یک آگاهی نسبی از مفهوم فرزندکشی شاهنامه‌ای دست یافته است، بافتنی بی‌پایان مادر که به مرثیه‌های اساطیر یونانی می‌ماند، همه و همه استعاره‌های حاکم بر نمایش «چه کسی سهراب را کشت؟» است.
استفاده از استعاره در نمایش به علاقه شهرام کرمی به شعر بازمی‌گردد. او شاید در آهنگ و وزن شاعری نکند؛ اما در روایت با شاعرانگی پیش می‌رود. جهان آثار او قرار است از لطافتی بهره برند که شعر مخمل‌وار بر بستر خویش می‌کشد. در این بستر مرگ یک فرزند نه دردناک که شاعرانه می‌شود. پدر نه یک متهم که بسان شاعری است پریشان در پی کشف حقیقت و او حقیقت را در زندگی می‌یابد. پیشتر نیز گفتیم او زندگی را با جمع کردن تیله‌ها و پذیرش ازدواج دخترش عملی می‌کند.
پس می‌توان گفت نمایش «چه کسی سهراب را کشت؟» نمایشی است در ستایش زندگی، زندگی پرفرازونشیبی که هر آن ذهن شما را با مقولاتش درگیر می‌کند؛ اما در انتها این زندگی است که شما را می‌خواند.

پرنیا ف و مینا این را خواندند
me، کیومرث شنبه ای، daryakhazar، محمد شاملو و مینا این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نقد مهدی نصیری بر نمایش "چه کسی سهراب را کشت؟"
دنیای عبور قهرمان از سوگواری
مهدی نصیری عضو کانون منتقدین ایران

نمایش «چه کسی سهراب را کشت؟» دنیای قهرمان از سوگواری و غلیان عواطف به دنیایی واقعی تر است.
نمایش های شهرام کرمی خیلی شبیه به هم هستند. خانواده، اجتماع و عواطف و احساسات انسانی بسترهای اصلی هستند که روایت دراماتیک نمایش های شهرام کرمی بر آن ها استوار است. احساسات و عواطف روایت می شوند. عمق پیدا می کنند و تاثیر می گذارند و هر چه دامنه ارتباط و ژرفنای احساس عمیق تر باشد، چالش های درونی هم عمق بیشتری پیدا می‌کنند و کنش دراماتیک کیفیت مطلوب‌تری پیدا می‌کند. اشخاص نمایش "چه کسی سهراب را کشت؟" بعد از یک حادثه چنین جایگاهی در داستان پیدا می‌کنند و عواطف و احساسات آن‌ها به واسطه سوگواری‌شان در از دست دادن یکی از اعضای خانواده بروز پیدا می‌کند و همین عواطف انسانی هم هستند که روابط را دیگرگونه و جنس ارتباط میان آدم‌های داستان را نمایشی کرده‌اند. اما برای آغاز بحران و طرح مسئله جهان را باید بر اساس جایگاه یکی از این ... دیدن ادامه ›› آدم‌ها به روایت گذاشت. پدر که به اشتباه و ناخواسته با پسرش تصادف کرده و باعث مرگ او شده است. به دلیل ارتکاب عمل و شوکی که بیشتر بیرونی می شود یک راس این بحران است و مادر سوگوار که به گونه‌ای دیگر شوکه شده و با حذف همه نشانه‌های حضور پسرش قصد دارد بر رنج از دست دادن فرزند غلبه کند و خانواده را نیز مجبور به پذیرش این تغییرات کرده و راس دیگر بحران پیش آمده است. شهرام کرمی یک را به عنوان فاعل داستانش انتخاب کرده است؟ کدام یک بیشتر تصمیم گیرنده هستند. پدر که حتی نمی تواند از خانه خارج شود؟ یا مادر که خانه را عوض می کند و اجازه ازدواج و رفتن را به دخترش نمی دهد؟ کدام یک از این دو می توانند جهان عواطف و احساسات سوگوار داستان را بهتر به نمایش بگذارند؟
در ابتدای نمایش به نظر می‌رسد که پدر به عنوان بر هم زننده شرایط موجود و بعد از حادثه ناخواسته در این گستره بیشتر نقش داشته باشد. شاید در ابتدا به نظر برسد که دنیای داستان، دنیای محاکمه و خود‌داوری مرد باشد. در خود فرو رفتن، ترس از خروج از خانه، هراس از قضاوت شدن به واسطه مرگ فرزند، مراجعه به پزشک و... این اجازه را می‌دهد تا شخصیت پدر اهمیت و کیفیت مطلوب‌تری برای قرار گرفتن در مرکز مسئله داستان را داشته باشد. اما هر چه از زمان داستان می گذرد، حضور سنگین و تعیین کننده مادر بر دنیای داستان بیشتر و بیشتر احساس می شود. او تبدیل به فرد تصمیم گیرنده می‌شود. جایگاه شخصیت او به عنوان مادر داغدار ارزش و اهمیت بیشتری پیدا می‌کند. همین ویژگی به یک کاستی کوچک در درام شهرام کرمی تبدیل می شود، هرچند که نویسنده به عنوان درام نویس به موقع بر آن تسلط یافته است با وجود همه این ها قهرمان داستان پیداست. اوست که بر بحران درونی‌اش پیروز می‌شود و به همسر و دخترش هم برای خروج از این مسئله و پایان دادن به سوگواری عاطفی کمک می‌کند. این اتفاق به روشنی و در مسیر رویدادهای داستان در نمایش "چه کسی سهراب را کشت؟" مورد پرداخت قرار می‌گیرد. جهان نمایش بر اساس عواطف، احساسات، منطق و تردید و قضاوت‌های پدر ترسیم شده است. وجود اوست که از زندان خانه تا رهایی از قضاوت های درونی با رفتن و صحبت کردن و پرسیدن را در سطح ماجراهای داستان به همراه می‌آورد. در واقع اوست که دست به عمل می‌زند. این عمل گرائی کارکرد فاعل را از سوگواری منفعل و تسلیم شده مردی که با گل‌ها صحبت می‌کند به قهرمانی که توانایی جستجو در مسئله و کشف علت‌ها را به دست می آورد، تغییر می‌دهد.
تفاوت او با مادر سوگوار داستان این است که دست به عمل می‌زند و با مسئله روبرو می‌شود. بر خلاف همسرش به دنبال عکس‌های آرش می‌گردد. کلید را پیدا می‌کند. صندوقچه را باز می‌کند. دفترچه خاطرات آرش را می‌خواند و حتی قدرت آن را دارد که خودش را حتی پیش از وقوع حادثه مسئول بداند.
نمایش "چه کسی سهراب را کشت؟" دنیای عبور این قهرمان از سوگواری و غلیان عواطف به دنیایی واقعی تر است. او در این مسیر خودش رادر موقعیتی متفاوت مورد قضاوت قرار می‌دهد و برای خروج از بحران دست به عمل می‌زند. درست بر خلاف مادر سوگوار که تقریبا عقب‌نشینی کرده و به قصد مدیریت کردن بحران پیش‌آمده می‌خواهد خانواده را تحت کنترل بگیرد.
"چه کسی سهراب را کشت" به آدم‌های قصه‌اش اجازه می‌دهد تا به واسطه وقوع این مسئله احساسات و عواطف انسانی‌شان را بیرون بریزند به همین دلیل هم هست که روابط میان آن‌ها تبدیل به روابطی کاملا احساسی و شاعرانه می‌شود. تا جایی که حتی یکی از آن‌ها به دیگری توصیه می‌کند که تبدیل به شعر شوند. رابطه آرزو و سیامک هم نوعی دیگر از رابطه مواجه با بحران است. اینجا هم یکی تسلیم می‌شود و دیگری در اوج بحران دست به عمل می‌زند و تصمیم می‌گیرد. سیامک ناباورانه و در شرایطی که تسلیم شده و می خواهد دنیایش و آرزو را به شعر بدل کند در مقابل تصمیم آرزو قرار می‌گیرد که می‌خواهد واقعی زندگی کند!
زبان در نمایش " چه کسی سهرا ب را کشت؟" مدت زمان زیادی از اجرا زبانی شاعرانه است. چه آنجا که سوگواری و تحریک احساسات روایت می شود و چه آنجا که تصاویر و اشیاء و رنگ‌‌ها از گل شمعدانی و تیله ها و نخ های رنگی و... در صحنه معنا پیدا می‌کنند، دنیای نمایش در فضایی شاعرانه روایت می‌شود.
در نمایش "چه کسی سهراب را کشت؟" همانطور که گفته شد، بیشتر درون آدم‌ها، احساسات و عاطفه آن هاست که روایت می‌شود. پدر که خود را گناهکار می‌داند و از رنجی که به واسطه این تقصیر برخود روا داشته آرام، آرام رهایی پیدا می‌کند. مادر که غم سنگین از دست دادن فرزند او را از خانواده و خودش جدا کرده و در جهانی سنگین از رنج و غم فرو برده است و بالاخره آرزو، دختر خانواده که مادرانه در این سوگواری خانوادگی سهیم است و به خاطر پدر و مادرش حاضر است بخشی از زندگی و آینده خودش را فدا کند و...
همه این کنش‌های درونی در دنیای روابط نمایشی به اجرا در می‌آیند. اما همین دشواری در نمایش "چه کسی سهراب را کشت؟" در روایت، فضا سازی و خلق اتمسفر نمایش را دچار اشکال کرده است. برای همین روانکاوی و جستجو در گذشته توسط شخصیت دکتر روانشناس و داستان از دست دادن مادر و رفتن پدر هم چندان راه به جایی نمی‌برد و حتی دنیای نمایش و حرکت منطقی روایت را برای لحظاتی از مسیر خارج کرده است!
نمایش "چه کسی سهراب را کشت؟" آنقدر که در دنیای آدم‌هایش وارد می‌شود، نمی تواند به روح و احساس مخاطب تاثیر بگذارد. ارتباط برای لحظاتی و در صحنه‌هایی به خوبی ایجاد می‌شود اما آنچه بیشتر از این لحظات مهم است یک رابطه احساسی مستمر و پیوسته متعلق به یک جهان انسانی است که دیده می‌شود. اما در تمام لحظات با روح و احساس مخاطب ارتباط برقرار نمی‌کند.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید