در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال روابط عمومی گروه نمایش | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 16:00:46
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
گروه تئاتر شایا مفتخر است با نمایش جدید «اینک انسان» نوشته و کار «حمیدرضا نعیمی» دوباره میزبان شما مخاطبان گرامی خواهد بود. گروه ما به پشتوانه مخاطبان آگاه در سه دهه فعالیت هنری همواره برای تجربه های نو و متفاوت و نگاه حرفه ای اهمیت قائل بوده و در نمایش جدید امیدواریم تجربه موفقی با حضور شما داشته باشیم. بی شک بدون حمایت شما تماشاگران هیچ گاه امکان حضور و فعالیت برای ما وجود نخواهد داشت. منتظر حضور و حمایت شما بوده و با اشتیاق و آگاهانه از نظرات و پیشنهادات و انتقادات و نقد سازنده شما برای بهبود کار خود استفاده خواهیم کرد.
بس در طلبت کوشش بی‌فایده کردیم

چون طفلِ دوان در پی گنجشکِ پریده

سعدی

اجرای نمایش »گنجشک مفرغی» هم به پایان رسید. در طول اجرای نمایش و سی شب اجرا حضور شما تماشاگران علاقه مند و آگاه برای همه گروه نمایش پر از اشتیاق و شور بود. ما برای رضایت تماشاگران احترام و ارزش زیادی قائل هستیم و با دقت و حوصله نظرات موافق و مخالف نمایش را مطالعه و به آن توجه کردیم. گروه تئاتر شایا چنانچه در مصاحبه نویسنده و کارگردان به آن اشاره شده به اصالت و اندیشه در تئاتر باور دارد و این مرامنامه گروه در همه تولیدات نمایش مدنظر ... دیدن ادامه ›› قرار می‌گیرد.
در پایان دور اول اجرای نمایش «گنجشک مفرغی» بدین وسیله علاوه بر شما تماشاگران، وظیفه داریم از همه کسانی که در اجرای نمایش یاریگر ما بودند تشکر کنیم. مدیریت و کارکنان تماشاخانه ایرانشهر همراه و یاور ما بودند تا نمایشی مطلوب را برای شما اجرا کنیم.
گروه تئاتر شایا مفتخر است که در تولیدات جدید و بازتولید میزبان شما بوده و ما همواره قدردان شما تماشاگران آگاه و فرهیخته هستیم.
تا سلام و درود دوباره....

در هفته ای که گذشت و آخرین روزهای اجرای نمایش «گنجشک مفرغی» در کنار تماشاگران تعدادی از هنرمندان به دیدن نمایش آمدند. هنرمندان «جلیل فرجاد» و «ارسطو خوش رزم» و «مهران رنجبر» و «توحید معصومی» و «رضا فیاضی» و «هاله گرجی» و «عاطفه بهر العلومی» و «اکبر حسنی» و «حسین جمالی» و «مهدی صباغی» و «مهدی کوشکی» و «مجید جعفری» و «بهارک بابک» و «گیلدا حمیدی» و «الهه افخمی» و «الهه زحمتی» و «کاوه مهدوی» و «طاها محمدی» و «آرش نوذری» و «ندا قربانیان» و «محمد نزاد» و «پرستو کرمی» و «عباس جمالی» و ….. به دیدن نمایش گنجشک مفرغی آمدند.
محمد فروزنده و تینا بخشی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یاداشت دکتر ارمغان بهداروند درباره نمایش »گنجشک مفرغی»
شاعر و نویسنده و منتقد

جزایر تک نفره رویا
ترسیم آنچه در لایه‌های پنهان جامعه می‌گذرد جز با هم‌زیستی و اشتراک در وضعیت اجتماعی ممکن نمی‌شود. مصیبت محتوم این روزگار، نامرادی مردمی است که در رنج‌ها و ریاضت‌های خود، متوقف شده‌اند و جمعیتی ناکام را رقم‌زده‌اند که خود و دیگری را در این ناخوش‌احوالی مقصر و مؤثر می‌پندارند.
زیست فردی بر الگوهای هم‌زیستی غلبه کرده است و جزایری تک‌نفره‌ از پس فقدان گفت‌و‌شنودها و انقراض انتساب‌ها رو به فزونی‌ست. جامعه‌ای که هر کس در آن صرفاً آرمان و آرزوی خود را دنبال می‌کند، به نهادی کور و کر بدل می‌شود که جز انکار ناگزیر دیگران مقصدی ندارد.
نمایش «گنجشک مفرغی» شهرام کرمی محصول مواجهه‌ با چنین غربتی است. نویسنده بی‌‌پذیرش هیچ مخاطره‌ای در متن، آدم‌های رنجورش را به صحنه می‌آورد ... دیدن ادامه ›› و در شاعرانه‌ترین شکل ممکن، ناکامی‌شان را روایت می‌کند. آدم‌هایی که هر چه قدر بیشتر دیده و شنیده می‌شوند، بیشتر با ما نسبت پیدا می‌کنند. «گنجشک مفرغی»، معرکه‌ بودن و چگونه بودن است و اگر همه‌ علائم مشهود، دال بر غلبه‌ فنا و فترت متصور شود اما امیدواری و آرزومندی مؤکدی در آدم‌هایش لمس می‌شود که نمی‌گذارد مخاطب از رنج و ریاضت‌های روایت‌شده مخمور شود و همچنان به ادامه و استمرار می‌اندیشید.
مؤلف «گنجشک‌های مفرغی» جامعه‌ دراماتیک نمایش خود را بر مبنای جهان جایگزین (شخصیت پیرمرد)، جهان واقع (شخصیت ثربا)، جهان رؤیا (شخصیت نریمان) و جهان جنون (شخصیت منوچ) طراحی کرده است و این جهان‌های موازی بی‌هیچ دخالتی در نظام زیستی یکدیگر و تغییری در سرنوشت هم‌شکل می‌گیرند و ختم می‌شوند.
نتیجه‌ای متعارف که با ناتمام گذاشتن نمایش، ارزش‌افزوده‌ای برای مخاطب باقی نمی‌گذارد و ناکامی و نامرادی آدم‌های نمایش که نمایندگان جامعه‌ی بیرونی متن هستند را تعمیق می‌بخشد. انگار که مؤلف برای بدرقه‌ی مخاطبان، فراموشی را انتخاب کرده باشد. شاید این مقصد متعارف، معاصرت بیشتری با مختصات زیستی ما داشته و تألیف تئاتری حیات اجتماعی ما باشد اما نمی‌تواند نسخه‌ علاج‌بخش صادره از مؤلفی محسوب شود که به‌خوبی به تکلیف شهروندی خویش آگاه است.
شهرام کرمی، «گنجشک مفرغی» را به وسواس و مراقبت شاعرانه‌ای نوشته است و پژواک بسیاری از دیالوگ‌های فلسفی او، در ذهن مخاطب استمرار می‌یابد و به تولید اندیشه و درگیری مفهومی ختم می‌شود. تجانس باورپذیر دیالوگ‌ها باشخصیت‌ها به پذیرش منطقی آن‌ها کمک کرده است و هیچ تصنعی در گفت‌وگوهای آدم‌ها حس نمی‌شود و مؤلف در مقام کارگردان نیز کوشیده است که سرشت و سرنوشت هر شخصیت را توأمان با کمک حرکت، نور، اشیا و رنگ عنوان کند. شهرام کرمی در این متن، جدال نومیدی و امید را به صحنه آورده است و «گنجشک مفرغی» او که هرگز از زمین سر برنکرد و نقشه‌ی نریمان را نقش بر آب کرد، یادآور شعر کتیبه‌ی مهدی اخوان ثالث است که هم‌جهانی نعل به نعلی با این نمایش دارد:
و ما تا مدتی چیزی نمی‌گفتیم/ پس‌ازآن نیز تنها در نگه‌مان بود اگر گاهی/ گروهی شک و پرسش ایستاده بود/ و دیگر/ سیل و خستگی بود و فراموشی/ و حتی در نگه‌مان نیز خاموشی/ و تخته‌سنگ آن‌سو اوفتاده بود/ شبی که لعنت از مهتاب می‌بارید/ و پاهامان ورم می‌کرد و می‌خارید/ یکی از ما که زنجیرش کمی سنگین‌تر از ما بود، لعنت کرد گوشش را/ و نالان گفت:‌ باید رفت/ و ما با خستگی گفتیم:/ لعنت بیش بادا گوشمان را چشممان را نیز/ باید رفت/ و رفتیم و خزان رفتیم تا جایی که تخته‌سنگ آنجا بود/ یکی از ما که زنجیرش رهاتر بود، بالا رفت، آنگه خواند/ کسی راز مرا داند/ که ازاین‌رو به آن رویم بگرداند/ و ما با لذتی این راز غبارآلود را مثل دعایی زیر لب/ تکرار می‌کردیم...
«گنجشک مفرغی» یک اثر مکانیکی و رونویسی شده نیست و هر چه هست، حرف‌وحدیث مردم هم‌روزگار شهرام کرمی است.

لینک یاداشت:
https://theater.ir/fa/178652
هفته پایانی نمایش «گنجشک مفرغی» در تماشاخانه ایرانشهر
با تمدید اجراهای نمایش این اثر تا تاریخ هشتم تیرماه در این تماشاخانه اجرا خواهد شد. روز جمعه هشت تیر آخرین اجرای نمایش خواهد بود.

************

در هفته ای که گذشت علاوه بر حضور مخاطبان ارزشمند جمعی از هنرمندان به دیدن نمایش «گنجشک مفرغی» آمدند. هنرمندان «اسماعیل محرابی» و «رویا افشار» و «امیر دژاکام» و «احترام برومند» و «عباس جمالی» و «کهبد تاراج» و «امیر عدل پرور» و «بهزاد آقا جمالی» و «علیرضا دهقانی» و «ماندانا عبقری» و «فرزام دلفانی» و «مریم رادپور» و «امید خاکباز» و «محمد سلمانی» و «علی عطایی» و «سیدعباس سجادی» و « محمودرضا رحیمی» و «حسن مسافر» و نمحسن حسینی» و «مجید جعفری» و «محمود تیموری» و «کاظم نظریم و «بنفشه رشایی» و «حسین پاکدل» و «عاطفه رضوی» و «رضا صابری» و «قاسم زارع» و «سعید اسماعیلی» و «بهراد محمدی» و «دکتر محمد علی حسینیان» و «احسان فلاحت پیشه» و «یعقوب صباحی» و «عبدالجبار کاکایی» و «نیما گودرزیم و «نصرالله قادری» و «پوریا رحیمی سام» و «حامد شفیع خواه» ... دیدن ادامه ›› و «پرستو علیزاده» و «کیوان نخعی» و «بهمن صادق حسنی» و «جهانشیر یار احمدی» و «مهدی نصیری» و « مجتبی مهدی» و «مریم اکبری» و «خیرالله تقیانی پور» و «محمد درند» و «سعید صادقی» و...... به تماشای نمایش نشستند.

در هفته پایانی نمایش منتظر شما تماشاگران آگاه و فهیم هستیم.
یادداشتی به نمایش «گنجشک مفرغی»
نه سنگ مفت است نه گنجشک


سیدسوران حسینی

نمایش «گنجشک‌ مفرغی» به‌ نویسندگی و کارگردانی شهرام کرمی با تهیه‌کنندگی ... دیدن ادامه ›› امیرحسین شفیعی با بازی اصغر همت، مجید رحمتی، یلدا عباسی، ایمان‌ سلگی از ۲۵ اردیبهشت در سالن سمندریان تماشاخانه‌ ایرانشهر در حال اجرا است.

گنجشک نمادی از لطافت و رویا است. مفرغ یا برنز نیز به عنوان قدیمی‌ترین آلیاژ دست‌ساز بشر، آلیاژی است که بر پایه ترکیب مس با روی تشکیل می‌شود.

ترکیب دو واژه گنجشک و مفرغ کنار هم با متن نوشته شده سنخیت زیبایی دارد از یک طرف گنجشک، رویا پردازی (آسمان) و از طرف دیگر مفرغ، خاک (واقعیت‌گرایی) را به ذهن متبادر می‌کند در واقع می توان آن را خلق یک رویا و تخیل یک واقعیت دانست.

ذهن انسان پیوسته با رویاهای خود زندگی کرده است چرا که بخش جدایی‌ناپذیر از زندگی یک انسان است. به همین دلیل تمام شخصیت‌پردازی‌ها و تحلیل شخصیت‌ها بر مبنای تخیل رویا در یک فضای سوررئال شکل می‌گیرد.

در این نمایش شخصیت‌پردازی‌ها به درستی شکل گرفته است. منوچ در رویای پرواز که آسمان را منبع امن خود می‌داند و از طرف دیگر نریمان که رویاهایش را روی زمین جستجو می‌کند و شخصیت این دو در کنار شخصیت ثریا که مشتاق زندگی عاشقانه و خیال‌پردازانه است و پدر نریمان که لذت زندگیش را به دلیل دست نیافتن به آرزوهایش در دنیای واقعی در خواب دیدین رویاهایش می‌داند و تمام آن‌ها را در خواب می‌بیند.
نمایش «گنجشک مفرغی» در قالب یک نمایش سورئال (فراواقع‌گرایانه) با طراحی فضای ساده اما کاربردی با استفاده از ویدئو پروژکتور و ایجاد میزانسنی با فاصله قابل تامل از مخاطب لحظاتی را نمایش می‌گذارد که گویا بخشی از زندگی امروزه ماست و به ما یادآور می‌شود که در زندگی باید گاهی سکوت کنیم و بیندیشم تا بدانیم کجاییم.

وجه مشترک تمام شخصیت‌های این نمایش یک سرگشتگی توام با رویاست، رویاپردازی‌هایی که جز خصلت انسان‌های شرقی‌ است چراکه اکثر شرقی‌ها در رویا به سر می‌برند تا واقعیت.

سخن گفتن با مردگان، آرزوی بال درآوردن برای یک پرواز حقیقی یا روی درخت زندگی کردن، زیر آب ماندن تا به ماهی تبدیل شدن و حتی منتظر ماندن برای گمشده‌ای که هیچوقت برنمی‌گردد. تسلیم شدن یک پدر در برابر سرنوشتی که رهایش می‌کند و به دنبال آغازی نو بودن، آغازی که پایانش یک آغاز دیگر است و آن مبتنی بر یک رویای دیگر.

در این نمایش نه گنجشک مفت است نه سنگ چون عملا قرار نیست اتفاقی بیفتد گویا همه می‌دانند چراکه رویای شخصیت‌ها آنقدر شیرین است که همه به نوعی تسلیم آن شده‌اند.

منوچ به جای گنجشک سنگ را به ثریا می‌دهد اما گنجشک اینجا یک معنی می‌دهد و آن دست نیافتن به گمشده‌ای است که رویایش را باور کرده‌اند.

رویا در نمایش «گنجشک مفرغی» با رویاهای بیرون از این نمایش یک تفاوت دارد و آن این است که در این نمایش برای دست یافتن به رویاها یک نقشه وجود دارد اما این نقشه که در دست نریمان است راه به جایی نمی‌برد تا جایی که در پایان نمایش این نریمان است که نقشه رسیدن به گنجشک مفرغی را رها می‌‌کند و خود گنجشک را می‌تراشد و خالق آن می‌شود. در واقع اینجاست که درمی‌یابیم رویاها زاده فکر بشر هستند و این ذهن بشر است که آن را خلق و باور می‌کند. پس رویا جای خود را به عملگرایی در دنیای واقعی می‌دهد.
نمایش «گنجشک مفرغی» یک نمایش ناتمام است مانند کتاب «رویاپردازی‌های گردشگری» تنها کتابی ناتمامی که توسط فیلسوف و نظریه‌پرداز بزرگ ژان ژاک روسو نوشته شد.

روسو در این کتاب سعی می‌کند با انزوای خود کنار بیاید و شادی را در تنهایی و طبیعت پیدا کند. (و اینک این من هستم؛ تنها روی زمین، نه….. نه هیچ همراهی جز خود ندارم. … اما حالا من، بریده از آن‏‌ها و از همه، که هستم؟ این همان چیزی است که برایم باقی مانده تا آن را جست‌وجو کنم و متأسفانه قبل از این کاوش، لازم است تا نگاهی به وضع کنونی خود بیندازم؛ بدان معنا که لاجرم باید از آن‏ها شروع کنم تا به خود برسم)

این نمایش ناتمام را یک رویا تمام می‌کند. در این نمایش تمام شخصیت‌ها پیوسته دنبال حقیقت خود هستند. پدر صدایی نمی‌شنود، نظری بر نمی‌تابد اما مدام رویا و آرزوهایش را به ثریا می‌گوید.

ثریا می‌شنود اما کسی به حرف‌هایش اهمیت نمی‌دهد. نریمان عشق ثریا را با گنجشک خیالی همراه می‌داند و منوچ مرد تنهایی که بایک قفس بدون میله پرواز را آرزو می‌کند. اینجاست که کنش و واکنش‌ها اتفاق می‌افتد.

در «گنجشک مفرغی» اتفاقی رخ نمی‌دهد گویا همانند زندگی ما ایرانیان همه چیز قابل پیش‌بینی است و آن تکرار و تکرار یک زندگی است و روایت آدم‌هایی است که از واقعیت خسته شده و به رویاها پناه می‌برند اما نکته قابل تامل اینجاست که امید به ادامه دادن در این نمایش پیوسته وجود دارد.

در رابطه با طراحی لباس و نور و موسیقی باید به این گروه خوب اجرایی تبریک گفت حتی به خلق تصاویر زیبای تهیه شده که مخاطب را به اندیشیدن دعوت می‌کند. نکته دیگر ترکیب رنگ کفش کودک و رنگ‌های خنثی صحنه نمایش از دیگر نکگات جذاب این اثر به شمار می‌آید.

بازی بازیگران خوب و عالی بود اما کاش کارگردان فضای بیشتری برای ایفای چنین نقشی به اصغر همت می‌داد.

هرچند بازیگر نقش ثریا می‌توانست عملکرد بهتری داشته باشد و فرصت زیادی هم برای این کار داشت. نریمان و منوچ بازی خوب و حرفه‌ای از خود ارائه دادند که امید است استقبال از نمایش حرفه‌‎ای و اندیشمندانه «گنجشک مفرغی» بیشتر و بیشتر شود.
درج شده در:
https://platohonar.ir/?p=53998
امیر مسعود این را خواند
الهه غزال، تینا بخشی و سینا این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
هفته سوم نمایش با حضور و استقبال تماشاگران بزرگوار به پایان رسید و در هفته پایانی اجرا منتظر شما مخاطبان برای دیدن نمایش هستیم. در هفته گذشته علاوه بر شما تماشاگران آگاه جمع زیادی از هنرمندان به دیدن نمایش آمدند. هنرمندان «گلاب آدینه» و «سیروس همتی» و «نادر برهانی مرند» و «آزاده انصاری» و «میکائیل شهرستانی» و «حسن پرستار» و «امین اشرفی» و «محمد لارتی» و «نازنین بیاتی» و «احمد ارجمندی» و «هوشنگ قوانلو» و «مریم رحیمی» و «هوشنگ قوانلو» و «فاضل جمشیدی» و «نساء یوسفی» و «جواد یحیوی» و «اصغر نوری» و «سمیه مهری» و «هوشمند هنرکار» و «رامتین شهبازی» و «محمد ناصر بخت» و «سحر لطفی» و «عزت اله رمضانی فر» و «مهدی حاجیان» و «حامد اویسی» و «رضا داودوندی» و «امیر دلفانی» به تماشای نمایش نشستند.
تینا بخشی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نقد نمایش نمایش «گنجشک مفرغی» نوشته و کار شهرام کرمی
«پنجره‌ای در دنیای آدم‌های نامرئی»
امید بی‌نیاز
منقد و عضو کانون ملی منتقدان تئاتر


توجه: (پیشنهاد می شود بعد از دیدن نمایش این مطالب را بخواند. این نوشته ها مشمول Spoil است و برخی نکات و داستان را آشکار می‌کند.)

نمایش «گنجشک مفرغی» نوشته و کار شهرام کرمی؛ این‌روزها در سالن استاد سمندریان (تماشاخانه ایرانشهر) اجرا می‌شود. نمایشی که نسبت به آثار ... دیدن ادامه ›› آخر نویسنده (پوتین‌های عمو بابا، خروس می‌خواند و چه کسی سهراب را کشت) رویکردی متفاوت‌ و تازه‌تر را در پیش می‌گیرد.
درباره این نمایش، می‌توان؛ به زوایای مختلف کارگردانی پرداخت؛ مثلاً؛ چگونگی هارمونی نور و میزانسن که به توالی صحنه‌ها و توسعه داستان کمک می‌کند؛ یا دکور صحنه ساده و تصویرپردازی که حاصل همفکری کارگردان و طراح (سینا ییلاق‌بیگی) است؛ دکوری که دو در ساده دارد؛ و همزمان با اله‌مان نور و سایه؛ هم در؛ و هم جاده را برای ورود و خروج بازیگران می‌سازد؛ همانطور که با کیفیتی انعطافی؛ ویژگی ویدیو پروجکش می‌یابد؛ و تکرار و تاکید؛ بر برخی مفاهیم و کنش‌ها را دوباره گوشزد می‌کند. اما پرداختن به این موارد؛ در یک کفه ترازو؛ و دو مورد بنیادین، در کفه‌ی دیگر قرار می‌گیرند.
بنابراین، در کفه‌ی دیگر با متنی روبه‌روایم؛ که به دنبال چگونه متفاوت بودن است! ما، در این نمایش؛ دو تم «هستی» و «نیستی» را داریم؛ مهمترین کار نویسنده؛ ایجاد یک خط «پیرنگ فرضی» میانِ این دو مفهوم سنگین است. بنابراین، با همین پیرنگ فرضی؛ قصه‌گویی می‌کند؛ و بازیگران را در دایره کنش و افشاسازی ذهن، می‌گذارد. این خط پیرنگ؛ داستان مردی است؛ که برای نجات زندگیش؛ به دنبال «گنجشک مفرغی» می‌گردد. چیزی که در در دنیای «ذهن» هست؛ اما در عالمِ «عین» وجود خارجی ندارد. اینجاست؛ که هر تماشاگری در اولین نگاه؛ به یاد همان بحث «تقابل دکارتی» می‌افتد. سوای این؛ مهمترین ویژگی این نمایش؛ اصل دیگر؛ و شاید مهمترین مولفه‌ی درام و داستان (شخصیت‌پردازی) است.
چهار شخصیت به شکل حضور فیزیکی؛ در صحنه، تعریف می‌شوند؛ نریمان (مرد جست‌وجوگر گنج) ثریا (همسرش) مَنوچ (دوست و همکار نریمان) و پدر نریمان (مردی نابینا و ناشنوا) جامعه دراماتیک نمایش را شکل داده‌اند. دو کودک خانواده، فقط در دیالوگ‌ها می‌آیند.
کلِ چهار شخصیت؛ تصویری از یک «طبقه نامرئی» جامعه‌اند. آدمیانی که می‌آیند و می‌روند! کسی هم نمی‌داند؛ یا برایش مهم نیست؛ کی آمده‌اند و کی رفته‌اند! اما؛ تک تک آنها هم؛ به تفکیک، می‌توانند؛ نماینده گونه‌ای انسانِ اجتماعی؛ با هویت خاص باشند. نریمان (گنج‌یاب، کاوشگر، کوه‌پیما) منوچ (شیرین‌عقل- فیلسوف) پدربزرگ (روانشناس یا روانکاو) ثریا (زن اجتماعی- زن مسئول زندگی) هرکدام، انسانی، افرادی، طبقه‌ای را نمایندگی می‌کنند.
همچنین؛ هرکدام از چهار شخصیت؛ می‌توانند لایه‌ای از متن را بسازند. اصغر همت، بازیگر پیشکسوت تئاتر (نقش پدر نریمان) در دیالوگی؛ کلِ دنیا؛ یا زندگی را خواب می‌داند. بینشی؛ که ناشی از سیطره تام و تمام ناخودآگاه؛ بر بخش منطقی‌تر ذهن (خودآگاه) است. این دیالوگ؛ بی‌اختیار آدم را به یاد گفته‌ای عجیب و غریب؛ از تحلیلگر ژرفنگر ناخودآگاه؛ و بُعد پنهانِ شخصیت انسان (کارل یونگ) می‌اندازد. یونگ می‌گوید: «ما وارثِ خواب‌های پدرانمان در ۱۰ هزار سال گذشته هستیم.»
بنابراین، یک لایه از متن به این سو می‌رود. لایه‌ای که با رویا، سمبل و بخش ناخودآگاه ذهن و زبان درگیر می‌شود؛ مشخصاً؛ دنیا از پشت همان عینک دودی بازیگر (اصغر همت) دیده؛ و روایت می‌شود! نوعی؛ تکنیکِ جایگزینی جهانی است. جهانی سوررئال و فردی؛ جایگزین جهان رئال و محسوس شده است. او، چون نابینا و ناشنواست؛ آنطور که دو حس اصلی از حواس پنجگانه را ندارد، دنیا؛ و جز به جزء هستی را با تصور می‌سازد. بنابراین، ذاتاً نه بُعد ظاهری، دیداری؛ یا فیزیکی جهان، بلکه جنبه روانی‌اش را در ضمیر خود می‌بیند؛ و می‌سازد. او سرانجام هم؛ - سمبلیک - با کت و شلواری سفید و چمدانش به سفر (کوچ ابدی) می‌رود.
ثریا (یلدا عباسی) زنی برای تحمل رنج زندگی؛ و اجتماعی‌ترین کاراکتر داستان است. دیالوگ کلیدی او نحوه ساخت و آناتومی شخصیتش را نشان می‌دهد. «خیال نمی‌کردم یه گنجشک این همه ارزش داشته باشه» اگرچه، نریمان (مجید رحمتی) بلافاصله؛ با دیالوگی غافلگیرکننده، پاسخش را می‌دهد؛ اما کالبدشکافی دیالوگ خود ثریا، جای تامل دارد. او از ارزش، صحبت می‌کند. منظورش هم؛ از ارزش، مادی است. چون اصلاً؛ بحث نریمان هم با او درباره «گنجشک مفرغی» است؛ همان هدف اصلی زندگیش، که اگر آن را پیدا کند، زندگیشان نجات خواهد یافت!
بنابراین؛ ثریا کاملا اجتماعی فکر می‌کند. خوب هم می‌داند که جامعه؛ ارزش را تعریف می‌کند. او در شیوه بازی هم؛ چه در نحوه به کارگیری واژگان؛ و چه تونالیته صدا؛ و زاویه لحن، این اجتماعی‌بودن را نشان می‌دهد. یعنی در تعامل و کنش نمایشی؛ با سه کارکتر دیگر؛ نشان می دهد که او خیلی واقع‌نگرانه‌تر از فرد مقابل، فکر می‌کند. اصرار دارد؛ اینجا جامعه است؛ زندگی جریان دارد؛ در زندگی مشکلات هست، بچه‌اش گم می‌شود؛ یا در شکل در شکل دراماتیک؛ و حس درگیری با اشیاء زندگی (لحاف فرسوده دستش) واقع‌گرایی «زمانه» و نه «زمان» را نشان می‌دهد.
پاسخ نریمان به او اما؛ جواب یک مرد جست‌وجوگرِ گنج، نیست! «توی این دنیا چیزای با ارزش زیادی هست که ما ازش خبر نداریم» نریمان؛ از این دیالوگ به بعد؛ مسیرش را به ما می‌گوید. چون می‌تواند فردی فراتر یک گنج‌یاب باشد. اینجا واژه ارزش او، صرفاً بر جنبه مادی چیزها، تکیه ندارد.
منوچ (ایمان ‌سلگی) شخصیتِ آخر جمع دراماتیک؛ شاید، خوش شانس‌ترین آنهاست. «جَو سالن» و واکنش تماشاگران این سعادت و خوشبختی را به او داده‌اند. البته؛ خود بازیگر؛ برای تکمیل ابعاد نقش؛ نهایت تلاش را دارد. بُعد جسمی او به عنوان کاراکتری «شیرین عقل»، پرداخت شده است. عشق و علاقه‌اش در زندگی، دسته‌ای کبوتر است. دنیای خودش را دارد. با دنیای دیگران هم کنار می‌آید؛ اگرچه؛ جامعه و دنیای پیرامون؛ خیلی خلاصه، به او نگاه می‌کند؛ «منوچ»
با این‌حال؛ بُعد ذهنی منوچ، گسترده است. فیلسوفِ بومی جذابی است! نامگذاری دیگری بر جهان و پدیده‌هایش دارد. وقتی می‌گوید؛ مادربزرگ مرد! نریمان را به واکنش؛ و تاسف وا می‌دارد. اما در نهایتِ سادگی؛ برایش توضیح می‌دهد؛ مادربزرگ واقعی‌اش نیست. منظورش؛ یک کبوتر است؛ و او؛ اسمش را مادربزرگ گذاشته است! حتی در ته ذهنش، باور دارد؛ که این کبوتر نمرده؛ و دوباره زنده خواهد شد! چون آن را به آب سپرده است. پس آب؛ به کبوتر، زندگی دوباره خواهد بخشید.
تعامل منوچ با دنیا، تعاملی مکاشفه‌ای است؛ گفتمانش با انسان‌ها، ژرف و نمادین است. او؛ گاهی بهتر از خود آدم‌ها، زبان و ذهنشان را می‌فهمد. از این رو؛ لحن هدایتگری هم؛ از خود نشان می‌دهد. چنانکه؛ وقتی خسته از پیداکردن گنج و دلتنگ کبوترانش؛ به شهر برمی‌گردد؛ تا دم در خانه نریمان می‌رود. می‌خواهد؛ از حال و روز نریمان؛ ‌به خانواده‌اش، خبری دهد. آنجا سه سنگ معمولی؛ به ثریا می‌دهد. چرا؟ چون باور دارد؛ هر چیزی ارزشمند است.
منوچ از این زاویه؛ پل ارتباطی؛ بین متن نمایشی و متون محض عقلی (فلسفه) است. چون او در مرز شهود – جنون، بازی می‌کند؛ جایی؛ که تنها؛ دو قلمرو مستقل جهان است؛ اما، نمی‌توان برای آن‌دو، مرزی جدا قائل شد! بعضی از قله‌های ادبیات فارسی (بویژه مولانا) این قلمروها را پیموده‌اند. حتی در بخش شفاهی؛ فلکلوریک؛ یا محاوره فرهنگ؛ جمله مشهوری وجود دارد؛ «حرف حق را باید از کودک یا دیوانه شنید!» میشل فوکو؛ فیلسوف معاصر نیز؛ در این زمینه کتابی (تاریخ جنون) را نوشته است. اما شاید مهمتر از او؛ نوع نگاه پدر فکری فوکو (نیچه) باشد. او؛ در کتاب «سپیده‌دمان» خود؛ با ظرافتی عمیق، سه نوع؛ جنون وجودی، جنون ارادی؛ و جنون ساختگی را تفکیک کرده؛ و شرح و بسط داده است. سوای این؛ در «حکمت شادان»؛ نگاه ژرف نقادانه‌اش را عمق بیشتری، می‌دهد؛ و به روشنی می‌گوید؛ احساسات والا در نگاه عوام، منفعت عملی ندارد. بنابراین؛ دور از واقعیت به نظر می‌رسد. آدم‌های کوچک، آدم بزرگ و نیک‌سرشت را دیوانه می‌دانند. چون او، نهادِ نامتعارفی دارد. انسان‌های برتر؛ به چیزهای استثنایی علاقه دارند. چیزهایی که برای بقیه مردم، چندان جذابیتی ندارد!
در هفته‌ای که گذشت حضور شما علاقه‌مندان و تماشاگران فرهیخته با عث شوق گروه نمایش شد. علاوه بر حضور مخاطبان ارزشمند برخی هنرمندان نمایش «گنجشک مفرغی» را برای دیدن انتخاب کردند. هنرمندان دکتر قطب الدین صادقی، دکتر ناصر آقایی، ناصر ممدوح، منوچهر والی زاده، وحید اخوان، مهدی میامی، خسرو شهراز، آناهیتا غنی زاده، کاظم هژیرآزاد، سیروس همتی، رضا بنفشه‌خواه، زهرا مریدی، پریزاد سیف، داریوش رعیت، جمشید جهانزاده، فرزانه نشاط خواه، سیروس اسنقی، میثم یوسفی، شیما برناس، مرتضی نجفی، حسن باستانی، حبیب دانش، مهدی میامی، امید بی نیاز، و.... به تماشای گنجشک مفرغی نشستند. منتظر حضور شما تماشاگران ارزشمند برای دیدن نمایش هستیم.
در روزهای گدشته برخی هنرمندان به دیدن نمایش «گنجشک مفرغی» آمده و در صفحات شخصی و مجازی نظرات خود را انعکاس دادند. در اینجا نظرات و یاداشت کوتاه این هنرمندان درج می شود.

توجه: (پیشنهاد می شود بعد از دیدن نمایش این مطالب را بخواند. این نوشته ها مشمول Spoil است و برخی نکات و داستان را آشکار می‌کند.)

یاداشت کوروش سلیمانی بر نمایش «گنجشک مفرغی»

بازیگر و کارگردان و سرپرست گروه ... دیدن ادامه ›› تئاتر «بیستون»


شهرام کرمی در آخرین تئاتر خود که به صحنه آورده _ گنجشک مفرغی _ قصه ی انتظار، سرگشتگی و ناکامی انسان امروز را مشفقانه توسط چهار شخصیتِ سمبلیک روایت می کند؛ در فضایی انتزاعی و مینیمال ... در چنین فضایی طبیعی ست که رئالیسم نمی تواند رخ دهد، نه در میزانسن، نه در بازی و نه در عناصر دیگر ... او همچنین عامدانه و به نفع پرداختِ اندیشه ی اثر، از جذابیت های کاذب برخی اتفاقات نمایشیِ امروز به درستی دوری کرده تا مفاهیمی بنیادی را به درست ترین شکل ممکن، در ژانر انتخابی خود با مخاطب در میان بگذارد. بازی ها، صحنه، لباس، نور، گریم، تصاویر ویدیویی همه به شکلی هماهنگ در خدمت اندیشه و نیّت کارگردان هستند.

اجرای آثاری از جنسِ "گنجشک مفرغی " برای تئاتر امروز ضروری ست چون تماشاگر خود را جدّی می گیرد، او را به فضایی معلق بین رویا و واقعیت دعوت کرده و نهایتا به تفکر وا می دارد ... گنجشک مفرغی وظیفه ی خود را در قبال تئاتر و مردم به خوبی به انجام رسانده است.


*************************************************************************************************

درنگ بهزاد صدیقی بر تئاتر گنجشک مفرغی نوشته و کار شهرام کرمی
نویسنده و کارگردان و مدرس و منتقد تئاتر

لذت دیدن یک تئاتر بی‌ادعا با صحنه‌پردازی‌های تئاتریکال

شهرام کرمی در کارنامه‌ی نمایش‌نامه‌نویسی خود مضامین و ژانرهای متعددی را تجربه کرده است؛ از مضامین اجتماعی و خانوادگی تا مضامین جنگی و دینی. اما در آخرین نمایش‌نامه‌ی او اگرچه اتفاقات داستانَ‌ش بر بستر یک خانواده جریان دارد اما در آن عشق، امید و آرزوهای بشری را به شیوه‌ی سوررئالیستی تبیین و تصویر می‌سازد. خودش معتقد است: «گنجشک مفرغی، نمایشی در ستایش زنده‌گی و خیال و عشق و امید و آرزو است.»
به نظرم تئاتر گنجشک مفرغی یک اجرای بی‌ادعاست که با دیدن آن می‌توان از صحنه‌پردازی‌های کارگردان، طراحی صحنه، طراحی نور، طراحی صدا و موسیقی‌اش لذت برد. تئاتری که بدون هیچ اطوار و حاشیه‌ای سعی می‌کند صادقانه با تماشاگر ارتباط برقرار کند و می‌کوشد وابسته به شیوه‌ی اجراهای مرسوم نباشد. در سال‌های اخیر کم‌تر آهنگ‌های خلاقانه‌ای را در موسیقی تئاتر شاهد بودیم، اما این اثر خوش‌بختانه موسیقی تازه‌ای را در تئاتر به گوش تماشاگر می‌رساند؛ علاوه بر این یلدا عباسی یکی از به‌ترین بازی‌های تئاتری خود را ارائه می‌دهد. فقط کاش ریتم بازی‌ها تندتر می‌بود تا اجرای این اثر از ریتم به‌تری برخوردار می‌شد. به گمان‌َم شهرام کرمی مسیر جدیدی را در نمایش‌نامه‌نویسی و کارگردانی تجربه و جست‌وجو می‌کند که با تداوم آن می‌تواند به تکمیل و تکامل برسد. به او و گروه خوب‌َش خسته نباشید می‌گویم و برایش آرزوی توفیق همیشه‌گی دارم.

*************************************

یادداشت ندا ثابتی بر نمایش «گنجشک مفرغی»
نویسنده و کارگردان و مدرس هنرهای نمایشی


ثریا زنی با روسری قرمز، پارچه چهل‌تکه می‌دوزد.
نریمان در جستجوی گنجشک مفرغی.
دادن النگوهای هدیه به ثریا.
منوچ عاشق پرواز پرنده‌ها است.
عاشق بوی خوش مادربزرگش که همیشه بوی عطر خوش شربت نعنایی می‌داده!
منوچ دلش آلوچه می‌خواهد و عاشق آسمان است.
بابا، که گوش و چشم‌هایش خوب نمی‌بیند و نمی‌شنود و می‌گوید: «شاید چون کسی را نمی‌بینم، خیال می‌کنم که می‌بینم»
او شب قبل خواب دیده که پرواز کرده!....
ثریا می‌گوید: «یعنی میشه همه زندگی ما یه خواب باشه!؟»
منوچ آرزو می‌کنه گرگ باشه و شب‌ها زوزه بکشه!...
بابا و ثریا دور از هم حرف می‌زنند. گویی هر کس با خودش حرف می‌زند و آن‌ها وجود ندارند!
بابا میگه: « ما با پدرم خوشبخت بودیم. اگه دوباره پدرم رو ببینم بهش میگم، ما روی زمین با بودن شما خوشبخت بودیم و نباید می‌رفتی!»
بابا میگه: «من خواب‌هایم رو بیشتر از بیداری دوست دارم!»
نریمان با جمجمه حرف می‌زند و می‌گوید: «باران صدای خداس که با ما حرف می‌زنه.»
منوچ به ثریا سنگ‌های رنگی کوچک هدیه می‌دهد. او کفترش را گم کرده ولی دوباره پیدا می‌کند. اسم کفترش را مادربزرگ گذاشته و عاشق مادربزرگ است!
ثریا پارچه چهل تیکه را پاره می‌کند!...
نریمان دوباره به ثریا چیزی شبیه النگو هدیه می‌دهد و می‌گوید: «آرزوهای من تو این دنیا قد یه گنجشک بود!»
در پایان از نریمان می‌شنویم: «ثریا، من بین خواب و بیداری ول شدم!»
....
آقای شهرام کرمی چرا این‌قدر خوب می‌نویسید؟
نمیگم چه طور و چرا می‌نویسید؟!....
می‌پرسم چرا خوب می‌نویسید؟!
چرا مثل برخی بی‌خیال این همه عنصر فلسفی و عرفانی این جهان نشده و به‌شدت ساده و روان این موضوعات جهان را بیان می‌کنید؟!
چرا تن نمی‌دهید به پیچیدگی‌های حال بهم زن و یا تن دادن به هزل‌گویی مزخرف؟!
گویی نان در همین چیزها باشد!!...
این‌همه دقت در مفاهیم و جزئیات زندگی و خلق کاراکترها، کار آسانی نیست. در لحظاتی شخصیت منوچ با اشخاص داستان‌های تذکره الاولیا گره خورده و لحظه‌هایی شخصیت پدر شبیه اشخاص آثار سهروردی است. شاید کاراکتر نریمان از دل آثار دکارت و غزالی بیرون آمده باشد!
همه شخصیت‌های نمایش ساده و باورپذیر هستند و حضور و حرف‌های آن‌ها شعاری نشده است. هرگز چیزی مثل یک چکش روشنفکری توی سرت نمی‌خورد!
درون‌مایه نمایشنامه هم دینی است و هم فلسفی.
یاد حدیث‌هایی که از خواب این دنیای دو روزه می‌گوید. و یاد تمام تنهایی‌هایی عرفانی و فلسفی!...
منوچ همان عاشق گره خورده به آسمان، و نریمان یک مسافر که به مقصدی می‌رسد و همان عشق ثریا است.
آقای شهرام کرمی تنهایی‌ها را هر بار چقدر خوب می‌نویسید.
باآنکه می‌دانید در این روزگار، خوب نوشتن بسیار تاوان دارد.
تاوان تنهایی نویسنده‌اش!...
سپاس که نمایش کار کردید و باز هم لذت‌ها بردم از سطر به سطر و حرکت به حرکت «گنجشک مفرغی» در صحنه و قاب نمایش با بازی‌های خوب که دیدم.


در هفته جاری روزهای یک شنبه 13 خرداد و چهارشنبه 16 خرداد و پنج شنبه 17 خرداد نمایش گنجشک مفرغی» در ساعت هفت اجرا خواهد شد و بقیه روزهای هفته را به مناسبت ایام سوگواری نمایش اجرا نخواهد شد.

گروه نمایش «گنجشک مفرغی» در هفته‌ای که گذشت افتخار داشت که علاوه بر شما تماشگران آگاه و فهیم به عنوان سرمایه واقعی میزبان جمع زیادی از هنرمندان بودیم.
عالیجناب «اکبر زنجان پور» و استاد «ایرج راد» و استاد «اسماعیل خلج» و استاد «آتش تقی پور» و استاد «داوود کیانیان» و استاد «میرعلیرضا میرعلی نقی» و دکتر «اردشیر صالح پور» دکتر «تاجبخش فنائیان» دکتر «محمد باقر قهرمانی» دکتر «ارمغان بهداروند» و «کوروش سلیمانی» و «مهرداد کوروش نیا» و «بهزاد صدیقی» و «منوچهر اکبرلو» و «مجید امرایی» و «امیر مشهدی عباس» و «منصور خلج» و «علی عابدی» و «حسین کیانی» و «مجید گیاه‌چی» و «طلایه رویایی» و «مسعود رحیم پور» و «فرهاد بشارتی» و «بهزاد خداویسی» و «ابراهیم پشت کوهی» و «فیروزه بهجت محمدی» و «منوچهر اکبرلو» و «سلیم باشکوه» و همچنین بانو «افسر اسدی» و ....... به تماشای نمایش «گنجشک مفرغی» نشستند.

با افتخار منتظر حضور شما تماشاگران آگاه و فهیم برای دیدن نمایش هستیم.
یاداشتی بر نمایش «گنجشک مفرغی»
دست های خالی و گلوهای پر از خاک


عباس جهانگیریان
داستان نویس و پژوهشگر و نمایشنامه‌نویس

شهرام کرمی این روزها نمایش "گنجشک مفرغی" را در سالن استاد سمندریان اجرا می‌کند. جایی که پیش‌تر و در سال 1395 نمایش دیگر او ... دیدن ادامه ›› را با عنوان "خروس می‌خواند" دیده بودم. البته بعدتر و سال 1396 نمایش با عنوان "چه کسی سهراب را کشت" را در مجموعه تئاتر شهر اجرا کرد و من بعد از این کار مشتاقانه منتظر نمایش جدید او بودم تا اینکه بعد از شش سال این نویسنده و کارگردان دوباره اثر جدیدی را اجرا کرد.
به نظر می‌رسد شهرام کرمی در این سال‌ها به دنبال شناخت بیشتر جهان و هنر نمایش بوده تا در اثر بعدی خود حرف نو و تازه ای برای گفتن داشته باشد. این موضوع را در تفاوت نمایش "گنجشک مفرغی" با سایر آثار این هنرمند به وضوح می‌توان دید و درباره آن تحلیل کرد. در نمایش"گنجشک مفرغی" شهرام کرمی تلاش کرده تا متفاوت از کارهای گذشته ظاهر شود. به تعبیر من که همیشه شاهد کارهای او بوده‌ام این ویژگی به کار او ارزش زیادی داده است. تفاوت در نوع نگاه و شیوه اجرایی این نمایش در مقایسه با آثار دیگر این نویسنده و کارگردان ویژگی اجرای جدید او است. نمایش او اثری فکری و فلسفی با لایه‌هایی مختلف است که رگه‌هایی از آثار و سبک و شیوه‌های نویسنده‌های دیگر در نمایش او دیده می‌شود. نمایش داستان ساده‌ای دارد. روایت شخصیتی به نام نریمان که سال‌های زیادی است به دنبال آرزوهای گم‌شده خود می‌گردد. پیوند بین خاک و آسمان و پرنده و پرواز و مفاهیمی چون عشق، امید، آرزو، در مقابل مرگ و نیستی درونمایه نمایش است. در شکل اجرای نمایش سکوت‌‌ها، فاصله آدم‌ها با یکدیگر، بی‌معنایی و رنگ باختگی رویاها و آرزوهای عبث در برابر جهان واقعی و حقیقت آدم‌های زمین و زندگی، شخصیت‌هایی را شکل می‌دهد که قرار است در خاک و با دست‌های سرد به دنبال زندگی باشند. این ویژگی در شخصیت اصلی نمایش یعنی نریمان که مجید رحمتی آن را بازی می‌کند شکفته شود. گویی نریمان ، وارث همه رویاها و آرزوهای رنگ باخته و تلاش‌های معلق پدرانی است که پا در خاک و چشم بر آسمان داشته و در کنار چمدان‌های خالی یعنی توشه آرزوهای همیشگی پیر شده‌اند!
"گنجشک مفرغی" برگرفته از واقعیت وجودی زندگی انسان در روی زمین است. اشخاص آن ریشه در فرهنگ و لایه‌هایی از جامعه‌ای ایرانی دارد که در آن آدم‌های نمایش با رویاهایشان زندگی کرده و پیر می‌شوند. ناجی این وضعیت اشخاص، رویایی در ناکجا آباد است و گویی آرزوهای آنها در خاکی شبیه گورستان یعنی با مرگ آنها دفن شده است. از این منظر نمایش نگاهی شرقی و ایرانی دارد. مسئله عشق و مرگ و رویا، درونمایه‌ای است که نمایش می‌خواهد به آن بپردازد. آرزوها و رویاهایی که اگر باد نبرد، خاک در بر خواهد گرفت!... "گنجشک مفرغی" نماد و نمود ذهن رویاپرداز و روح بلند پرواز آدم‌هایی است که دشواریهای زندگی، بال و پرشان را شکسته و راهی جز پناه بردن به شانس، رویا و خیال ندارند!
اما نکته‌ای که درباره این نمایش برای من جالب بود شباهت و پیوستگی بین شخصیت تمایش و ماجرایی است که سال‌ها پیش شنیده‌ام. اطلاع ندارم که نویسنده و کارگردان چقدر از آن خبر داشته باشد. شهرام کرمی زاده شهر کرمانشاه است و شاید نام شخصیت "علی گُنوژ" به گوشش خورده باشد. اهالی این شهر بخصوص قدیم‌ترها با این شخصیت خیال‌باف و رویایی آشنا هستند. در زبان کردی گنوژ به معنای جوال دوز و یا سوزن بزرگ گفته می‌شود. کنایه و نمادی از یک شخصیت خیال‌باف که همه زندگی را از سوراخ کوچک جوال دوز نگاه می‌کند. علی گنوژ، پیرمرد کهنه پوشِ ژولیده ای بود که در بیغوله‌های به جا مانده از دوران جنگ در میدان لشکر کرمانشاه زندگی می‌کرد. او در همه عمر، به دنبال گنج بوده اما چیزی از خاک‌هایی که با بیل و کلنگ شکافته، نیافته و در پیرسالی، با چند سگ روزگار می‌گذراند. در ذهن خیال پرداز این شخصیت که رفتاری مجنون داشته همیشه رویای پیدا کردن گنج وجود داشته است. برای همین بیشتر وقت‌ها بچه‌ها دورش حلقه می‌زدند و او ناب‌ترین خیال ها را برایشان تعریف می‌کرد. گفته می‌شود. یک بار پیری آمد و به او گفت: «چه نشسته‌ای اینجا که گنج و گوهر واقعی در آب‌های دریای جنوب است. بهتر است آنجا بروی و مروارید صید کنی!» روایت شده که بعدها علی گنوژ برای همه تعریف می‌کند: «من که همیشه به دنبال گنج بودم ، به دریای جنوب رفتم . ولی قایق نداشتم به دریا بروم. رفتم بازار یک هندوانه بزرگ خریدم، آن را نصف کردم. دو تا پارو هم پیدا کردم نشستم توی پوست هندوانه و زدم به آب‌دریا!... در میان دریا رفتم و رفتم تا ناگهان گارد ساحلی سر رسید و به طرفم شلیک کرد! من شیرجه رفتم توی دریا اما از خزینه ی حمام آیینه میدان جوانشیر کرمانشاه سر درآوردم!!!»
این روایت خیالی که در دهان مردمان گذشته شهر شنیده می‌شد پر از فانتزی است. گویی ماجرای نمایش "گنجشک مفرغی" شهرام کرمی از این روایت شکل گرفته باشد. شخصیت‌های نمایش یعنی نریمان و منوچ هر دو به دنبال آرزوهای گم شده خود راهی جایی دیگر می‌شوند و به شکل عجیب آنها به این کاراکتر سرگشته که من درباه‌اش شنیده‌ام شبیه هستند. همه جویندگان شانس که بخت خود را به خاک و گوهرهای پنهان در آن پیوند می‌زنند، فرجام یکسانی ندارند. برخی از جنس "علی گنوژ" هستند که رویا، خیال، توهم و ناکامی‌ها آنان را به پریشان حالی و سرگشتگی می‌کشاند و برخی چون نریمان، شخصیت مخلوق شهرام کرمی، ریشه می‌دواند و در خاک سر می‌کشد و در نهایت بر آسمان رجوع داده می‌شوند.
به نظرم شهرام کرمی تلاش کرده نمایشنامه و اجرایی متفاوت داشته باشد. او به دنبال سبکی در نمایشنامهنویسی و اجراست که "گنجشک مفرغی" می تواند آغاز آن باشد. در اجرا و کار بازیگران شخصیت ثریا با بازی یلدا عباسی هنوز جا، برای کنش بیشتر و پررنگ‌تری دارد. اصغر همت، در همان اندازه کوتاهی که در صحنه ظاهر می‌شود ، بازی درخشانی ارائه می‌دهد.بازی او ناگفته‌های متن را در کنار آن چمدان پیرِ پر ابهام، ارائه می‌دهد، اما به دلیل نقش کوتاهی که نویسنده برایش نوشته ، فرصت کافی پیدا نمی‌کند تا همه ظرفیت‌هایی را که در او می‌شناسیم به نمایش بگذارد. پنداری پایان کار، چیزی کم دارد!... شاید هم این پایان باز و این ضرباهنگ به عمد و ارادی است و همانطور که اشاره کردم شهرام کرمی در این اثر، با نگاهی فلسفی و روان شناختی به متن و آدم هایش، به صحنه باز گشته است. نمایش "گنجشک مفرغی" روایت دست های خالی و گلوهای پر از خاک است که ما را به فکر و اندیشه وادار می‌کند.

درج شده در سایت ایران تئاتر
https://theater.ir/fa/178286

تا یه جایی خوندم حس کردم ممکنه حاوی اسپویل باشه ، اگر اینطور هست لطفا هشدار رو فعال کنید اگر نه که ادامه بدم
۰۹ خرداد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

یاداشت حمیدرضا نعیمی بر نمایش «گنجشک مفرغی»


نمایش «گنجشک مفرغی» به نویسندگی و کارگردانی شهرام کرمی، بهترین اثرِ او در نوشته و اجرا، و یکی از نمایش‌های ارزشمندِ حالِ حاضرِ تئاتر ِ ایران است. اثری که خلافِ ژست‌های عجیب و غریبِ این روزگار که به جای «حال» به «قال می‌پردازند، حرف ِ روشنی دارد یا به عبارتی به روشنی حرفش را می‌زند.
اما چرا نمایش «گنجشک مفرغی» اثر مهم و ارزنده‌ای است؟
1- شهرام کرمی درام‌نویس، بی‌هیچ توضیحِ مطولی از همان نخستین صحنه در کمالِ ایجاز موضوعیت، ژانر و لحنِ اثر را به مخاطب انتقال می‌دهد. خلافِ ده‌ها اثری که تا نیمه‌های نمایش نمی‌دانیم در برخورد با آن جدی باشبم یا نباشیم. بماند که بارها دیده‌ام تماشاگران به وضعیتِ تراژیک و پایانِ غمبارِ آدم‌های ... دیدن ادامه ›› یک نمایش خندیده‌اند. چندی پیش مثلاً قرار بود نمایشی «حماسی» ببینم، اما جز مضحکه و حماقت شاهدِ دستاوردی از سوی نویسنده و کارگردان و طراحان و ده‌ها نفری که باطل در صحنه می‌لولیدند، نبودم. در بسیاری از نمایش‌های حالِ حاضر نه قهرمان مشخص است نه ضدِ قهرمان و ما گاه تا پایان نمی‌دانیم نیازِ دراماتیک‌شان چیست؟ اصلاً چرا باید قصه و سرنوشتِ آن‌ها را دنبال کنیم؟
شاید با دیدن ِنمایش ِ«گنجشک مفرغی» بپرسید، براساسِ درامِ ارسطویی یا ایبسنی قهرمان و ضدقهرمان کدام‌ها هستند؟ بالطبع در این اثر شما شاخصه‌ی قهرمانانِ ارسطویی یا ایبسنی را پیدا نمی‌کنید، زیرا شهرام کرمی چخوف‌وار دست به تشریحِ درونِ آدم‌هایش می‌زند. آدم‌هایی که می‌توانند مصداقِ آدم‌های اطرافِ ما باشند یا نباشند، اما بدون شک خواسته‌ای دارند. با آن‌که پا بر زمین دارند و با یکدیگر حرف می‌زنند در بیش‌تر مواقع روی نگاه‌شان به سمتِ هم نیست. «منوچ» آرامش را در پرندگانی می‌بیند که برای ما قابلِ رؤیت نیستند اما حضور دارند. شاید به همین دلیل همواره بالا را نگاه می‌کند. «نریمان» خوشبختی را در رؤیای دفینه‌هایی که درونِ زمین هستند جستجو می‌کند، شاید به همین دلیل مدام سرش پایین است و زمین را نگاه می‌کند. «آقاجون» به سفری ساده اما مهم می‌اندیشد، سفری که با پوشیدنِ لباس و کلاه و برداشتنِ چمدانی قدیمی تحقق می‌یابد، شاید به همین دلیل همواره از کرانه به افق نگاه می‌کند، «زن» شاید قرار است منطقی‌تر از بقیه باشد اما با شکافتنِ لحافِ چهل‌تیکه‌اش، نشان می‌دهد که او نیز آرامش را در گذشته‌هایش نمی‌بیند. به همین دلیل در اوجِ تنانه‌گی و زنانه‌گی، موجودی اثیری و پر رمز و راز است.
دیالوگ‌های شهرام کرمی در این اثر در نهایتِ ظرافت و به دور از حشو و اضافات هستند. البته به هیچ وجه موافقِ شنیدنِ دیالوگِ «بودن یا نبودن» از زبانِ نریمان یا منوچ نیستم. و همین امر یک‌دستی دیالوگ‌ها را دچارِ اشکال کرده است.
2- شهرام کرمی کارگردان، سعی داشته ضمن وفاداری به نوشته‌اش از آن نیز عبور کند، و به نظر من در این زمینه به جهانِ نقاشانِ امپرسیونیستی نزدیک شده و تصاویری شاعرانه و بدیع خلق کرده است. صحنه‌ی مرگ آقاجون با آمدنش از «دریچه‌ی کوچک» و رفتن‌ش از «دریچه‌ی بزرگ» یکی از زیباترین و شاعرانه‌ترین برخوردها با مقوله‌ی مرگ است؛ درست به مانندِ صحنه‌ی زیبای مرگ در فیلم «مادر» اثرِ استاد علی حاتمی. صحنه‌ی گفتگوی نریمان با جمجمه و سپس کیسه‌‌ای که به سر کشیده و می‌رقصد بسیار دیدنی و پر معناست. جمجمه، در عینِ مرده‌گی سر از خاک و پوشیدگی برمی‌دارد، و نریمان در عینِ زنده‌گی رخ می‌پوشد و رقصِ مرگ می‌کند. رفتن زن در نخستین صحنه که در شعاع نوری، لحافِ چهل‌تیکه را به دنبال می‌کشد و خارج می‌شود به زیبایی نقاشی‌های «پیسارو» است.
3- طراحی صحنه سینا ییلاق‌بیگی، به زیبایی فرصتِ درخشانی را برای طراحی حرکت، نورپردازی و تصویرسازی در اختیارِ کارگردان و گروه بازیگران قرار داده است.
4- طراحی لباس مژگان عیوضی، در اوج سادگی خلاقانه و ارزشمند است. رنگ‌شناسی، شناخت مواد و برش‌ها و دوخت مژگان عیوضی منحصر به فرد است.
5- نورپردازی رضا خضرایی، درخشان، بدیع و کارآمد است. تابیدنِ نور از دریچه‌ها با زوایای مختلف، نورهای لکه‌ای، خفه‌گی و تاریکی‌های گسترده به فضاسازی نمایش کمکِ شایانی کرده و نشان از استادی و تجربه‌ی رضا خضرایی دارد.
6- موسیقی بابک کیوانی، یکی از اجزای درخشانِ نمایشِ شهرام کرمی است. هیچ‌کدام از قطعات به ملودی نمی‌رسند و به عبارتی «نقطه» ندارند. این قطعات فقط برای تئاتر و فضاسازی در آن ساخته شده‌اند و به صورتِ مجرد و خارج از صحنه‌های نمایش قابلِ شنیدن و یا تأثیرگذار نیستند، اما در لحظه لحظه‌ی اجرا درخشان و دراماتیک هستند.
7- استاد استاد اصغر همت در اوج و شکوهِ دورانِ بازیگری خود است. حضور، تمرکز، بیان، لحن، و انعطافِ بدنی و حسی ایشان یک کلاسِ درس برای هنرجویان و دانشجویانِ بازیگری است. ما بازیگرانِ کمی از نسلِ بزرگِ بازیگری داریم که در کلاسِ و مرتبتِ بازیگری هستند، عالی‌جنابانی هم‌چون اکبر زنجان‌پور، بهزاد فراهانی، سعید پورصمیمی، ایرج راد، حمید مظفری، سهراب سلیمی، پرویز پرستویی، رضا کیانیان، فرهاد آئیش، مهدی هاشمی، کاظم هژیرآزاد، رؤیا افشار، گلاب آدینه، و جناب اصغر همت که با طراوت و جوانی هم‌چون چلچراغ در نمایشِ «گنجشک مفرغی» می‌درخشد.
اما در میان بازیگران نمایش مجید رحمتی، از آن دسته بازیگرانی است که همواره در یک استاندارد بازی می‌کند. بازی زیبا و خیره‌کننده‌ی او در نمایش «چشم به راهِ میرغضب» اثر حسین کیانی و نمایش «کریمولوژی» به کارگردانی رضا بهرامی مثال زدنی است. در این اثر به جز صحنه‌ی حرف زدن با جمجمه‌ی اسکلت که کمی از نُت خارج می‌شود، حضورِ گرم و درخشانی دارد. ای‌کاش دیالوگ‌های مجید در این صحنه کم شود، ای‌کاش مجید در این صحنه آنتی‌پادی و بیرونی نباشد، ای‌کاش این صحنه با همان کیسه‌ی سفیدی که به سر می‌کشد و می‌رقصد سریع به پایان برسد، چون صحنه‌ای تأثیرگذار و بدیع است. بازیِ یلدا عباسی، درخشان و زیباست. از ابتدا تا انتها دیدنی و لذتبخش است. چقدر وجودِ چنین هنرمندانی برای تئاتر ایران مغتنم و با ارزش است. ایمان سُلگی، مثلِ همیشه پر انرژی، گرم و خلاقانه است. نقش «منوچ» بر او خوش نشسته است.
پیشنهاد می‌شود این روزها نمایش «گنجشک مفرغی» کاری از گروه تئاتر شایا را در سالن استاد سمندریان، رأس ساعت ۱۹ ببینید.
درج شده در خبرگزاری هنر آنلاین
www.honaronline.ir


کاش هشدار اسپویل رو بزنید ، البته من کامل نخوندم چون از ی‌جا به بعد حس کردم داره اسپویل میشه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
در چند روز گذشته جمعی از هنرمندان و پیشکسوتان هنر افتخار داده و به تماشای نمایش «گنجشک مفرغی» نشستند. روابط عمومی گروه نمایش از حضور شما تماشاگران فرهیخته و این هنرمندان آقایان رضا بابک، عباس جهانگیریان، ناصر آویژه، دکتر محمدرضا خاکی، دکتر رحمت امینی، همایون علی‌آبادی، محمد مهدی خاتمی، سید جواد روشن، بهرنگ دزفولی زاده، میر علیرضا میر علی نقی، شهرام صارمی، ناهید جباری..... تشکر می‌نماید. گروه نمایش و نویسنده و کارگردان اثر مشتاقانه نظرات شما را برای بهبود کار و رضایت شما در این صفحه دنبال خواهد کرد.
شب اول اجرای نمایش «گنجشک مفرغی» با حضور شما مشتاقان نمایش که همیشه مهمترین حامی اجراهای نمایش بوده و هستید انجام شد. همه تلاش گروه نمایش این است که با احترام به تماشاگر و بر محور تئاتر این هنر اندیشه محور بتواند اثر هنری قابل قبول را تولید و اجرا کند. در شب های اجرا منتظر حضور شما تماشاگران بوده و با احترام و گوش شنوا از نظرات شما برای بهبود این کار و کارهای بعد استفاده خواهیم کرد.
پوستر نمایش «گنجشک مفرغی » رونمایی شد.


پوستر این نمایش توسط مازیار تهرانی از طراحان شناخته شده گرافیک تئاتر طراحی شده است.

با شوق و علاقه زیاد گروه نمایش «گنجشک مفرغی» آخرین مراحل تمرین و آماده سازی را طی می کند تا از روز چهارشنبه ۲۶ اردیبهشت میزبان شما تماشاگران و شهروندان باشد. شما تماشاگران آگاه و فرهیخته مهمترین سرمایه گروه بوده و رضایت شما مهمترین هدف تولید و اجرای نمایش جدید گروه است. منتظر حضور و دیدار شما هستیم.
روز آخر اجرای نمایش «فردریک»
گروه تئاتر شایا مفتخر است که روز پنج شنبه ۲۸ دی ماه آخرین اجرای نمایش را در سالن اصلی تئاتر شهر به صحنه خواهد برد. بابت اینکه در روزهای آخر اجرا امکان حضور و خرید بلیط برای بسیاری از تماشاگران مهیا نشد عذرخواهی می کنیم. این حمایت شما تماشگران فهیم و آگاه ما را برای کارهای آینده پرانگیزه و مشتاق می کند.
ما خواستار تمدید این اجرا هستیم🙃
۲۸ دی ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام و درود خدمت همه شما تماشاگران بزرگوار که نمایش «فردریک» را برای دیدن انتخاب کرد‌ه اید. در سی شب گذشته مفتخر هستیم که با نگاه پرشوق و تشویق شما برای گذر از سختی تولید این اثر پر از انگیزه و انرژی شدیم. اجرای نمایش «فردریک» تا 28 دی ماه تمدید شد و ما مفتخر خواهیم شد به حضور تماشاگران که تا امروز فرصت دیدن نمایش را نداشته‌اند.
مخاطبان و تماشاگران عزیز
اجرای نمایش «فردریک» از نیمه گذشت و در این شب های اجرا حضور و حمایت و رضایت شما بهترین پاداش برای همه عوامل گروه نمایش «شایا» بود . ما با حمایت شما برای ادامه کار تشویق می شویم. قدردان حضور شما بوده و آقای «حمیدرضا نعیمی» با دقت و احترام نقد و نظرات شما را مطالعه می کند. ما به حضور و نظر شما اهمیت داده و توجه می کنیم.