کَنده شدنِ کَلَک از زیادی مگس نیست ، از فراوانی فساد است !
و شِکفتنِ هر یک از زوایای مُثَلثِ تنگ متساوی الاضلاع و شکستن حَصرِ صاحبان که نه اما غاصبان عمارت دیری نپاید ..
دَر میزنند سَرورم ، میشنوید ؟
بانو چطور ؟
صدای وِز وِز اَقرب است و خاطر ِ خاطر خواه همایونتان را مکدر میسازد ..
رخصت فرموده عجالتا چندتایی شان را بُکُشیم تا بعد از زوال این مِه غلیظ شاید پُست چی سر برسد ..
“ تاری “ مرثیه ایست بر تکرار تاریخ و زنهاریست از سرنوشت محتوم “ آنان “ که یابوی سیمرغ بودنشان برداشت و عرصه را نه جولانگه مگسان دانستند ..
دیده گان ِ خِرد را باید از سرشکِ سبوی ناهید شُست تا بینا گردند و گوش جان را به هزار حیل نازک داشت تا شنوا شوند که “ تاری “ از دل و عقل
... دیدن ادامه ››
بزداید و هُمای سعادت آزاد پَر بر فراز سپهر سرزمین دیگر بار به طواف در آید …
“ تاری “ هر چند مستقل در متن و فحواست و آن طراحی صحنه ی شگفت انگیزش بی نقص و منحصر بفرد است و نور پردازی و موسیقی اش چِفت و مکمل فضا سازی مورد نظر اثر است ، در فرم و اجرا اما به نظر میرسد علی رغم اینکه تنها قرار بوده معرف امضای کارگردان آن باشد نتوانسته از زیر سایه ی بلند و سنگین “ سیزیف “ بگریزد و استقلال خود را ضمن مشابهت تپیکالیک اما موازی و با مرز بندی مشخص بیابد و پرستیژ انحصاری خود را بسازد .
این در حالیست که اگر هم سازنده خواسته باشد اثری وام دار آن عالیجناب تالیف کرده باشد میبایست حداقل هم سطح و در طراز آن باشد ، البته باید و نباید را چه کسی معین میکند ؟
اینجا آنقدر آزادی هست که حتی میتوانید فیلم بگیرید عزیزان !
اما به هر حال عنصری که باید در مقام تمام کننده و نوک درنده ی پیکانِ اثر ظاهر شود و آن را به سر منزل مقصود برساند به نظر از دیگر اجزای اثر جا مانده است و علی رغم تلاش ستودنی بازیگران و حضور خالصانه شان بر صحنه ، شاید بتوان گفت “بازی “ آنچنان که توقع میرفت قوام نیافته و به کمال نرسیده است .
اینکه فیزیکال اثر دارای اضافاتی ست یا نا پختگی هایی در جاهایی باعث ایجاد تصنع در آن میشود و یا “ بیان بازیگر “ در بخش هایی دچار نقصان است را برای داوری باید به صاحبان نظر سپرد و منتظر ماند تا نقد های تخصصی را برای آن بنویسند و بخوانیم تا بدانیم .
اما علی ایحال صحنه ی “ رقص “ به تنهایی آنقدر امتیاز مثبت برای اجرا بدست می آورد تا آن را در لیگ دسته یک حفظ کند !
در انتها و من حیث المجموع “ تاری “ را باید دید تا قبل از آنکه دیر شود …